eitaa logo
فقه جامع نظام ولایی
90 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
4 فایل
"فقه جامع نظام ولایی" تکامل تفقه بر محور ثقلین @Mahdiabdollahii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 ج) ترسیم «شبکه موضوعات و مفاهیم» قدم اول در فقاهت بنابر آنچه گفته شد، شروع فقاهت میبایست از تشکیل شبکه نظام موضوعات مبتلابه و مورد نیاز در جهت پرستش خدای متعال در همه ابعاد فردی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) باشد و دراستنطاق احکام آنها از دین، در گام اول و اساسی میبایست به روابط و تناسب آنها با محور عالم امکان پرداخت که مسیر عبودیت و پرستش را سرپرستی می نماید و میزان و معیار حسن و قبح اخلاقی، حق و باطل اعتقادی و مصلحت و مفسده رفتاری است. بنابراین شاخصه کلی تفقه، تکلیف گرایی است و مهمترین معیار برای تشخیص کم و کیف و خصوصیات تکلیف در رابطه با هر موضوع، بررسی تناسبات آن موضوع با ولایت است و میبایست با بصیرت کلامی تناسبات ولایت را نسبت به نیازها و موضوعات عینی سنجید و حکمش را تبیین نمود. بر این اساس، بدست آوردن نظریه شامل و مکتب کلی اسلام نیز دفعی نیست و اساسا در یک برهه ای از زمان ممکن نیست، و نمی توان بازخواست نمود که چرا علمای اسلام در طول تاریخ، نظریه دین را در مسائلی که امروز به آن مبتلا هستیم، استحصال نکرده اند! چرا که دین پاسخگوی نیازها و سئوالات بشر است و فقیهان می بایست با ارجاع مسائل مستحدثه (ولو در قالب نظام مسائل) به دین، از آن پاسخ مناسب دریافت دارند، اساساً دستیابی به کنه و عمق شریعت غیر ممکن است چرا که نیاز عینی آینده در زمان حال شکل نگرفته است که بتوانیم به دنبال پاسخ آن در منابع دین باشیم و حتما جستجوی ما در منابع دین متناسب با ظرف نیاز و محدوده نگاه ما متناسب با اقتضائات و شرایط زمان ماست، و نسبت به آینده مسائلی وجود ندارد که بدنبال احکام آن باشیم، همچنانکه در گذشته مسائل حکومت و نیازهای امروز مطرح نبوده که فقهاء به آن دست پیدا نمایند و یک تطور و تکامل متناسب با زمان و نیازها و اقتضائات زمان لازمه پیشرفت و رشد دانش است، تاریخ تطور دانش فقه نیز گویای این مسئله می باشد که متناسب با تطور تکوین و تاریخ، موضوعات و احکام آن رشد و تکامل داشته است و نمی توان بر فقهای پیشین عدم فقاهت در عرصه های پیش رو را خرده گرفت! بنابراین سیر از صحنه عمل به دین و توجه به کارآمدی و نیازهای عینی جامعه شرط اساسی و بلکه مقدمه فقاهت است و به نظر می رسد کسانی که مسیر دستیابی به فلسفه و روش عام را برای اداره جهان دنبال می کنند از این جهت مورد ایراد واقع گردند. ممکن است گفته شود با چه منطق و روشی به استحصاء سئوالات و موضوعات از صحنه زندگی بر می آییم، آیا این روش موجب تبعیت فقاهت از نیازمندیهای عینی و عرفی شدن دین نمی شود؟! وظیفه دین نسبت به خلق موضوعات و احداث حادثه چه میشود؟ باید گفت که همین مسائل و بلکه مسئله تمدن اسلامی و سرپرستی زندگی اجتماعی یک موضوع است که باید به دین عرضه شود و عرضه موضوع به دین مستلزم تابعیت احکام از سیر موضوعات نمی شود. بنابراین مسیر تولید علم، سیر از صحنه نظر به عمل نیست یعنی شروع فلسفی و منطقی نمیخواهد چرا که هرچه بالارویم به بینهایت نزدیک میشویم و هرچه با دستگاه ساخته پرداخته ذهن و عقل ناقص بشری، ظرفی برای بهره برداری از آن طراحی کنیم، بهره مندی خود را محدود ساخته ایم، در واقع بهره مندی از علوم بالادستی عنایت و توفیق و اعطاء است و تنها شرط بهره مندی از آن به میزان کافی (کماً و کیفاً)، عمل متناسب است، شاید انحرافات علم اصول هم بخاطر فاصله گرفتن از فقه است و شاید برخی تفریعات ناکارآمد فقه نیز به همین دلیل باشد، ناکارآمدی فلسفه نیز چنین است، در اشراب عقائد و اصول در صحنه عینیت نیز لزومی به دستگاه علمی نیست بلکه اصل و اعتقاد در همه سطوح روح و ذهن و عین متناسب با مناسک، می تواند جریان پیدا کند. برای تفقه نیز لازم است، گزارش دقیقی از نیازهای عینی داشته باشیم، به نظر می رسد طرح سئوال مهمترین قدم برای پاسخ است، شاید بتوان گفت نمی توان برای فردا طرحی نو درانداخت بلکه میبایست نیاز امروز را به دین عرضه نمود و نه نیاز آینده که وجود ندارد! مگر در آن حد از نیازهایی که یقینی است و به آنها خبر داده شده است و یا در سنت الهی ثابت و در آینده حتمی الوقوع است. بنابراین یک از مهمترین شاخصه های تفقه، «تکلیف گرایی» است، تکلیف متناسب با نیازهای ضروری و عینی که در راستای عبودیت و پرستش خدای متعال در زندگی شکل می گیرند. تعیین تکلیف نیز منوط به شناخت موضوعات عینی مبتلابه می باشد و شناخت موضوعات نیز بصورت انتزاعی به ناکارآمدی فقاهت می انجامد لذا لازم است که روابط و نسبتها در موضوعات در قالب نظام موضوعات مورد توجه قرار گیرند بنابراین ضرورت شکل گیری «شبکه موضوعات و مفاهیم» در بدست آوردن احکام و تناسبات ثابت می شود. @m_feghahat
🔸 نقش محوری ولایت در فقه نظام ولایی 🔹اساسی ترین و محوری ترین مفهوم در نظام احسن خلقت (عالم تکوین و تشریع) و هماهنگ کننده همه تکثرات «ولایت» است. در واقع هر شیئی بر حول محوری واقع می گردد و هیچ چیز بدون محور تکوین و تشریع نمیابد. ولایت که باطن دین و شریعت و محور نظام تمایلات، افکار و عقول، رفتار و اعمال در جهت بندگی خدای متعال و عامل هماهنگی عبودیت و سیر از کثرات به وحدت است، نقش محوری آن در نظام تمایلات، افکار و رفتار در فقه به عنوان برنامه زندگی بشریت، میبایست تبیین و بلکه محقق شود. 🔹عامل محوری تمام تکثرات و ظلمات و اختلافات و انحرافات در طول تاریخ، «مقابله شیاطین انس و جن با محوریت ولایت بر عالم» است، (وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ) از آنجا که ابلیس قسم خورد که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»، هدفش انحراف از صراط مستقیم ولایت بوده است و شکل گیری جریان باطل در مقابل جریان حق که از درگیری هابیل و قابیل شروع میشود تا همه درگیریهای این دو جبهه در طول تاریخ تا زمان ظهور بر سر محوری ترین مهفوم در عالم تکوین و تشریع، یعنی ولایت است. تمام تلاش جبهه باطل برای تصرف جایگاه ولایت و انحراف آن از مسیر خود بوده است. و به نظر می رسد «سقیفه» نقطه عطف و کانون عداوت و دشمنی با ولایت است و از اینرو حضرت زینب علیه السلام با اشاره به روز دوشنبه واقعه سقیفه می فرماید : «بِأَبِی مَنْ عَسْكَرَهُ فِی یَوْمِ الْاِثْنَیْنِ نَهْباً»... 🔹در عالم تکوین و تشریع، هر چیزی با غایت خلقت جهان یعنی «پرستش خدای متعال» یا هم جهت است یا جهت مخالف دارد و از این دو حالت خارج نیست، از آنجا که ولایت محور خلقت عالم و تکوین و تشریع است، معیار و میزان تفکیک این دو جهت نیز، «ولایت» است و نیز تناسب هر چیزی در تکوین و تشریع با ولایت، معیار تعیین جایگاه آن در این دو جهت می باشد. 🔹فقه نظام ولایی، نقش ثقلین را بصورت حداکثری در تشکیل شبکه مفاهیم و تبیین نسبت آنها و تعیین احکام رشد و سرپرستی و تکامل، دنبال می کند. 🔹در یک سطح محوریت ولایت به معنای منبع محوری تلقی می شود و متن کلام وحی و بیان اهل بیت عترت علیهم السلام، تنها منبع فقاهت محسوب میشود و از آنجا که قرآن نیز در قلب و ذهن و بیان اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، بلکه ایشان ثقل اکبر و قرآن ناطق و مبین و مفسر قرآن هستند، «ولایت» نبوی و علوی و اولاده می تواند، نقش محوری را در فقاهت ایفاء نماید، هر چند جایگاه قرآن در این فقاهت، در نقش ویژه ای حفظ خواهد شد. در واقع شبکه نظام مفاهیم دین در تعاملی بین قرآن و حدیث شکل می گیرد و هیچکدام بطور کلی بر دیگری مقدم نمی شود بلکه تعاضد و تعامل بین آندو واقع می شود (الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام) . در این تفسیر، عقل منبعی مستقل برای فقاهت نخواهد بود بلکه تعریف و جایگاهی ذیل ولایت پیدا می کند. 🔹در سطحی عمیق تر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری اهل بیت علیهم السلام در خلق تکوین و تشریع (خلقت و شریعت) محسوب میشود، در این تفسیر، دین و نظام مفاهیم آن، بر محور ولایت شکل گرفته و اجزای آن در تناسب با ولایت، در این شبکه جانمایی شده و حضور یافته اند. به عبارت دیگر حسن و قبح مفاهیم ارزشی، کم و کیف مفاهیم توصیفی، مصلحت و مفسده مفاهیم تجویزی، همه در نسبتی با جریان ولایت، تعین یافته اند و در نتیجه باطن دین، ولایت است. 🔹نتیجه فقه و فقاهت نیز تحقق عملی و اقامه دین است که از طریق بسط جریان ولایت واقع خواهد شد در واقع جریان یافتن ولایت، مجرای اقامه دین است و این اصل در فقاهت بسیار اثرگذار است چراکه محوریت اخلاق، عقائد و احکام میبایست تناسبات بسط ولایت باشد، به عبارت دیگر فضائل اخلاقی، حقایق اعتقادی و احکام نیز بر محوریت بسط ولایت تحلیل وتفسیر وتعریف میشوند. 🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری ولایت در تنظیم، تبیین و ترسیم شبکه موضوعات مستحدثه است که کارآمدی موضوعات به تناسبات ولایت سنجیده میشود . 🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای محوریت ایشان در سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی است که با روش فقاهت کنونی خیلی میسر نیست لکن با روش فقه نظام ولایی و شکل گیری شبکه مفهومی بر محور بیانات اهل بیت علیهم السلام این امکان بوجود خواهد آمد. در واقع لایه های عمیق تری از معارف در ورای ظاهر خطابات، در معانی کلام ایشان نهفته است که به میزان اشراف بر معارف و عرضه آنها به یکدیگر، این لایه های معانی کشف و استنباط میشود و به همین میزان تفقه عمق و ارزش بیشتری پیدا می کند، لذا در روایتی فرموده اند : « أنتم أفقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا»👇 @m_feghahat
🔹بنابراین با اعتقاد به اینکه دین اسلام، قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام، تمام موضوعات مورد نیاز حیات طیبه و مفاهیم و نسبتهای آن (نظام احکام) را در رابطه با سعادت دنیا و آخرت انسانها تا قیامت بیان نموده است، جهت فقاهت در عرصه های پیش رو خصوصاً نظام موضوعات اجتماعی، لازم است استظهار از ثقلین از وضعیت کنونی و حداقلی توسعه یابد و سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی با روشی متفاوت (شکل گیری شبکه مفهومی) میسر گردد، همانطور که در روایات اهل بیت نیز این روش استنباط و استناد به معانی باطنی آیات مشاهده میشود . @m_feghahat
🔸ضرورت بازنگری در اجتهاد و مرجعیت و روابط فقه و جامعه 🔹پیوستگی دامنه دین در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام و نیز پیوستگی دامنه دین در سه حوزه فرد، جامعه و حکومت اقتضاء دارد که دین هم در مرحله تفقه، هم ابلاغ و هم اجراء و إحکام، از ساختار و منظومه ای واحد، بر محوری واحد و تحت اشراف و مدیریت آن محور واقع شود و در نظام اسلامی این محور، ولی فقیه است. فقهاء و مراجع بازوان فقهی رهبری در زمامداری جامعه می باشند، چرا که فقه در وضعیت مطلوب، به مثابه فقه سرپرستی زندگی فردی و اجتماعی و فقه پاسخگو به نیاز حکومت، نیاز حاکم و ولی فقیه در سرپرستی امور فردی و اجتماعی است و مراجع و مجتهدین می بایست تمام تلاش خود را در جهت بهره مندی حکومت و حاکم اسلامی از گنجینه فقاهت منعطف سازند. بنابراین حوزه علمیه در وضعیت مطلوب خود ، در امر تفقه، تبلیغ و اداره جامعه (اقامه دین)، باید به عنوان بازوی ولی فقیه و تحت اشراف ایشان باشد، چون اساساً شأن ولی و نائب امام عصر (عج) ، مدیریت اقامه دین در همه ابعاد فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه است . (روشن است تا این وضعیت مطلوب بسیار فاصله وجود دارد و شاید نتوان خیلی انتظار داشت که تغییر وتحولات آینده نزدیک، منجر به چنین ساختار ایده آلی گردد، لکن نمی توان از شناخت وضعیت مطلوب و مختصات آن نیز غافل بود و برای وصول به آن تلاش نکرد. داشتن چشم اندازی روشن، به برنامه ریزی ها و مدیریت حتی در سطح خرد نیز جهت و راهبرد می دهد.) @m_feghahat
🔸ضرورت انحلال اجتهاد فردی در اجتهاد سازمانی 🔹اجتهاد امروز، نمی تواند فردی باشد بلکه باید در مقیاس سازمانی تکامل یابد، بدین معنا که یک فقیه به تنهایی نمی تواند متناسب با نیازمندیهای تمدنی جامعه اسلامی، تفقه جامع نماید بلکه بخاطر روابط پیچیده موضوعات، میبایست شبکه ای از مجتهدان و متخصصان بتوانند، فرایند تبیین و تحلیل موضوعات و استنباط نظام احکام را انجام دهند و البته در رأس این سازمان، ولایت فقیه مشروعیت ساز و عامل حجیت این فرایند است، بنابراین در روند دستیابی به فقه جامع، پیوند میان حکومت، حوزه و عرصه علوم لازم است، در واقع حوزه و دانشگاه مطلوب اسلامی در دل حکومت نسبت به تبیین برنامه زندگی اجتماعی انسانها، نقش آفرینی می کنند. در چنین ساختاری مراجع، مجتهدین و علماء، در رأس هرم، ذیل چتر سرپرستی ولی فقیه، بنیانهای اجتهاد و استنباط را بنا می گذارند. دستیابی به مکاتب سه گانه اخلاقی، اعتقادی و فقهی اسلام، بر عهده حوزه های علمیه است البته هرچند دستیابی به این مکاتب سه گانه، مستلزم اشراف روحی و معنوی و ذهنی یک فقیه و عالم بر کلیت دین است و از این جهت قابل تفکیک و واگذاری به افراد گوناگون نیست لکن اولاً فرموده اند : «‌أعقلُ الناس مَن جمع عقول الناس إلى عقله‌»و یا « منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ» و یا « اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْیِ بِبَعْضٍ یَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَابُ» و مسلماً ایجاد بستر مشارکت جمعی فقهاء در فقاهت و اجتهاد، هم به تکامل معرفتی می انجامد و ثانیاً به وحدت فتوی و نظر نزدیک میشویم که از ضروریات غیرقابل انکار است ، همچنین در تقسیم مراحل تفقه جامع که شرح آن گذشت، پس از مرحله دستیابی به مکاتب سه گانه، ساختار حکومت، حوزه و دانشگاه در یک پیوستار و نظام هماهنگ، میبایست تا حصول حکم حکومتی در قالب برنامه زندگی فردی ، اجتماعی و حکومتی، تعامل و تعاضد داشته باشند. بنابراین در این مقیاس از فقاهت نمی توان بر ساختار سنتی و فردی فقاهت و اجتهاد تحفظ و تعصب داشت بلکه لازم است ساختارهای لازم در حوزه و عرصه فقاهت و اجتهاد منطبق با ساختارهای حکومت و تناسبات ولایت، تأسیس و تشکیل گردند و تفقه بصورت سازمانی با مشارکت مجتهدین و نهادهای گوناگون و حاصل از فرایند علمی حوزه و برآیند دروس و تحقیقات و نیز با در نظر گرفتن تناسبات حکومت صورت بگیرد. با چنین رویکردی، حتی احکام فردی نیز متأثر از روابط و تناسبات موضوعات اجتماعی و سیطره احکام و مناسبتهای حکومتی بر همه موضوعات تغییر خواهند کرد (مقام معظم رهبری نیز مثال ماءالحمام را به عنوان یک مسئله فردی میزنند که با رویکرد حکومتی، حکم آن تغییر می کند.) بنابراین در وضعیت مطلوب، فقاهت فردی و أعلمیت و مرجعیت یک فرد در کل فقه بی معنا و ناممکن است بلکه فرایند فقاهت تحت اشراف ولی فقیه و بر محوریت او و هماهنگی ساختارهای علمی با ایشان واقع می شود چرا که ولی جامعه، أعلم به مسائل اجتماعی و اقتضائات حکومت است و در افقی وسیع و رفیع آسیب ها و نیازمندیهای جامعه را رصد می کند و بدین سبب شایسته است که محور هماهنگی اجزاء دیگر قرار گیرد. @m_feghahat
🔸فقاهت، حکومت و حاکمیت ولی فقیه 🔹پس از فقاهت در مکاتب اسلام، مرتبه دوم «فقه نظام ولایی»، ابزاری در اختیار ولی فقیه است که میبایست با استفاده از ظرفیت حوزه و فقاهت و اجتهاد، پشتوانه حاکمیت را فراهم آورده و حکومت را در مسیر اقامه دین در جامعه سرپرستی نماید. از اینرو از حاکمیت و ولایت فقیه سخن گفته میشود و نه حاکمیت فقه! و حجیت حکومت به فقاهت نیست بلکه به اراده فقیه است و هرچند ولی فقیه حجیت خود و حجیت عملکرد خود را از طریق فقاهت دریافت می کند اما باید توجه داشت که فقه و فقاهت مراتبی دارد که مراتبی از آن که به حکومت و اداره اجتماع و حوزه عملکرد ولی فقیه مربوط است، تحت اراده و اختیار ولی فقیه حجیت می یابد. (در بحث حجیت به تفصیل و مستنداً گفته ایم که حجت امام است و نه کلام وحی مستقلاً). بنابراین فقه در یک سطح مبداء و مبین حجیت ولایت فقیه و حکومت تحت امر اوست و در سطوح و مراتب بعدی، حجیت فقاهت و امر حکومت مبتنی بر اراده و اختیار ولی فقیه خواهد بود و ولی فقیه حاکم بر فقاهت، حکومت و اداره اجتماع مبتنی بر فقاهت می باشد. از اینرو هرگاه سئوال از حجیت ولایت و حکومت فقیه شود میبایست پاسخ آنرا از منابع و ادله فقاهتی بیان نمود و اراده ولی فقیه نقشی در آن ندارد ولی هرگاه سئوال از امر حکومت و ولایت فقیه و نحوه اداره اجتماع یا ساختارها و تصمیمات حکومتی و ... میشود میبایست پاسخ آنرا بر اساس فقاهت تحت اشراف و اختیار ولی فقیه بیان نمود و نمی توان صرفاً با فقاهت و ادله فقهی، با ولی فقیه بر رفتار و عملکرد او یا حکومت محاجّه نمود چرا که حجیت فقاهت در حوزه عملکرد ولایت فقیه و حکومت، مبتنی بر اراده و تحت ولایت و سرپرستی او واقع می شود و قدم اول در محاجه با ولی فقیه، تسلیم و پذیرش حاکمیت و ولایت اوست. بنابراین نمی توان پذیرفت که فقیه دیگری با استدلال فقهی متفاوتی با نظر فقهی ولی فقیه معارضه یا مقابله نماید چرا که اساساً فقاهتی که تحت اراده و اشراف ولی فقیه نباشد حجیت ندارد. البته بیان شد که ولی فقیه با استعانت حداکثری از ظرفیتهای فقهی و اجتهادی حوزه و روحانیت، حکومت را به پشتوانه دین یاری رسانده و اقامه دین و ولایت و سرپرستی حکومت و جامعه را محقق می سازد. بر این مبنا می بایست در فقه نظام ولایی، نقش محوری ولایت فقیه را در فرایند فقاهت و اجتهاد در حوزه فردی و اجتماعی در حیطه حکومت ولایت فقیه نشان بدهیم. @m_feghahat
هدایت شده از دقایق الحقایق!
🔸نکاتی اندر مقوله رابطه «عدالت» و «ولایت» 🔸آیا می توان به بهانه «عدالت» به «ولایت» خرده گرفت و اشکال کرد؟! حتی اشکال تراشی را از عدالتخواهی فراتر ببریم و بپرسیم که آیا یک فقیه می تواند بر اساس فقاهت و استنباط خود از شریعت، به ولی فقیه اعتراض کند؟! و اینکه چون ولی فقیه معصوم نیست، در صورت خطا و اشتباه و یا خروج از عدالت، آیا نمی توان به او اشکال و اعتراض نمود؟! 🔹در پاسخ به این سئوالات و تبیین رابطه مفهومی عدالت و ولایت، ذکر چند نکته لازم است که ابتدا اجمالی از آنها و در ادامه به تفصیل بیان می گردد: ▪️لازم است بین مقام فهم فقهی فردی نسبت به مختصات کلی ولایت و حکومت و فهم فقهی سازمانی نسبت به تناسبات ولایت و حکومت (عملکرد، ساختار و برنامه) تفکیک قائل شد. اراده ولی فقیه شرط حجیت فهم از تناسبات حکومت است، فقاهت سازمانی در زمان تشکیل حکومت و حاکمیت ولی فقیه، بر محور ولی فقیه حجیت میابد و لذا فهم فقهی فردی حجیت و صلاحیت معارضه با تصمیم حکومتی ندارد ... ▪️عدالت به معنای تعین یافتن جایگاه اجزاء متناسب و هماهنگ با محوریت عادل است، هرچند تناسب و تطابق با واقع نداشته باشد، همچنانکه اگر تطابق با واقع داشته باشد اما هماهنگ با محوریت عادل نباشد و با محوریت طاغوت هماهنگ باشد، باطل است، بنابراین تحقق عدالت به محوریت ولایت است و لاغیر... ▪️مصلحت حفظ نظام و هماهنگی اجزاء با محوریت عادل، نسبت به دفع مفسده تصمیمی باطل، ترجیح دارد... ▪️ولی فقیه در هدایت کلان جریان شیعه، مصون از خطا و اشتباه است و در صورت خروج از عدالت، منعزل و قلوب از حول او متفرق می گردند و ادعای سرپرستی و ولایت نااهلان اشتباه است... 🔹تفصیل پاسخ های فوق را در متن بعدی بخوانید :👇 https://eitaa.com/abdollahimahdi/92 @abdollahimahdi
🔸نظریه معرفت شناسی «تکامل معرفت بر محور ولایت»؛ 1 از 2 🔹یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» (نظام معرفتی روشمند مبتنی بر ثقلین) مباحث انسان شناسی با تأکید بر بُعد معرفتی اوست (تسامحاً معرفت شناسی)، شناخت جامع و کامل از عناصر وجودی انسان و تحلیل صحیح نسبت به حدود و روابط و آثار آن عناصر، منوط به بررسی عالمانه آیات و روایاتی است که از انسان و ساختار درونی و بیرونی همه ابعاد وجودی انسان سخن گفته اند. بنابراین لازم است با استناد دقیقی به آیات و روایات، تحلیل جامعی از ساختار انسان ارائه داد و بدون بررسی همه عناصر دخیل در وجود انسان نظیر روح، نفس، قلب، جسد، عقل، فطرت، فهم و ادراک، علم و معرفت، ذهن، لب، فؤاد، صدر، غریزه، میل، شهوات و ... و بدون بررسی روشمند همه استعمالات این مفاهیم در آیات و روایات نمی توان به جمع بندی جامعی از تعاریف و تحلیل صحیحی از انسان رسید. اما متأسفانه در قریب به اتفاق تحلیل های فلسفی و کلامی موجود، با یک ساده انگاری و تبیین سطحی و غفلت از عناصر متعدد و غضّ نظر از پیچیدگی های قابل توجه و اساساً بخاطر روش ناقص و محرومیت از معارف وحیانی، به انسان شناسی و معرفت شناسی بسیار ناقصی پرداخته اند. 🔹در این نظریه ضمن بررسی چیستی علم و معرفت و طرق کسب آن به تبیین «حجیت» یافته های علمی و معرفتی پرداخته می شود و معیارهای قبول و پذیرش و تمسک به آن بیان می گردد. 🔹بر اساس یافته های این تحقیق، «معرفت» یکی از ارکان وجودی انسان است که مبداء و منشاء رفتار اوست و ریشه در جهت گیری قلبی و حب و بغض انسان دارد. شکل گیری معرفت در وجود انسان را باید بصورت یک فرایند پیوسته مورد توجه قرار داد بطوری که نقش و جایگاه اراده انسان در عوالم قبل و متناسب با آن طینت و خلقت و فطرت و تربیت و ... در آن تبیین گردد. بنابراین عوامل بسیاری در شکل گیری معرفت انسان نقش بازی می کنند که مهمترین آنها «معارف فطری» است، یعنی معارفی که خداوند در فطرت انسان نهاده است که با توجه به آیات و روایات، شامل عالی ترین حقایق هستی، یعنی توحید و ولایت است و اولین معرفت بشری و اولین عامل شکل گیری رفتار در انسان محسوب میشود. این معرفت فطری همراه با جهت گیری قلبی صحیح، مبنای شکل گیری معرفت بیشتر (تکامل معرفت) و رفتار صحیح (عمل صالح) میباشد و سیری تکاملی از «اجمال به تفصیل» در وجود انسان دارد. 🔹در این نظریه بیان خواهد شد که در شکل گیری علم و معرفت عناصر گوناگونی دخیل هستند از جمله مهمترین آنها «طینت»، «میثاق و فطرت»، «روح و قلب و عقل» است و در همه این موارد، أهل بیت علیهم السلام محور ایجاد و تکامل علم و معرفت هستند. به عبارت دیگر؛ علم و معرفت، بر خلاف دانش و آگاهی و تصدیق ذهنی دارای بار ارزشی و قدسی است و ایجاد و تکامل آن به شرط ایمان است و غیر مؤمن از آن بهره ای ندارد، و از آنجا که هیچ رشد و کمال و خیر و بهره ای بدون واسطه أئمه علیهم السلام نازل و واصل نمی گردد، علم و معرفت نیز بر محور ولایت شکل و تکامل می یابد. 🔹در این نظریه ضمن بررسی مفاهیم و مختصات طینت، فطرت، روح، قلب و عقل انسان، سعادت وشقاوت، ایمان و کفر و ... و نیز تبیین نقطه آغاز معرفت و روند تکامل آن، مجاری و ابزار ادراک و کسب علم و نقش الهام و شهود و تعقل و تفکر و تدبر و نیز مختصات قوه ذهن با کارآمدی محاسبه و سنجش و... ، به تفصیل بیان می گردد که اولاً علم و معرفت از تناسبات ولایت أئمه اطهار علیهم السلام است که بدون ایمان کسب نمی گردد، ثانیاً از آنجا که هیچ معرفت و علمی نیست که در قرآن نیامده باشد، حتی شناخت دنیای مادی و تکوین عالم نزد أئمه و در قرآن موجود است، بنابراین علم به تأویل و تفسیر قرآن منشاء همه علوم و معارف است که از طریق أهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و لذا گفته می شود علم و معرفت از تناسبات ولایت و شکل گیری و تکامل آن بر محور ولایت است. 🔹در این تحقیق، ضمن تبیین مفهوم و مختصات «قلب» در وجود انسان و نقش آن در علم و معرفت، به عنوان منشاء «تمایلات» در وجود انسان نیز معرفی شده که دارای جهت گیری کفر و ایمان است و در ضمن این بحث، تلقی غلط از «میل فطری» و میل به کمال مطلق تبیین و نقد می گردد. این بحث در مفاهیم اولیه علم اخلاق نیز قابل پیگیری و منشاء تحولاتی خواهد بود. همچنین مباحثی همچون خاستگاه اطاعت از مولی و منشاء صدور فعل از انسان و ... با مبنای مختار مورد بازخوانی و بررسی قرار گرفته است. ادامه 👇 @m_feghahat
2 از 2 🔹در نظریه «تکامل معرفت بر محور ولایت»، فرایند شکل گیری معرفت و اجزاء و مراحل آن مورد بررسی قرار گرفته و نقش «عقل» در ساختار معرفتی انسان، که نقشی ویژه و عاملی اثرگذار در مبانی فقاهت (فقه جامع نظام ولایی) محسوب می شود در فصلی مفصل تحت عنوان «فقه العقل» مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد و بیان خواهد شد که تعریف رایج از عقل که مبنای شکل گیری دانش فلسفه شده است، تعریف دقیقی نیست و «حکمت اسلامی» در دین اسلام که بهره مند از برهان و استدلال است، مختصات بسیار متفاوتی از فلسفه خواهد داشت و به لحاظ مبانی، روش و نتایج متفاوت خواهد بود و از اینرو حجیت فلسفه محل نقد و خدشه جدی است. همچنین دانش های دیگری که به نوعی مورد دخالت عقل ادعایی قرار گرفته اند نیاز به بازنگری و خلوص از نقش عنصری مزاحم و مسمّایی دروغین تحت عنوان «عقل» دارد و آنچه حقیقتاً از نگاه آیات و روایات عقل شمرده می شود، حتماً نقش محوری در این علوم و دانش ها خواهد داشت. یکی از این دانش ها «علم اصول فقه» به عنوان «منطق فهم دین» است که در مباحثی جداگانه از منظر دخالت عقلِ ادعایی مورد نقد قرار گرفته و اصول و روشی جایگزین برای آن طرح گردیده است و از جمله مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، دوگانه عقلی و نقلی، قاعده الزام و بسیاری مفاهیم اصولی موجود محل نقد و خدشه قرار گرفته است، همچنین نقش عقل در تاریخ تطور فقه تبیین گشته و فقاهت مطلوب حول محور ولایت معرفی می گردد. 🔹همچنین در فصلی از این تحقیق، آنجا که سخن از نسبت معرفت با واقع می شود، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی تکاملی» معرفت با واقع سخن میگوید و متناسب با آن، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری می نماید. جزئیات و مستندات این نظریه إن شاءالله در جلسات و نشستها و مقالات علمی ارائه می گردد تا إن شاءالله از نقد و نظر صاحب نظران بهره مند گردیم... و من الله التوفیق @m_feghahat
در پی انتشار مقاله «فقه نظام ولایی، نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه» در نشریه «نظام ولایی» چکیده آن تقدیم می گردد :
🌐 دوفصلنامه ، با هدف تولید و ترویج اندیشه و علم در حوزه فقه سیاسی، نظام سیاسی و حکومت اسلامی (ولایت فقیه)، به همت موسسه و با سردبیری حجت الاسلام دکتر با اخذ مجوز از وزارت ارشاد راه اندازی گردید. ✅ مقالات این دوفصلنامه از قرار ذیل است: 1️⃣ ولايت فقيه به مثابه تئوري براي عمل اجتماعي ـ سياسي / احمد رهدار 2️⃣مناسبات فقه حکومتی و مردم‏سالاری دینی / عباسعلی مشکانی سبزواری 3️⃣مدیریت امام خامنه‏ای‏حفظه‏الله (محور اول: وظائف مبنائی مدیر) / سید صمصام‏الدین قوامی 4️⃣بنياد «مديريت تمدّني دانش» در افق «توسعة عقلانيت ديني» / ذبيح‌الله نعيميان 5️⃣فقه نظام؛ نرم‏افزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی / مهدی عبداللهی 6️⃣درآمدی بر فقه سرپرستی از دیدگاه آیت‏الله میرباقری / سنا خلف حیاوی 7️⃣كرامت انساني مبناي انسان شناختي الگوي اسلامي ايراني پيشرفت / محسن اصغری ✅ علاقمندان جهت انتشار مقالات و یادداشت های سیاسی-فقهی خود، می توانند مطالب خود را از طریق صفحه دوفصلنامه در ایتا ارسال فرمایند. 👇 @Nezamvelaee
🔸«فقه نظام ولایی؛ نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه» 🔹انقلاب اسلامی در راه رسیدن به «تمدن اسلامی» در مقابله با «تمدن مادی غرب» مسیری بسوی ظهور و تحقق «حیات طیبه» را طی می کند و لازم است به منظور تبیین و تشریح این مسیر و مقصد موعود و الزامات آن، مختصات و نسبت و رابطه سه پدیده «تمدن اسلامی»، «تمدن غرب» و «حیات طیبه» مورد تدقیق و تأمل قرار گرفته و چیستی، چرایی و چگونگی تحقق تمدن اسلامی بررسی شود. اگر تحلیلهای موجود در رابطه با تمدن غرب، عبارت باشند از «غرب پذیری»، «غرب گریزی»، «غرب گزینی»؛ شاید بتوان تحلیل این نوشته را «غرب گذری» نامید که بر اساس دو اصل «اضطرار» و «استحاله»، تمدن اسلامی را پدیده ای برای گذر از تمدن غرب و نیل به حیات طیبه می شمرد که اولاً بهره مندی از تمدن غرب را در حد اضطرار می داند و ثانیاً میبایست در همان حد، با رویکرد استحاله به شاخصه های حیات طیبه و نهایتاً اضمحلال تمدن غرب نزدیک شد. فقه نیز متناسب با این تعریف، به تأسیس نظامات اجتماعی نخواهد پرداخت بلکه اولاً در یک مرتبه به کشف نظامات مطلوب حیات طیبه در منابع وحیانی می پردازد، ثانیاً در مرتبه دوم به راهبری در برنامه ریزی استحاله نظامات موجود در نظامات مطلوب می پردازد. لازم به ذکر است این نوشتار، به عنوان یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از قطعات پازل آن بحث، در کنار دیگر قطعات و مباحث، زمینه فقاهتی جامع را با هدف اقامه دین در جامعه فراهم می آورد و در اینجا تنها به فقاهت مبتنی بر درک صحیح از تمدن اسلامی و نسبت آن با حیات طیبه و تمدن غرب، اشاره می گردد. @m_feghahat