May 11
اول ماه است و شعبه بی اندازه شلوغ.
سر می چرخانم که اگر کسی در حد رفع مسدودی کارت و دریافت مانده حساب و ... دستوری دارد انجام دهم تا از ازدحام کاسته شود.
خانم محجبه ای در انتهای سالن در کنار چهار کودک نشسته است.
بلند گفتم:
خانم شما بفرمایید . امرتان چیست؟
و تا مسیر سالن را به سمت من طی کنم در دل گفتم:
ای وای ! حتماً از آن مادرهایی است که قلک بچه ها را شکسته و از شانس ما در همین روز شلوغ می خواهد برایشان حساب باز کند .
حدسم درست بود اما...
ـ خوش آمدید. بفرمایید؟!
ـ می خواهم برای بچه ها حساب باز کنم.
ـ هر چهار نفر فرزندان شما هستند؟
ـ بله
ـ هزار ماشاالله. خدا حفظ شان کند. من فرم ها را تقدیم می کنم اما اگر ممکن است چند روز بعد تشریف بیاورید. افتتاح حساب زمان بر است و چون شعبه شلوغ است هم شما هم سایر مردم معطل می شوید .
ـ باید شماره حساب ها را همین امروز به بنیاد شهید اعلام کنیم . برای واریز حقوق...
سرم داغ شد .
نگاهم به نگاه کوچک ترین پسر خانواده گره خورده بود . امان از نگاه معصوم پسران در این سن ؛ برق می زند . به معنای واقعی برق می زند .
به همکار باجه اول گفتم شما نوبت نگیر و کار این خانواده را انجام بده و آرام در گوشش گفتم : خانواده شهید هستند.
اما هنوز خودم باور نداشتم.
چون همگی زیر هجده سال بودند کارت ملی نداشتند. شناسنامه ها در دست من بود .
برای همکار می خواندم:
نام
نام پدر
سال تولد
شعبه قفل شده بود . 👇👇👇
صدای نچ نچ مردم را می شنیدم . بانک خصوصی است و رضایت مشتری اهمیت دارد. با صدای بلند دلیل فراخوان نکردن باجه اول را توضیح دادم که : این باجه هم زمان چهار افتتاح حساب انجام می دهد ؛ از تاخیر پیش آمده عذر خواهی میکنم.
از خانم پرسیدم :
ـ همسرتان در سوریه شهید شدند؟
ـ بله ؛ ما هم آنجا بودیم
ـ چه خوب که روزهای آخر کنار هم بودید
ـ اصلا با هم برگشتیم ؛ من و بچه ها و جنازه حسین با یک هلی کوپتر به تهران برگشتیم.
برخی مردم مکالمات ما را می شنیدند.
صدای نچ نچ ها بیشتر شده بود.
نمی توانستم چشم از پسرک بر دارم. با انگشتانش بازی می کرد .من هم وقتی مضطرب می شوم همین کار را می کنم.سنگینی فضا معذبشان کرده بود. باید کاری می کردم.
طوری که همه صدایم را بشنوند گفتم:
می شود از شما دعوت کنم تشریف بیاورید داخل ؟
به مادر نگاه کردند و اجازه گرفتند. این ادب برایتان آشنا نیست ؟!
لبخند رضایت مادر پشتم را گرم کرد.
در فلزی کوتاه اتاقک رییس را باز کردم و خوش آمد گفتم.
برگشتم سمت باجه اول. مادر آرام گفت: محمدحسن بیشتر از همه به حسین وابسته بود.
طفل سیه چشم محبوب و مضطرب من محمدحسن نام داشت.
کار تمام شد . مادر تشکر کرد . دست داد و روبوسی کردیم و همان لحظه آرام در گوشم گفت:
ازتون ممنونم. در بانک ... ما را مسخره می کردند.
مسخره کردن زن و فرزند شما را یاد چیزی نمی اندازد؟
از مادر اجازه گرفتم که از محمدحسن عکس بگیرم.
گفتم قول می دهم صورتش معلوم نباشد . دوست دارم از دستانش عکس بگیرم.
اجازه دادند و گفتند عکس را کامل بگیرید.
گفتم پس مطهره هم در عکس باشد.
متفاوت بودن دنیای کودکانه مطهره و محمدحسن از خواهر و برادر بزرگتر مانع از آن میشد که آنها را نیز برای عکاسی دعوت کنم.
مطهره عکس پدر را از کیف بیرون آورد و کنار محمد حسن ایستاد و نتیجه شد این قاب تماشایی...
بسیار مفتخرم که در نهایت عکس پدر را به من هدیه دادند.
...
خاطرات یک بانکی
✍زینب یاقوتی
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour
#عکس_مکث
#دلنوشته
از؛ حسن شجاع(مرحوم علی ماندگار)
وقتی بالای سر قبر این خواهر شهید رفتم واقعاً غبطه خوردم که چگونه میشود در عین سادگی و بدون هیچ ادعایی در راه هدف و آرمانی مقدس کار کرد و قدم گذاشت و صدها جلسه شهدایی را پذیرایی کرد بدون اینکه منتظر تشویق یا تائیدی از طرف کسی باشد.
بله میشود یک خانم ساده و بی مدعا به عنوان یک زن خانه دار و مادر چندین بچه ی قد و نیم قد باشی و در عین حال تمام قد در خدمت آرمانهای متعالی انقلاب و شهدا باشی و به عنوان خواهر بزرگوار شهید رمضانعلی اسفندیاری در حق تمامی شهدای گرانقدر روستای لزور و دیگر شهدای عزیز هم خواهری کنی . مرحومه زهره اسفندیاری معروف به حاج خانم، مدال پر افتخار خادم الشهدا گوارای وجودت 🌷🌷🌷
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour
اهدایی به حسینیه صاحب الزمان عج به مناسبت هشتمین سالگرد در گذشت مرحومه مغفوره هنده شجاع فررند مرحوم مشهدی مسلم ازطرف جناب آقای منصور شجاع
با فاتحه ای نثار روح این هموطن موجب شادی روحش گردیم.
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour
برنامه های گروه ێٵݪَٽٵࢪٵٺَ ٵݪحُسَێن(ع) 💐
گروه مذهبی با رعایت تمام شئونات اسلامی وچت وگفتگو با احترام🌺
دعا صبحگاهی وخواندن قران روزنه.حدیث ورمان و معرفی شهداو طرح متن قرآن هرشب وسوالهای مذهبی واطلاعات عمومی و...
من خودم عضوش هستم واقعا گروه خوبی هست.📱
لینک گروه 🇮🇷 ێٵݪَٽٵࢪٵٺَ ٵݪحُسَێن(ع) 🇵🇸
╰┈➤https://eitaa.com/joinchat/1504444549C6aabfee1eb
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جرعهای از زلال قرآن
📖سوره مبارکه ابراهیم ، آیات ۴٠و۴١
💠 رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ(۴٠)
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ(۴١)
💠پروردگارا، مرا و از ذرّیّهام نیز کسانی را نمازگزار گردان، و بار الها دعای مرا بپذیر.(۴٠)
بار الها، روزی که (میزان عدل و) حساب به پا میشود (تو در آن روز سخت) بر من و والدین من و همه مؤمنان (از کرم) ببخشا.)(۴١)
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلزار شهدای لزور
فاطمیه ی سال 1383
#کانون_یاس_نبی
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمد او از کوچه اما از علی رو می گرفت
زیر چادر دستهایش را به پهلو می گرفت
بازویش حتی توان شانه کردن هم نداشت
تا که زینب را برای شانه گیسو می گرفت
فرا رسیدن ایام فاطمیه و شهادت جانسوز ام ابیها حضرت فاطمه زهرا(س) تسلیت باد
فرهنگی اجتماعی
پایگاه بسیج شهید دستغیب لزور
@voicekaf
#فاطمیه
#ألـلَّـھُـمَــ_عجِّـلْ_لِوَلـیِـک_ألْـفَـرَج
🇮🇷#جبهه_فرهنگی_لزیران
┈•❀🏴فاطمیه🏴❀•┈
https://eitaa.com/lazour