eitaa logo
عـاشـقـانـه هـای پـاڪ♥️
18.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
﷽ـ 🎥🎶🖼📝 ویترین آثار موشن و تدوین: @stmoha 👤ادمین: 📞 سلام محمدم: @kh_mohammads72 تبلیغات: @tabasd
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی فکر میکنی این با بقیه فرق میکنه 🙃 ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
سعدی چقد خوب حال عشاق رو بیان کرده : سخن‌ها دارم از دست تو در دل ، ولیکن در حضورت بی‌ زبانم ... ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
تو مثل خنده ­ی گل، مثل خواب پروانه        تو مثل آنچه که ناگفتنی است، زیبایی   ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
کاش آن آینه‌ای بودم من‌ که به هر صبح تو را می‌بیند ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
پیرشدن به سن نیست!!! به این است که: ورزش نکنی،کتاب نخوانی... عاشق نشوی،هدیه ندهی...محبت نکنی.. محبت نگیری،مهمانی نروی پیری به سن نیست. به کیفیت دل است!!! ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
من مُراجع خیانتکار زیاد داشتم. ‏چیزی که بین همشون مشترکه اینه که هیچ کدوم آرامش نداشتن. ‏همشون مملو بودن از احساس گناه، ترس، پشیمونی، اضطراب و دوجین حس مزخرف دیگه، حتی اونهایی که به قصد انتقام خیانت کردن. ‏در خیانت نه شرافته، نه ارامش و نه عاقبت به خیری. 💬کاتسوموتو ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین ناهار مشترک بعد عروسی🤪 ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
گیرم به فال نیڪ بگیرم بهار را      چشم و دلی برای تماشا و فال ڪو...؟ ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
از بدی های مهم ازدواج 😂 ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
🌱هیچ وقت عادت نداشته ام و ندارم موقعی که دو نفر با هم گپ می زنند، گوش بایستم، ولی یک شب که دیروقت به خانه آمدم و داشتم از حیاط رد می شدم، به طور اتفاقی صدای گفت و گوی همسرم و کوچک ترین پسرم را شنیدم. پسرم کف آشپزخانه نشسته بود و همسرم داشت با او صحبت می کرد. من آرام ایستادم و از پشت پرده به حرف های آنها گوش دادم. ظاهراً چند تا از بچه ها در مورد شغل پدرشان لاف زده و گفته بودند که آنها از مدیران اجرایی بزرگ هستند و بعد از باب من، پرسیده بودند که پدرت چه کاره است؟ باب درحالی که سعی کرده بود نگاهش به نگاه آنها نیفتد، زیر لب گفته بود: «پدرم فقط یک کارگر معمولی است.» همسر خوب من منتظر مانده بود تا آنها بروند و بعد درحالی که گونه خیس پسرش را می بوسید، گفت: پسرم، حرفی هست که باید به تو بزنم. تو گفتی که پدرت یک کارگر معمولی است و درست هم گفتی، ولی شک دارم که واقعاً بدانی کارگر معمولی چه جور کسی است، برای همین برایت توضیح می دهم. - در همه صنایع سنگینی که هر روز در این کشور به راه می افتند. - در همه مغازه ها، در کامیون هایی که بارهای ما را این طرف و آن طرف می برند. - هر جا که می بینی خانه ای ساخته می شود. - هر جا که خطوط برق را می بینی و خانه های روشن و گرم، یادت نرود که کارگرها و متخصصین معمولی این کارهای بزرگ را انجام می دهند! درست است که مدیران، میزهای قشنگ دارند و در تمام طول روز، پاکیزه هستند، این درست است که آنها پروژه های عظیم را طراحی می کنند، ولی برای آن که رویاهای آنها جامه حقیقت به خود بپوشند، پسرم فراموش نکن که باید کارگرهای معمولی و متخصصین دست به کار شوند. اگر همه روسا، کارشان را ترک کنند و برای یک سال برنگردند، چرخ های کارخانه ها همچنان می گردد، اما اگر کسانی مثل پدر تو سر کارش نروند، کارخانه ها از کار می افتند. این قدرت زحمتکشان است. کارگرهای معمولی هستند که کارهای بزرگ را انجام می دهند. من بغضی را که در گلو داشتم، فرو بردم، سرفه ای کردم و وارد اتاق شدم. چشم های پسر من از شادی برق می زدند. او با دیدن من از جا پرید و بغلم کرد و گفت: « پدر! به این که پسر تو هستم، افتخار می کنم، چون تو یکی از آن آدم های مخصوصی هستی که کارهای بزرگ را انجام می دهند.» ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
و شب دلهره‌هایم را مادرانه در آغوش می‌گیرد پشت تراکم ابر میان ماه و ستاره ها ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧
السلام علیک یا عین الحیات🦋 اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 ❤️ ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانه‌های‌پاڪ⇧