eitaa logo
آموزش مداحی معنا 🎤
38.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
54 فایل
💠موسسه آموزش مداحی معنا 👇با مدرک رسمی از سازمان تبلیغات قم 🎙️ صداسازی 🤲 دعاخوانی 🎤 نوحه‌خوانی 🥺 روضه خوانی 🎶 ردیف‌های آوازی 📋 فیش‌نویسی 🔖به جمع ۶٠٠٠هزار نفره‌ی هنرآموزان ما بپیوندید 👤 ادمین ثبت نام 👇 @admin_maana تماس با ما 025 9101 1357
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش مداحی معنا 🎤
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 #سفارش_آیت_الله_بهجت⬇️ #کتاب_جهاد_با_نفس #فصل_دوم : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ⬇️ : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی واجب گشته و وجوب قیام نمودن در ادای آن واجبات 🔷🔹🔷ابی بصیر گوید: به حضرت امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: خَثیمه به ما خبر داد که از شما درباره ایمان پرسیده است و شما پاسخ داده اید که: ✨ایمان عبارت است از : اعتقاد به خدا و تصدیق نمودن به کتاب خدا و نافرمانی نکردنِ خدا. ⚜حضرت فرمود: آری؛ خَثیمه درست گفته است.🔷🔹🔷 📚 جهاد با نفس /تألیف شیخ حر عاملی (رحمت الله علیه) ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
🚫مسجد آدم کُش در شهر ری😨 مسجدی در نزدیکى ابن بابویه معروف بود به مسجد آدم کش، مسجدی که هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ،😰 فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم شب به آن مسجد نمیرفت. 😱مردم هر چه سعی کردند علت را پیدا کنند موفق نمی شدندو هربار کسی که داوطلب در مسجد میماند صبح ازدنیا رفته بود تا اینکه یک شب دو نفر غریبه گذرشان به آن مسجد افتاد وبی خبر از همه جا واردمسجدشدند.....😱😰 👈برای خواندن ادامه ی داستان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند : شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . دوستان چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! پرسيدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن... وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم.... همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند. بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد. ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
#اخلاص_رمز_عبور❗️ 🍃امیرالمؤمنین (ع) : اعمال، همه بر باد است ، مگر آنچه از روى اخلاص باشد ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
آموزش مداحی معنا 🎤
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 #سفارش_آیت_الله_بهجت⬇️ #کتاب_جهاد_با_نفس #فصل_دوم : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ⬇️ : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی واجب گشته و وجوب قیام نمودن در ادای آن واجبات 📝 جمیل ابن دَرّاج گوید : از امام صادق(علیه السَّلام) درباره ایمان پرسیدم. ⚜حضرت فرمود : ایمان عبارت است از گواهی دادن به اینکه هیچ معبودی جز خدا نیست و اینکه محمّد(صلّی اللّه علیه و آله وسلّم) فرستاده اوست . 📝جمیل گوید : عرض کردم : آیا این گواهی دادن ، عمل شمرده می شود؟ ⚜حضرت فرمود : آری . دوباره عرض کردم ؛ پس عمل از ایمان است؟ ⚜حضرت فرمود : ایمان جز به وسیله عمل برای شخص ثابت نمی گردد و عمل نیز برخاسته از ایمان است . 📚 جهاد با نفس /تألیف شیخ حر عاملی (رحمت الله علیه) ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❕ یک امتحان بی سر و صدا! برای اربعین کم نگذاریم ... ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
آموزش مداحی معنا 🎤
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 #سفارش_آیت_الله_بهجت⬇️ #کتاب_جهاد_با_نفس #فصل_دوم : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ⬇️ : باب آنچه بر هر عضوی از اعضای آدمی واجب گشته و وجوب قیام نمودن در ادای آن واجبات ✳️ در وصیّت آقا امیر المؤمنین (ع) به فرزندش محمّد ابن حنفیه آمده است که حضرت فرمود : 🌺ای پسر دلبندم ؛ چیزی را که نمی دانی مگو بلکه هر چیزی را هم که میدانی بر زبان میاور زیرا خداوند بر تمامی اعضای تو اموری را واجب ساخته که به وسیله آنها در روز قیامت بر علیه توحجّت و دلیلی می آورد و از تو درباره آنها می پرسد و آنها را پند و نصیحت نموده و بیم داده و ادب آموخته و رها وانگذارده ؛ ✨پس فرموده است :[ از آنچه که به آن علم و آگاهی نداری پیروی مکن زیرا از گوش و چشم و دل سؤال می شود 1⃣]. ✨ و فرمود :[ هنگامی که آن را با زبانهای خود فرا می گرفتید و آنچه را که به آن علم و آگاهی نداشتید با دهانهاتان می گفتید و این را سهل می شمردید در حالی که در نزد خدا بسی بزرگ است 2⃣]. سپس اعضاء و جوارح را به عبادت و فرمانبرداری خود فرا خوانده و فرموده : ✨[ ای ایمان آورندگان رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و عمل خیر انجام دهید ، امید است که به رستگاری برسید 3⃣]. این پرستش خداوند و انجام خیر فریضه ای است که بر تمامی اعضا واجب گشته است . ✨ و فرمود :[ سجده گاهها از آنِ خداست پس همراه با خدا ، هیچ کسِ دیگری را نخوانید 4⃣]. 🌸مراد از سجده گاهها ، صورت و دو دست و زانوها و دو انگشت بزرگ پا است . ✨و فرمود :[ و نمی توانید شهادتی را که گوشهاتان و دیدگانتان و پوستهایتان بر علیه شما می دهند را پنهان سازید 5⃣]. 🌸مراد از (پوستها) در این آیه عورتها است. 1⃣سوره اسرا /36 2⃣سوره نور /15 3⃣سوره حج/77 4⃣سوره جن/18 5⃣سوره فصلت /22 📚 جهاد با نفس /تألیف شیخ حر عاملی (رحمت الله علیه) ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
و یک شب که شیخ جعفرمشغول نماز بود تا تسبیحش را بدست گرفت تا به رسم معمول زعفر جنی را لعن کند که چرا با وجود قدرت و توان او و طایفه اجنه که شاهدغربت امام حسین بودند او را یاری نکردند. شیخ داشت لعن می کرد که یکدفعه دید کسی از سقف خانه اش پایین آمد و به او سلام کرد. خوب که نگاه کرد زعفرجنی را در هیبت غولی دید که به او می گفت : جناب شیخ، چرا اینقدر مرا که مقلد توهستم لعن و نفرین می کنی؟ آخر به چه جرمی مرا لعن می کنی؟شیخ به او فرمود: تو را برای این لعن می کنم که با اینکه می توانستی ولی هیچ کمکی به اباعبدالله نکردی .بعد با عتاب به او گفت: شما جنیان چرا به کمک آقا امام حسین نرفتید و ایستادید و تماشاگر صحنه شهادت امام حسین بودید؟ زعفرجنی گفت: جناب شیخ از قضا روزعاشورا مصادف با روز ازدواج من بود. در مراسم عروسی من از تمام طوایف جنیان عده زیادی به مبارکبادم آمده بودند. دراثنای مراسم ناگهان مادرم با گریبان چاک شده نزد من آمد وگفت :تو اینجا نشسته باشی و حضرت اباعبدالله را غریبانه در صحرای کربلا بکشند؟همین الآن به طرف کربلا حرکت کن و پسر پیغمبر را یاری نما. زعفر به شیخ گفت: تا من این خبر را از مادرم شنیدم فورا عروسی را برهم زده ،مراسم راترک کرده و درمعیت هفتصد هزار جن به کربلا حرکت کردیم. به پنج شش فرسخی کربلا که رسیدیم دیدیم هیچ راهی برای ورود ما باز نیست. از زمین و زمان و از بالا ملائک و از پایین جنهایی را دیدم که تا آن زمان آنها را ندیده بودم ونمی دانستم که ازکجا آمده اند. با دیدن این صحنه عظیم برخود لرزیدم. هیچ راهی برای کمک به امام نبود. هفتصدهزار جن دربرابر آن همه ملک و جن همانند قطره ای در برابردریا بیشتر نبودند. همینطورهاج و واج مانده بودم و امام را که صدای هل من ناصرش به گوش می رسید را تماشا می کردم . تمام فضای زمین وآسمان از جن وملک و پری ودیو پوشیده شده بود.دراین حال متحیر بودم که حضرت به من اشاره ای فرمودند. در این میان فقط من توانستم خدمتشان بروم.آهسته رفتم و رکاب ذوالجناح را بوسیدم.عرض کردم آمده ایم به جان نثاری و هرچه شما امر بفرمایید انجام دهیم.فرمودند:احتیاجی نیست.احتیاج من به حق است که او چه خواهد وآنچه امر کند. خیلی از محضرحضرت تقاضا کردم اجازه دهند یاریشان کنیم فرمودند:نمی شود وآنچه را که به شما گفتم اطاعت کنید.گفتم چشم.هرچندحضرت ما را از یاری خود منع کردند ولی به یک کاردیگر امرکرده وفرمودند: در راه شام به بچه های من کمک کنید. وقتی کاروان اسرای اهل بیت در زیر تازیانه های سپاه بی رحم کوفه حرکت کرد ما خود را سپرتازیانه های بی شمارآنها که بر تن رنجور فرزندان امام حسین وارد می شد می کردیم تا این تازیانه ها کمتر به آنها بخورد و در این راه حدود صد و پنجاه نفر از اجنه در حمایت از اهل بت امام حسین شهیدشدند. زعفرگفت :جناب شیخ، قضیه آنطورکه توفکرمی کنی نبوده است ماهمکاری کردیم.وقنی برگشتیم خدمت امام زین العابدین و با حضرت بیعت کردیم آقا امام سجاد به من دستوری دادند ومن مامور تبلیغ ارشاد جنیان شدم. بعد امام مرا دعاکرده و فرمودند: انشاءالله تاهزارسال دیگرعمرخواهی کرد.زعفرفکرمی کنم تا سال 1320 زنده بود و در مسجد جامع افراد زیادی برای فاتحه خوانی او آمدند.( شاهکار خلقت، حاج سید محسنی ،صص38 و39) کربلا را می توان خرانه غم عالم نامید .خزانه ای که تا زمین و زمان برپا و برجاست از قلب صبور زینب بنت علی سیراب می شود!  با این همه آدم از کربلا سیر نمی شود وخدا کند که این حس وحال همیشگی باشد. ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
🔴 #عاشقان_کربلا_بخونن 💠 زمان طاغوت شبی آقا سیدمهدی قوام، خطیب معروف تهران بعد از منبر و در مسیر منزل، #زن_فاحشه_ای را می‌بیند! آقا سید‌مهدی به پیر مردی می‌گوید: برو آن زن را صدا کن بیاید آن مرد می‌گوید: این زن ظاهرش مناسب نیست... خلاصه با اصرار سید می‌رود و او را صدا می‌زند... زن می‌آید، آقا سیدمهدی از آن زن می‌پرسد: این موقع شب اینجا چه می‌کنی؟! زن با کمال #جسارت می‌گوید: احتیاج دارم، #مجبورم!.... سید #پاکت پولی را به او می‌دهد و می‌گوید: این پول، مال #امام_حسین علیه‌السلام است، من هم نمی‌دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از #خانه بیرون نیا! مدتها از این قضیه گذشت سید به #کربلا مشرف شد. تا اینکه روزی در #حرم سید‌الشهدا علیه‌ السلام ناگهان ....😱 💠ادامه داستان #اشک آدمو درمیاره😔 eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷کلمه "قوام" رو داخل کانال سرچ کنید👆👆👆
💠حاج اسماعیل دولابی (ره)               🔸 راه دل ✔ دل مرکز حرکت به سوی خداست... ✔ گِل ( لا لبیک) می گوید... ✨ دنیا گِل است. میبینید که انسان های متقی و پاک چقدر احتیاط می کنند. هر کجا می روند (بسم الله) می گویند، ذکر خدا می کنند تا نانی بدست آورند. دست دیگری را هم میگیرند. آن ها که نیت بزرگتر دارند، قوت کمر دارند، فکر نان و آب خودشان نیستند. دست دیگران را میگیرند از گِل بیرون بکشند. ◾ کتاب طوبای محبت، جلد۱ ص 87 ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹 ❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴 عجیب ابن زیاد و ماری که در بینی اش بود «عبیدالله بن زیاد» در کنار شهر موصل به دست ابراهیم بن مالک اشتر، کشته شد، ابراهیم سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد، مختار در این هنگام غذا می خورد که سرهای بریده دشمنان را کنار مسند مختار به زمین ریختند. در این هنگام دیدند مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و وارد سوراخ بینی ابن زیاد شد و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و از سوراخ گوش او وارد گردید و از سوراخ بینی او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار گردید. مختار پس از صرف غذا برخاست با کفشی که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت: «این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافر نجس نهادم». مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیّه در حجاز فرستاد، محمد حنفیّه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد، امام سجاد در آن وقت، غذا می خورد، فرمود: روزی سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند، او غذا می خورد، عرض کردم: خدایا مرا نمیران تا اینکه سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره ام که غذا می خورم بنگرم، حمد و سپاس خدا را که دعایم را اکنون به استجابت رسانیده است. نکته قابل توجه اینکه مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی می نویسد: آن مار، مکرر از بینی ابن زیاد وارد می شد و از گوش او بیرون می آمد، و تماشاچیان می گفتند: قََد جائت قَد جائت: «مار باز آمد، مار باز آمد» و می نویسد: همان هنگام که ابن زیاد در مجلس خود با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام حسین (ع) می زد، شاید بر اساس تجسم اعمال، همان چوب خیزران (در عالم برزخ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینی او وارد می شده و از سوراخ گوش او بیرون می آمده، تا در همین دنیا، مردم مجازات ننگینش را ببینند. 📚منابع: 1- منتهی الآمال، ج1: 299. 2- بحارالانوار، ج6: 248؛ 45: 334- 336. 3- عالم برزخ در چند قدمی ما: 172- 175. ‌ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 💞کانال عــــرفان شـــیعه💞 ❣join➲ @erfan_shia❣ 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹 ❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆