هراسِ من اما
از مردن نیست ،
از زنده ماندنِ بعد از توست ..
|سردارقلبم❤️|
🇮🇷 #لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
وقتی گره های بزرگ به کارتون افتاد
از خانم «فاطمه زهرا س»
کمک بخواید ،
گره های کوچیک رو هم از
«شهدا» بخواید ،براتون باز کنند ..
| شهید حسین همدانی❣|
#شهیدانه
🇮🇷 #لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
افطار امروزمان را
مهمان رزقِ شهدا باشیم
با جرعهای از خلوص و یکرنگی ...
خـ♡ــدایـا
در ایـن روزها
و در ایـن لحـظات عـرفـانی افـطار
رنـگ و بـوی روزهام را
مثـل روزهداران واقـعی
و حـال و هـوای شـب زندہ داریم را
چون شـب زندهداران حقیـقـی
قـرار بـدہ
و از خواب بیخبـران آگـاهم ڪن
و بـا پاڪ ڪن عفـو خـود
گنـاهـانـم را پـاڪ ڪن
🌸طاعاتتون قبول درگاه حق🌸
#طاعات_قبول
#التماس_دعا
#اللهم_ارزقناشهادت_فی_سبیلک🌹
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
امید دل| سیدرضا نریمانی_۲۰۲۲_۰۴_۰۹_۲۰_۰۷_۴۶_۷۵۵.mp3
6.97M
مناجات شب #هشتم ماه مبارک رمضان
امید دل...
سید رضا نریمانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
پروردگارا!
#رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت.
ولی میدانم که از تو باید #بخواهم مرا در رکاب #امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهی
و آنقدر با #دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فیض #شهادت برسم.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
التماس دعا
۲۱فروردین ماه سالروز آسمانی شدن
صیاد دلها
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حتماببینید،
صحنه های زیبا وماندنی از شب عملیات
🎥 تصاویر کمتر دیده شده از شهید احمد کاظمی، محسن رضایی و شهید صیاد شیرازی در بحبوحه عملیات الی بیتالمقدس
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
میدانی دلهـا چطـور بـه هم ربـط
پیدا میڪنند و محڪم میشوند ؟!
این طور ڪه جمعی بخواهند
برای خدا ڪار کنند و از ڪسی نترسند :)
#سورهملک🌻
🇮🇷 #لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ملڪا ذڪر تو گویم
✨ ڪه تو پاڪےو خدایے
🌸 نروم جزبہهمان رهڪہتوام راهنمایے
الهے💕
آغاز میڪنیم 🌸
روزمان رابانام زیبایتــــ 💖
🍃🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلرَّحْمٰـنِ الرَّحیـمْ 🌸🍃
🌸الهی به امید تو 🌸
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
4_5863936024803018817.mp3
4.07M
📖 تندخوانی کلام الله مجید
📢 قاری : استاد معتز آقائی
🔵 جزء هشتم
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
Juz-008.pdf
1.36M
📖 متن قرآن مجید
💽 فایل PDF
🔵 جزء هشتم
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
🌹راهکارهای زندگی موفق در جزء هشتم قرآن کریم
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
🌹هشتمیڹ روز هواے دل ماڹ بارانے اسٺ
مشهدو ڪرب وبلا هردوحرم مهمانےاست
🌹هم سرسفره سلطاڹ دوعالم هستیم
هم پریشاڹ شب هشٺ محرم هستیم
🌹هم "علےاڪبریم" هم رضوے، حیرانم
ڪفتر بام حسین و حرم سلطانمـ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
۲۱ فروردین ماه، #سالروز_شهادت صیاد دلها امیر سپهبد #شهید_علی_صیاد_شیرازی جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح،گرامی باد. 🥀
🗓 ولادت : ۲۳ خرداد ۱۳۲۳
استان خراسان رضوی، شهرستان درگز، روستای کبودگنبد
🗓 شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
⏰ساعت ۴۵ : ۶ صبح
👈ترور ناجوانمردانه توسط گروهک منافقین با اصابت چند گلوله کلت به صورت حین سوارشدن خودرو مقابل منزل در جلو چشمان فرزندش
📍 مزار : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۲۹
سلام و درود خدا بر شهدا
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
لحظهای باشهدا
🔴روایت کمتر دیدهشده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات
♦️منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.
♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
♦️یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادوبیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینها رو؟!
♦️خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند.
بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند.
♦️بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
♦️بههرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم.» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»
📚رمز عبور، ۱، صفحهی ۱۱۳
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh
🔴 #دلم_برای_صیادم_تنگ_شد
🔻 پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانوادهاش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یکسری محافظ که نمیشناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظها معلوم شد که آقا آنجا هستند. گفتند ما خانوادهی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آنجا بودهاند!!
🔹خانوادهی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» ؛ مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچهی صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند.
🖌 روايت از امير ناصر آراسته از همرزمان #شهید_صیاد_شیرازی
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@lahzaei_ba_sh