eitaa logo
روابط عمومی مرکز آموزش وظیفه ولیعصر«عج»زابل
250 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
150 فایل
کانال رسمی عقیدتی سیاسی مرکزآموزش وظیفه ولیعصر«عج»زابل #مرز_مقدس مرزها ناموس هر کشورند، این کانال صفحه‌ایست برای انعکاس اخبار و انعکاس دلاورمردیهای سبزپوشان و مرزبانان غیور ج.ا. ایران ارتباط با ادمین کانال @hhosin1365
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 زیارت امام هشتم به نیابت از شهید قربانعلی پیری -----------*✨🌹✨*------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جشن بهترین دختر دنیا اجتماع دختران غیر ایرانی 🔷🔸💠🔸🔷 -----------*✨🌹✨*----------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
🌿چه زيباست به ياد آوردنِ شما ‏ميان اين همه شلوغى ‏و خستگى‌هايم... 🌺صبحتون شهدایی -----------*✨🌹✨*----------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢من بهت افتخار میکنم 🔹وداع برادر شهید با پیکر پاک مطهر شهید مرزبان ســــــرگرد قربانعلـی پـیـری -----------*✨🌹✨*----------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
💢ارزش اهل سنت برای اهل تشیع!!! 🔹اهل تسنن و تشیع دو مذهبی هستند که سالیان طولانی در ایران اسلامی در کنار یکدیگر بدون هیچگونه تنشی زندگی می کنند. ولی گاهی عده ای در جهت رسیدن به مقاصد شوم خود با ایجاد چند دستگی بین این دو مذهب قصد تنش را دارند. 🔹واقعه ای که تعریف خواهیم کرد نشان خواهد داد که اهل تسنن در ایران به چه میزان در دل اهل تشیع جای دارد.   🔹اردیبهشت 1360 عده تروریست یکی از علمای اهل تسنن سیستان و بلوچستان را مقابل منزلش ترور می کنند و گروهی از ژاندارم های سابق در پی عوامل این جنایت تا منطقه گُشت سراوان به تعقیب اشرار پرداخته و سرانجام در درگیری سنگین بین نیروهای ژاندارمری و تروریست ها، 32 تن از نیروهای نیروی انتظامی به شهادت می رسند. 🔹فقط در یک حادثه برای پایمال نشدن خون یکی از علمای اهل تسنن، 32 تن از نیروهای پلیس جان خود را فدا کردند تا انتقام خون برادر دینی خود را بگیرند. -----------*✨🌹✨*----------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
💢سالروز شهادت 🔹جانباز شهید مدافع وطن مجید بارانی خرداد ماه سال 1383 هنگام خدمت در کلانتری 11 فرماندهی انتظامی شهرستان سراوان در اجرای طرح امنیت و ماموریت دستگیری یک شرور سابقه دار و مسلح در منطقه "بخشان" از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و با درجه جانبازی 100درصد پانزده سال دارای زندگی نباتی بودند که سحرگاه روز 28 ماه مبارک رمضان مطابق با 1399/2/30 در بیمارستان امام علی سیستان و بلوچستان براثر سکته مغزی حاصل از عوارض جانبازی به شهادت رسیدند. -----------*✨🌹✨*----------- *مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج) https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
امام خامنه ای: فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد. و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است. اگر از فضای مجازی غافل باشیم اگر نیروهای مؤمن و انقلابی این میدان را خالی کنند مطمئنا ضربه خواهیم خورد. هر کس به اندازه وسع و توان و هنر خود باید در این میدان حضور یابد. ۱-گاهی انسان حرف حق را می تواند با استدلال قوی و با زبان شیوا و هنرمندانه بیان کند که این حرف به گوش و چشم هزاران و شاید میلیونها مخاطب برسد . ۲-گاهی شاید ما حرفی برای گفتن نداشته باشیم اما می توانیم با انتشارمطالب يك كانال، انعکاس دهنده کارهای خوب و هنری دیگران در فضای مجازی بشویم و در ثواب اين عمل شريک باشيم. ۳-گاهی با یک کلام یک جمله می توانیم باعث تقویت روحیه جناح مؤمن انقلابی فعال در فضای مجازی بشویم. به اعتقاد من امروزه ذکرمستحبی بعد از نماز ما کارفرهنگی و جهادی در فضای مجازی است.
🌺طرح| حضرت معصومه(سلام الله علیها)، دختر جوان تربيت شده دامان اهل بيت پيغمبر...
🌹امام رضا عليه السلام فرمود:«کسي که فاطمه معصومه را زيارت کند، در حالي که حق او را بشناسد، بهشت براي او است.» 📚بحارالأنوار، ج102، ص266
اینستاگرام ویدیوهای مربوط به جانیان ⁧ ⁩ را به سرعت حذف می کند تا شبکه های ماهواره ای و پلتفورمهای آمریکایی بدون کمترین مزاحمی جمع زیادی از مردم بی دفاع را با دروغ بمباران کنند. این بزرگترین فیلتر و سانسور جهان برای تحقق یک جنایات جنگ رسانه ای است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥طرح جدید پلیس برای برخورد با سارقان 🔹رئیس پلیس تهران بزرگ: از این به بعد فروش اموال دست دوم فقط با ثبت مشخصات فرد فروشنده انجام می‌شود.
✍️ 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشتزده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«می‌دونی کی به زنت کرده؟» 💠 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم می‌برم!» 💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»...