eitaa logo
#لشکر_سایبری_منتظران_ظهور
775 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
11.6هزار ویدیو
221 فایل
✅ هدف کانال: جلب رضایت خدا کار جهادی ، بصیرت افزایی ، روشنگری ، تقویت بینش سیاسی ، مطالبه گری از دولت ، دشمن شناسی ، درس های مهدویت ، وظایف منتظران ، نشانه های ظهور و....
مشاهده در ایتا
دانلود
39.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستـــــــــان عجیب یک جـــــوان لات که به سرعت مجـــــــوز شهــــــادت گرفت.😳 🔺سیــــــد مسعــــــود رشیـــــدی، جوانی که می‌گفتند حتی بلـــــد نبود سلام کند! 📌 و اینگـــــــونه دل نزد خــــــــدا باشد؛ خـــــداوند آن را می‌خــــــرد...✌️❤️  ✅ https://eitaa.com/lashkar_sayberi_montazeran_zohor
سوار اتوبــــــــوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صـــورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشـــــه، آروم رفتم کنـــارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگــــلم شالت افتاده پایین ها!!! دختر خیلی سرد گفت میـــــــدونم گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه گفتم خب موهاتو گردنتــو داره نامحــرم میبینه، نگاه کن اون ‏پســــــرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لــذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میــکنین فــــدات شم! هنوز نزدیک حرم امام رضایــــــیم ها!!! دختر برگشــــت به من نگاه کرد منتــــــظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحـــاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریــه گفت آخه شمــــا ‏چی میدونید از زندگی مـــــن؟! صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم. ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ‏به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن. دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت. شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم. همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال. من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست. ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔 خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱ https://eitaa.com/lashkar_sayberi_montazeran_zohor