eitaa logo
ݪَبْݒَࢪ
154 دنبال‌کننده
3هزار عکس
577 ویدیو
5 فایل
-بسم الله - سلام بر شمایگان. لبپر به ظرفی میگن که گوشه ای از اون شکسته باشه. منتظر پستای خیلی مرتب و شیک نباش، اینجا همه چی درهمه/من همونی ام که مامانت میگه باهاش نگرد🕶😂 گلادیاتور
مشاهده در ایتا
دانلود
ݪَبْݒَࢪ
دیده ام افرادی را که درد قلبِ شکسته شان به بدنشان میزند. و من حسش کرده ام. خیلی جالب است. من تا قبل
این شعر ها را بگذاریم کنار. سرما خورده ام. آن چنگال دست سرماخوردگیست و بیشرف دارد در گلویم منبت کاری میکند. اگر تیر می‌خوردم انقدر اذیت نبودم. گلوله خوب است. میاید داغ داغ قسمتی از بدنت را میدَرَد. مایعی گرم که اگر روی برف بچکد سوراخش میکند و آب، از کنار گوشه ی دریدگیِ آن تکه سرب بیرون میزند. به مثابه آن انقلابی ای که سال ها در زیر زمینی تاریک و نمور شکنجه شده است و حال آزاد است که فرار کند. تیر خوردن خوب است. آن هم اگر در موقعیت جنگی باشد. من بیشتر وقت ها به این فکر میکنم که لحظه ی تیر خوردنم چه ریاکشنی داشته باشم. اینکه خیلی دراماتیک دستی روی جراحت ب‍ُگذارم، نفس نفس بزنم و کف دستم را که پر از خون دیدم، دوباره روی زخم فشارش بدهم. صورتم را از درد جمع کنم. کاملا تصنعی به مثابه بستنی عروسکی ای که عکس روی جلدش با اصلیش فرق دارد. قطع به یقین وقتی تیر بخورم یا شهید می‌شوم و یا از درد بیهوش میشوم. این اولین نظریه ام است. ولی امکان دارد که بهوش باشم. خونم را ببینم که بیرون می‌جهد. اینجا آن لبخند و سیس گنگ را نخواهم داشت. حتی فحش هم نخواهم داد. زیرا فحش در تا خدا گاه من است. و در خدا گاه نمیتوانم. آن جا که دردم بگیرد فحش نمیدهم. بعدش ولی میتوانم. پس فحش کنکل است. ولی خب باید چند فحشِ عبری یاد بگیرم. یک نظریه ای است که میگویند اگر مادرت یهودی باشد، تو یک یهودی اصیلی. کاری به پدر ندارند. پس فحش ها را باید مطابقِ حساسیت هاشان انتخاب کنم. شاید انگلیسی هم بلد باشند. اصلا چرا راه دور میرویم. آن لعنتی های کودک کش فارسی هم بلدند. با همین زبان مادری فحش دهیم هم کار در می‌آید. اوه چقدر از قضیه ی اصلی دور شدم. تیر خورده است و من قطع به یقین از تاریک ترین قسمت گلویم فریادی بکشم. شاید هم نکشم. ولی میدانم اینجا گریه ام میگیرد. برای درک بهترِ داستان باید نقطه‌ی گلوله خورده را مشخص کنم. همچنین مکانی که در آنم. بسم الله. یکی از مجراهای بینی ام را هوای سرد پر کرد و کیپ شد. هر چه دست هایِ بی رنگم را به هم میسابیدم تا گرمایی بینشان شمعک بزند، نشد. باید میرفتم سمتِ یزدانشهر. ماشین و بند و بساطم خانه ی سیزه است. این همه راه را پیاده نیامدم. سوارِ نیسان آبیِ پیر مردی شدم که وسط راه تک تیرانداز درست زد بین دو ابروی نازکش. ماشین ایستاد، زیر پل حکیم. از آنجا با پای پیاده چادرم را زیر بغلم زدم و در نورِ نارنجیِ خورشید دویدم سمت خانه. صبر کردم تا هنگامه ی غروب شود. حتم داشتم در این نورِ نارنجیِ تیز تک تیرانداز برود پی کارش.
از پشتِ نیسان پریدم پایین، به کفش هایم نگاه کردم، یک وقتی این ها ترندِ روزگار بودند و حالا خاک و خونِ دلمه بسته رنگی به رویش زده است. یک طوری خودم را رساندم خانه. دیگر لازم نبود کلیدی در بیاورم یا در بزنم. پله ی جلوی در سالم بود. دیوار ها تماما وقت استراحتشان رسیده بود و دیگر نَ ایستاده بودند. اه نمیشود نوشت. تب دارم و حوصله ی نوشتن ندارم. باید بیشتر بستش بدهم. خوب و با جزییات بنویسم. خون و بو را نشان دهم. خلاصه که اگر تیر خوردم روزی، ویدیو مسیج میگیرم میگذارم همینجا. یا میسپارم از من فیلم بگیرند تا ریاکشن طبیعیِ یک فرد گلوله خورده را ببینید. یاعلی
به قول عباس معروفی: زمانی از دست دادن برایِ من فاجعه بود. بعدها، آنقدر از دست داده بودم که به مرور یاد گرفتم‌ دیگر چیزی برای از دست دادن، ندارم. • Leyla •
‌اینکه وسط گریه کردن احساس میکنی آهنگی که داره پلی میشه به اندازه کافی جیگرتو نمیسوزونه و منتظر میمونی تا اونی که بایدو پیدا کنی و دوباره شروع کنی به زجه زدنم جالبه.
تازه من صبر میکنم اون تیکش بیاد که زجر اوره و بعد گریه کنم.😂 اعصابمم این وسط خورد میشه که دیر میاد.😂😂
ولی خدایی میگم وسط جنگ اگر کسی سرما بخوره و تب کنه چطوری زنده بمونه؟ فکر کن تو بیمارستانا طرف باند میخواد که دستِ قطع شده ی داداششو یه جوری وصل کنه. بعد یکی از اونور بیاد بگه قرص سرماخوردگی دارید؟ من باشم همونجا با برانکارد میزنم تو کمرش‌. ولی سرماخوردگی بده آ. گلو درد بده. مثلا فکر کن وسط جنگ، گرد و خاک. آلودگی... صدا های بلند. بعد تو سرما خوردی نمیتونی داد بزنی که مثلا فلان جا کمک میخوان. اینجا اون سر و باید کند انداخت دور. چقدر بدم میاد از سرما خوردگی آ. یعنی من تیر می‌خوردم بهتر بود. ای بابا اینو یه بار دیگه که گفتم.
حجاج دعا کنید خوب شم زود. من بمیرم طنز کی می‌تونه بخندونتتون؟
چقدر این اورژانسی ها بی پدر مادرند. کاش میتوانستم یک فحش در خورد اینجا بنویسم برایشان. زنگ زده ام، شرح حالم را میدهم. میگوید: خانم برو سر اصل مطلب من اینجا وقت ندارم. صدایم را برایش کمی بالا بردم: الان باید بگم چه بر من گذشته که اینطوری شدم یا میخوای حدس بزنی؟ اینجا کمی من من کرد و گفت: خب بگو عزیزم من نمیتونم خطو مشغول نگه دارم. دوباره با ناراحتی صحبت کردم: اجازه دادی که من بگم؟ الان حساسیتم عود کرده. زن: حتما حساسیت دارویی داشتید. من: چه زرنگ! اینارو میدونم خانم. بگو چیکار کنم خوب شم!؟ زن: آمبولانس بفرستم؟ من: نیازی به امبولانست ندارم، مزخرف. گوشی را قطع کردم. چقدر این اورژانسی ها بیشرفند. بله میدانم. کارشان حساس است، شلوغ است. یا هر مرگ دیگری. قطع به یقین از سر مستی زنگ نزده ام بهتان. (فحش خانوادگی)
966.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من زود تر خوب میشدم اگر سیزه پیشم بود و یکم گریه میکردم پیشش.