7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
چند ماه پیش...
ان شاء الله نصیب همتون😁
@labpar
ݪَبْݒَࢪ
. چند ماه پیش... ان شاء الله نصیب همتون😁 @labpar
نگاه به گاوه نکنیدا خیلی آروم بود.
چند تا دیگه ام اونطرف بودن که انگار فامیلای همین بودن...
مه با طعم علف خیس😶🌫🌱
.
داستانی که قرار است در مغزم لحظه ای ساخته شود و دستم تایپ کند.
🧠
همیشه آقای اکبری میگوید: تعطیلات نوروزی خود را چگونه گذراندید.
به دوستانم فکر میکردم که هر کدام قبل از اینکه مدرسه تعطیل شود به سفر میروند.
بغل دستی ام حسامی هم با اینکه پدرش دو پای فلج دارد اما هر سال به مسافرت می روند.
مداد حسامی که زمین افتاد سریع خم شد و برش داشت. فوتش کرد و داخل کیفش گذاشت.
حسامی یک فامیل دیگر هم داشت. چون قبل از هر بار پیچانده شدن گوشش، آقای مدیر میگفت: حسامی بروجردی.
و بروجردی یا همان حسامی میدوید سمت مدیر.
حسامی هر بار میداند که قرار است گوشش سرخ شود و با گریه و مداد شکسته به خانه برود اما هر بار که آقای مدیر صدایش میکند مثل ثریا دختر اصغر اقا مکانیک که به سمت اصغر آقا مکانیک میدود، زیر دست آقای مدیر میدود.
اصغر آقا مکانیک لپ سرخ ثریا را میکشد اما آقای مدیر گوش بروجردی را میتاباند.
بعدش هم مداد را از دست حسامی میکشد و از وسط دو نصفش میکند. روی میز میکوبد و فریاد میکشد: دیگه از این گه خوریا نبینم.
مادرم با دایی رضا که صحبت میکرد میگفت آقای مدیر خیلی بد دهن است.
مدادم را تراش میکنم.
اشغاله مدادم را که یک دایره ی کامل شده است را بر میدارم. شبیه دامن ثریا شده است. از ثریا خوشم نمی آید.
آشغال دامنی را بر میدارم و در کف دستم قایم میکنم.
از جلوی مامان رد میشوم که پایش را کمی عقب میکشد. میخندد. مامان را دوست دارم. وقتی بابا میخواهد بزنتش، مرا داخل اتاق میفرستد و میگوید گوش های لعیا را بگیر. یک بار ناراحت شدم و گفتم پس کی گوشای من رو بگیره . و مامان دوباره که امد در را ببندد بابا هلش داد و با صورت خورد به دیوار.
مامان ابروهای خیلی قشنگی دارد اما از آن شب که ناراحت شدم گوشه ی یکی از ابروهایش دیگر نیست. از زن اصغر آقا مکانیک پرسیدم و او گفت: ابروش قهر کرده. به سمت حیاط میروم. جلوی قفس کله برنجی خم میشوم. زنه کله برنجی را برمیدارم و آشغال دامنی مدادم را دور پایش می اندازم.
شبیه یک النگوی اشغال دامنی شده است.
ادامه اش وقتی نوشته میشود که ادامه اش در مغزم بخواهد بیاید...
#داستانک
@labpar
اگر این حجم از آتش و انفجارهای دیشب رو متمرکز میکردیم روی تلآویو، نماز صبح در قدس بودیم!😂
تصادف کنی، از پله قل بخوری پایین و رو صندلی بشینی پایش بشکنه تو یه هفته عادیه؟
فکر کنم خدا قصدمو کرده ولی باهام رودربایستی داره:(
تهران پادکستمحمد صالح اعلا-محبوب من.mp3
زمان:
حجم:
7.4M
شما را میبینم، خودم را میبخشم.
به خودم میگویم مبارکم باد،
منزل نو مبارک (:
- @labpar