eitaa logo
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
1.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
597 ویدیو
62 فایل
القدس تبقی للمجاهدِ مقصداً -معلّم ومربی پرورشی مناطق کم برخوردار -اینجا شاهد روزمرگی و برداشت هایم از جهان پیرامون هستید. -از دیارِ نخل و آفتاب جواب پیام ناشناس رو اینجا بخونید: @pimlahn راه ارتباطی https://daigo.ir/secret/3411742195 حرف:
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدونم چگونه ادامه بدهم این نوشته رو.. اما می خوام بگم ؛‌برای شاد زیستن منتظر رخ دادن اتفاق یا تمام شدن رنج نباشید
وگویاحُزن هویت انسان است
[اگه به هزار روش ضربه خوردی یادت باشه که الان هزار روش واسه دوباره بلند شدن داری..🧡]
زیارت بودم💔 دعاگوی ِ شما ..
شمعی کوچک که از دو طرف می سوزد؛ عمر شادی هارا باید اینگونه وصف کرد.
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت، بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم..
یک روش ساده برای کنار تو بودن: "خیال‌پردازی"
از اینکه اجازه دادم بعضی از آدم‌ها به من نزدیک بشن، با بخشی از وجود من آشنا بشن و منو بشناسن عمیقا ناراحتم.
وبارفتن ِ هرکسی ،تصمیمم برای کمرنگ کردن ارتباطم با دنیای ِ آدم ها جدی تر می شود..
[همه ما قادریم ، هر واقعه ای را طوری معنی کنیم که امیدوار کننده و نیروبخش باشد..⛄️🤍]
دیر رسیدم سرکلاس، معلم گفت همونجا جلوی در بمون و بعد رو به بچه ها کرد و گفت ادامه بدید یکی از ته کلاس پا شد و گفت : مهربان دیگری گفت دلسوز، آن یکی گفت روشنی کسی از وسط کلاس گفت بخشنده بقیه داشتند فکر می‌کردند معلم باز رو به من کرد: اگه بگی راجع به چی حرف می‌زنیم می‌ذارم بشینی به کلماتی که بچه ها گفته بودند فکر کردم گفتم : راجع به خدا؟ معلم لبخند زد و گفت بشین سرِ جات نشستم روی نیمکت و سرم را بلند کردم معلم روی تخته نوشته بود: مادر را با یک واژه تعریف کنید... |علی سلطانی|