eitaa logo
🇵🇸⚘کانال کمیل⚘🇮🇷(شهید ابراهیم هادی)🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
142 فایل
مشکل کارمااینه که برای رضای همه کارمیکنیم به جزرضای خدا⚘ حذف آی دی از روی عکس ها وطرح ها مورد رضایت نیست❌ کپی و انتشار مطالب با صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بلا مانع هست✅ خادم کانال👇 @sh_hajahmadkazemi
مشاهده در ایتا
دانلود
آسوده خاطرم . . . که تــ💞ــو در خاطر منی... امّـا...🍂 دلمان تنگ، زمین تنگ زمان پر حسرت تو دلت شاد.. چه آرام درآغوش خدا🌱 باز آئینه و آب و سینی و چای و نبات باز پنجشنبه و یاد #شهدا با صلوات
در ... 🌸 شهید ابراهیم هادی ؛ هادی دلها با عصر جدید امشب میهمان خانه های شماست 🌸با پویش "قهرمانی برای رفاقت" جهت دریافت هدیه های آسمانی و رزق معنوی 🌸 در این پویش مردمی می توانید کتاب سلام بر ابراهیم را درب خانه خود تحویل بگیرید و شیرینی رفاقت با شهدا را تجربه کنید *780*400# 🌺 شبكه سه - ساعت ده و نيم - برنامه 🌺 با تشکر از گروه حرفه ای پیرامید که زمینه معرفی این قهرمان ملی را در برنامه عصر جدید فراهم کردند 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU
🌷عطر شهدا در عصر جدید پیچید... 💠شهید ابراهیم هادی؛ امشب میهمان خانه ‌های شماست. 📚با پویش مردمی «قهرمانی برای رفاقت»، جهت دریافت هدیه‌های آسمانی و رزق معنوی. 📲 *۷۸۰*۴۰۰# 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5cfca0109c71e47af6da50a5_-6448228594476155105.mp3
12.91M
من شدم انگار... اذا القلب مداحی کربلایی سید رضا نریمانی 🌹🌹🌹 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5891004506430249251.mp3
7.61M
◾️میدونی کربلا از ته دل دوستت دارم... 🎤 کربلایی 👇👇 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU 🍃🌹
🔸ـــــــــ قسمت بیست و دوم ـــــــــ🔸 ‌ ✨کردستان #کتاب_سلام_بر_ابراهیم مطالعه کنیم🔻🔻🔻
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣 راوی: مهدی فریدوند تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد. بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. بســياري از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم. ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطري ها شليک کرد. بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي. اين نجاست ها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه:((اين کثافت ها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلوله هاي ژ3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گوني هاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود. هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشــت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. الاقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟! یکی از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقالبي آنجا مستقر هستند. ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. 👇 سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله هاي خمپاره از داخل شــهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. براي اولين بار محمد بروجردي را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهره اي جذاب و خندان. برادر بروجردي در آن شــرايط، نيروها را خيلي خوب اداره ميکرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. روز بعد با برادر بروجردي جلســه گذاشــتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ایشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترســيده. آنها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم. صحبت هاي مختلفي شــد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هیچ ارتباطی با آنها ندارند. بهتر اســت به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم. همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شــد نيروها را براي حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه پاوه اعزام کردند. فقط نيروهاي سرباز در اختیار فرماندهي قرار گرفت. ابراهيــم و ديگر رفقا به تک تک ســنگرهای ســربازان ســر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف آمادگي نيروها را بالا بردند. صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي رزمنده هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شــهر حمله کرديم. ســريعتر از آنچه فکــر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم. از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاســپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقــر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تص
رف شــد. شــهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من جرأت چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوســتان همرزم ايشان هستيم. آنها با دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. در آن دوره، فرماندهان بســياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگــر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آنهــا را به نيروهاي ورزيده اي تبديل نمودكه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيري هاي مختصري وجود داشت. ما در شــهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد چمران ملحق شدند. ابراهيم پس از بازگشــت، از بازرســي ســازمان تربيت بدني به آموزش وپرورش رفت. البته با درخواســت او موافقت نميشد، اما با پيگيري هاي بسيار اين کار را به نتيجه رســاند. او وارد مجموعه اي شد که به امثال ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد. ♻️ .‌.‌. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU
VID_20180502_105335_a01.mp3
4.78M
🎬 دانلود 📝 « ما مقصریم... 😔 » 🔸استاد علی اکبر 📌 (بسیار زیبا و اثرگذار) کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه شب زیارتی ارباب مادری دست به پهلو به دیدار پسر می آید پیشنهاد دانلود از همه اعضاء محترم دوستان اگر شهید نشیم ،میمیریم😔 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 کانال کمیل درایتا👇 👉 @m_kanalekomeil👈 واتساپ 👇 :https://chat.whatsapp.com/0RTqGq3dSKmLWz2oraWKtU