«داشتم از مشغولیت ذهنیم می نوشتـم بعداز تایپ ِ چند خط،باشنیدنِ نوای زیارت عاشورا،محو شد اثرِ این غم های توخالی که بازمین ِ دلم سازگاری ندارد؛خداکند بزرگترین غم ِ ما،غم امام حسین باشد»
«إخلع حُزنك ، إنك في أحضان الله»
غم هات رو دور بریز،تودرآغوشِ خدایی
وظیفه ی ما،به تنهایی وباهم این نیست که درد وفقدانی راکه حس می کنیم به حداقل برسانیم؛بلکه این است که بفهمیم این حوادثِ تحول ساز در زندگی چه چیزی را درونمان بیدارمی کنند.
«تسلی واقعی درسوگ
درپذیـرش درد اســت
نه درتلاش برای رهایی از آن»
گفتنِ«خوبم ممنون»به سؤال عادی درحالیکه به هیچ وجه خوب نیستید،نوعی مهربانی باخوداست؛چون هرکسی سزاوارِ شنیدنِ«سوگ» دردشمانیست.
«آنچه لازم است برطرف کردن دردنیست
بلکه یادگرفتن مهارت هایست برای کنترلِ
آن»
برای ِ مابا هرچیزوهرکس فاصله ای تعریف شده؛تنهاخداست لایقِ معنایِ «اقربُ من حبلِ الورید»
اماقلب؛حافظه ی خودش را دارد،وهیچ اتفاقی نمی تواند آن را زائل کند،دقیقامثلِ آن پیرمردی که مبتلا به آلزایمر بود،وهمسرش رایادش نمی آمد اما خوب یادش مانده بود که دوستش می داشت.