🔹پدر شهید می گوید؛
#ﺷﻬﯿﺪ_مجتبی_ﯾﺪﺍﻟﻬﯽ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ، ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺘﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ ﺗﺎﻧﮏ ﺩﺭ ﺗﯿﭗ ۳۸۸ ﺯﺭﻫﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﺭﺗﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛😊 ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ 🌹
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺒﺮ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺁﻓﺮﯾﻨﯽ #ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺒﺮﺩ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ، ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺣﯿﺎﺗﺶ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩﺍﺵ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺍﻟﺤﻖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻓﺨﺮ ﯾﮏ ﻣﻠﺖ ﺷﺪﯼ .🏅ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺣﻖ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ.🌹
#شهیدمجتبی_یداللهی
🆔 @loveshohada28
💥 #سیره_شهدا
این شهید عزیز نمونه بارز در ساده زیستی بودند . دور از تشریفات و تجملات . دور از اصراف و زیاده روی . ایشان در مظلومیت ، ساده زیستی و ولایتمداری شهره دوستان و آشنایان بود، ایشان هرگز زمان و عمرش را به بطالت نگذرانده و همیشه در مسیر یادگیری دین و علم قدم بر می داشت. ایشان مقید بودن به حلال و حرام را در اساس زندگی خویش قرارداده بود و جزو مهمترین های زندگی اش بود . برای ایشان رعایت این نوع مسائل مهمتر از رضایت اطرافیانش بود.
اقامه نماز اول وقت برای شهید خیلی مهم بود تاجایی که حتی توی جاده هم برای اقامه نماز اول وقت ، توقف می کرد. ایشان هیچگاه نماز شبش ترک نشد حتی در زمان دفاع از حریم زینبی ، هم خانواده شهید و همرزمان شهید از نماز شبهای زیبای او یاد می کنن.
🖌 به راویت برادر شهید
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
#شهیدرضاکارگربرزی
🆔 @loveshohada28
#خــاطرات_شهدا 🌷
💠مسئولان آن موقع !!!
🌷↫تو یکی از #عملیات ها زخمی شده بود، پاشو #گچ گرفته بودن. هر روز بین ساعت ١١ و ١٢ برا عوض کردن پانسمان مى یومد. ولی یه روز نیامد! خیلی دقیق و #منظم بود، نگران شدیم....
🌷↫پرس و جو کردیم، یکی از #رزمنده ها گفت: «از صبح تا عصر حمام بوده!» گفتیم نباید اینقدر تو حمام باشه، ممکنه گچ پاش نم بکشه!
🌷↫سراسیمه به حمام رفتیم. گچ پای احمد #سالم بود، ولی از انگشتاش #خون می چکید. داشت لباس رزمنده ها رو می شست. نگاهی به نگاهِ نگران ما کرد و گفت: «حواسم به گچ پام بود، چون #بیت_الماله.»
🌷 #جاويدالاثرحاج_احمدمتوسلیان
♥️🍃 @loveshohada28
#عاشقانه_های_شهدا
تویِ وصیت نامه اش
برایم نوشته بود :
اگر "بهشت" نَصیبم شُد،
منتظرت میمانم با هَم برویم💜
#بهروایتهمسرشهیددقایقی✌️
#همسران_شهدا_عاشقترند
📖| @loveshohada28
#وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
✨
اشهد ان لااله الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان ... انهم و الحجه علیهم.
ان الدین حق و کتاب الحق و المیزان حق لاریب فیه.
🌺
همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم و بقیه دوستانم؛
اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است.
شهادت خوب است اما تقوی بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد.
شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است.
💫
چیزی که نمی دانید، عمل نکنید. ادای کسی را در نیاورید. بدون علم درست، وارد کاری نشوید؛ مخصوصا دین.
اول واجبات، بعد مستجبات موکد، مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری ها؛👌 نه حج و کربلا صدبار بدون این کارها. هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سیدالشهدا (ص)، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها.
#شهیدروح_الله_قربانی
خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند . حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه، یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت:
هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود.
خلاصه تورجی را پیدا کردند.
حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون.
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت، صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند،
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند؛
خط را گرفته بودند و عراقی ها را تارو مار کردند... شهید تورجی خونده بود:
در بین آن دیوار و در..... زهرا صدا میزد پدر..... دنبال حیدر می دوید..... از پهلویش خون می چکید...... زهرای من... .😔😔
#شهید#محمد_تورجی_زاده #حسین_خرازی
#دفاع_مقدس
@loveshohada28
#الله_اکبر
شهادت زیباسـت
از شهید عباس بابایی پرسیدن: عباس چه میکنی؟ گفت:مشغول نگهبانی دل هستم که کسی جز خدا وارد نشود... #شه
❃✨↫«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬✨❃
#تواضع_فروتنی
شهيد بابايي از اتومبيلهاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نميآمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده ميكرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرينتر بود...
يكبار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت:
حسن مگر وانت نداري؟
گفتم: _چرا
گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجيها را از سنگرها به مقرشان برسانيم...
گفتم: اينها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد...
با خنده و با لهجه قزويني گفت:
پسر جان آنكس كه بايد ببرد ميبرد. بيا برويم!
خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان ميرفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابهجا ميكرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش ميگرفت و با شوق ميبوسيد و ميگفت:
شما لشكريان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) هستيد قدر خودتان را بدانيد...
#سرلشکر_خلبان_شهید_عباس_بابایی
راوے : #همرزم_شهید
#سالروزشهادت
#پانزده_مردادماه_۶۶
🆔 @Loveshohada28
شهادت زیباسـت
.
.
.
بایـد به نظاره بنشینم لحظــــه ی #عروجت را !
شاید کمی #غیرت کنم ...
آی #مردم ِرد شده از هفت شهر ِ #عشـق !
اینجا ،
#پرستویی ، غـــــریبانه #جان داد ... .
.
.
گاهـــــی باید یادآوری کنیم خاطراتی تلخ را ...
تا یادمان بمانـــــد ؛
مردانه #ایستادند ...
تا امروز عزتمندانه #ایستاده_ایم. ..
خدایــــــا ؛
ما را شرمنده ی #شهـــــــــــــــدا نمیران .
@loveshohada28