ما که مست آقا نشدیم..
نهایت حرم رفتیم
کیف کردیم
دلمون باز شد
حالا حال و حوصله شهر گرفته رو نداریم
اما با آقا بزرگ شده بود
با هم کنار أمیرالمومنین و حضرت صدیقه بودن
با هم رفتن پایین پای مادر، اون لحظه های آخر..
با هم برای امام مجتبی تشت میاوردن
این کاروان
هر وقت خواست عزاداری کنه
به جای عطر و گلاب
عوض مایِ بارد
کتک و شلاق خورد