لَیْلِ قصهها | لیلی سلطانی
@Ayeh_Hayeh_Jonon ☁️ نونوالقلمومایسطرون #ابر_و_انار ❤️ . #مصحف_بارا
☁️❤️☁️❤️☁️
☁️❤️☁️❤️
☁️❤️☁️
☁️❤️
.
پیش کمد رفت و پیراهن نباتیاش که گلدوزی آبی برداشت. پیراهن را پوشید و یقهاش را صاف کرد.
چارقد آبیاش را هم روی سرش انداخت و موهای خرمایی بلندش را که شب قبل بافته بود، روی شانههایش مرتب کرد.
دستی به صورت و موهایش کشید و از اتاق بیرون رفت. سکوت خانه را صدای قدمهای سبک و متینش شکست. طبقه پایین هنوز در سایهی آرامش شب گذشته بود. تنها عطر نان و صدای ظرف و ظروف از مطبخ به گوش میرسید. زری مشغول آماده کردن صبحانه بود.
ناردانه به حیاط رفت. هوای خنک پاییزی، بوی خاک و برگهای نم خورده را نفس کشید. سپهر کمی جلوتر کنار حوض نشسته بود. مشغول کشیدن طرحی جدیدی بود که به تازگی سفارش گرفته و روز قبل برایش رنگ گرفته بود.
ناردانه پشت سرش ایستاد. موهای روشن سپهر آشفته بود. کت پشمی قهوهایاش را شلخته روی شانههایش انداخته بود. غرق طراحی بود و از اطرافش غافل.
در عین آشفتگی هم منظم و خاص به نظر میرسید.
خطوط ابتدایی نقاشی شکل گرفته بودند. در پسزمینه آسمانی کمکم از رنگهای قرمز و آبی در حال شکل گرفتن بود. خطوط افقی که مثل خطهای کمجان و مات، تلاقی میکردند، تصویر غروب را در ذهن تداعی میکرد.
سپهر لحظهای دست از کشیدن کشید و به پالت رنگها نگاه کرد. ناردانه با صدایی ملایم گفت: از الان زندهس! انگار نفسای آدم توش باقی میمونه.
سپهر سربرگرداند: چون بخشی از من توش جریان داره. نقش همون سفارش جدیدمه.
ناردانه کنارش ایستاد: همون طرحی که دیروز براش خرید کردیم.
سپهر دوباره مشغول شد و سر تکان داد.
ناردانه سرش را جلو برد، چشم بست و عطر رنگ را بو کشید.
_ چقدر این عطرو دوست دارم.
با تر شدن گونهاش چشم باز کرد. سپهر با قلمو رنگ قرمز را به گونهاش زده بود.
چشمهای ناردانه درشت شد. سپهر آرام خندید و سرش را توی بومش برد.
_ عطر مورد علاقهتو بهت هدیه دادم!
ناردانه چپچپ نگاهش کرد. کمی کلافه شد اما به روی خودش نیاورد. به جایش لبخند پر شیطنتی زد: باشه جناب سپهر! باشه.
چند قدم فاصله گرفت. ملایم و شیرین همان چیزی که سپهر دوست داشت بشنود را گفت: در هر صورت باعث افتخار منی پسرعمو! تو دنیاییو به تصویر میکشی که بیشتر مردم نه میتونن، نه میبینن.
به گونهاش دست کشید و به انگشتهای رنگیاش نگاه کرد.
_ برای همین ازت میگذرم. چون شبیه بقیه نیستی سپهر.
ناردانه خواست به داخل برگردد که سپهر با مکث بهطرفش برگشت.
_ ناردانه.
ناردانه فقط نگاهش کرد. سپهر لبخند زد: این چند روز مشغول نقش زدن این طرحم. کنارم باش ببینی.
به گونهاش اشاره کرد و ادامه داد: تا رنگ خشک نشده صورتتو بشور.
ناردانه لبخندش را به سپهر داد و وارد خانه شد. قدم اول خوب پیش رفته بود.
.
✍🏻نویسنده: لیلی سلطانی
.
Instagram: Leilysoltaniii
•○● @Ayeh_Hayeh_Jonon ●○•
👈🏻نشر، کپی و ذخیره داستان ممنوع و حرام است🚫
متوجه قدم اول ناردانه شدید؟
https://daigo.ir/secret/1405040864
خیلیها فکر میکنن برای نویسنده شدن فقط به استعداد نیاز دارن تلاش و یادگیری کلید اصلیه. خیلی از نویسندههای بزرگ استعداد زیاد یا نبوغ خاص در نوشتن نداشتن، بلکه با پشتکار، یادگیری و استمرار بزرگ و موفق شدن.
تو دوره خودتون رو محک میزنید و میتونید بفهمید چقدر میتونید این مسیر رو جدی دنبال کنید و چطور قلم و ذهن خلاق خودتون رو رشد بدید.
بهعلاوه، این دوره جنبه توسعه فردی هم داره؛ از تقویت خلاقیت و قدرت تفکر گرفته تا تاثیرگذاری در کلام و ارتباطات روزمرهتون. همه اینها باعث میشه هم توی نوشتن و هم توی زندگی، قویتر و جذابتر ظاهر بشید.
حالا فکر کنید اگر همین حالا شروع کنید، چقدر به رویاها و اهدافی که همیشه تو ذهنتون بوده نزدیکتر میشید؟
#دوره_نویسندگی #نویسندگی
سلام عزیزِ ندیده
درکتون میکنم که دقیق، حساس و کمالگرا هستید و چه احساسی دارید.
چون خودم هم همینطورم و کمالگرایی خیلی جاها پوستم رو کنده :)
این ویژگیها به شرط تعادل میتونن پایههای خوبی برای نوشتن باشن.
اول از همه نویسندگی مثل هر هنر و مهارتی به یادگیری و تمرین نیاز داره. استعداد به تنهایی کافی نیست و خود به خود پیشرفت نمیکنه. نویسندگی با آموزش و تمرین پیشرفت میکنه. اما چیزی که بهش عمق و زیبایی میده، احساس و نگاه خاص نویسندهست.
کلاسها یک بار در هفته برگزار میشن و فقط با روزی چند دقیقه زمان گذاشتن میتونید تمرینهاتون رو انجام بدید. این مقدار قابل مدیریت کردنه، حتی اگه شاغل یا دانشآموز و دانشجو باشید.
نکته آخر اینه که ایدهآلگرایی گاهی میتونه شما رو از شروع و پیشرفت دوره نگه داره ولی این دوره فرصتی برای شروعه، نه برای کامل بودن از اول. مهم اینه قدم اول رو بردارید، حتی اگر با تردید باشه.
دنیا پر از نویسندههاییه که روزی شک داشتن ولی تصمیم گرفتن امتحان کنن. شاید این همون تصمیمی باشه که منتظرش بودید!
این چند روز که ثبتنام دوره باز شده خیلی از هنرجوهای قبلیم برای ثبتنام مجدد پیام دادن و چند نفرشون هم ثبتنام نهایی کردن.
هنرجوهای عزیزم به مریم جان پیام بدن، ایشون راهنمایی میکنن شرکت کنن یا نه.
درمورد کتاب رایحهی محراب هزینه زمان چاپ طبق شرایط روز مشخص میشه و قیمت گذاری با ناشره و نویسنده دخلی نداره
چی بهتر از این که هنرجوهای قدیمیت دوباره بخوان تو دورههای جدید شرکت کنن؟
اون هم هنرجوهایی که اکثرا تا دورههای پیشرفته شرکت کردن، تو این چند روز نفر اول پیام دادن و ثبتنامشون رو نهایی کردن.
این یعنی دورهها نه تنها به رشد و یادگیری کمک میکنه، بلکه اونقدر ارزشمنده که هنرجوها دوباره بخوان تجربهاش کنن.
الحمدالله الحمدالله🤍✨️
#دوره_نویسندگی #هنرجوها #هنرجو