🎥عالم ربانی حضرت آیت الله علامه سید جعفر #سیدان «دامت برکاته » 💫 فرازی از خطبه غدیر 👈 اَلحَمدُلِلّه الَذی عَلا فی تَوَحُّدِه معنای یکتا بودن خداوند متعال در بیانات وحیانی کانال معرفتی "معارف الشیعه " @maaref_shiaa

#تقویم_شیعه 🔴 ۱۹ ذی الحجه سالروز وفات فقیه اهل البیت، مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی معظم له متولد اصفهان بود و سال ها در نجف اشرف به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و به همین دلیل به میرزا مهدی غروی اصفهانی شهرت یافت. وی از محبین مخلص امیرالمومنین و از مدافعان غدیر و مروجان خطبه غدیر بود. این بزرگوار در دوره حیاتش مقید به گرفتن جشن غدیر بود و در روز عید غدیر جلوس می نمود و طلاب و فضلا و اساتید به ملاقات ایشان رفته و عید غدیر را به ایشان تبریک می گفتند. ایشان، خطبه توحیدی خطبه غدیر را در ابتدای درس و بحث خود می خواند. در سال‌های پایانی حیات، هنگامی که خطبه غدیریّه را می‌خواند، می‌فرمود: «من این خطبه را خیلی دوست دارم» و گله می کرد که چرا تنها به جمله‌«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیُّ مَولاهُ» توجه دارند و به بقیه خطبه که نکات بسیار مهمی دارد نمی‌پردازند! ایشان همه‌ افراد را به خواندن و توجه به معانی بلند این خطبه، توصیه‌ می‌ نمود. آن مرحوم آخرین سال های عمر خود را در مشهد گذراند و در روز پنجشنبه ۱۹ ذی الحجه، ایام غدیر مولایش در گذشت و در حرم مطهر امام رضا به خاک سپرده شد. کانال معرفتی معارف الشیعه @maaref_shiaa

🔴 حالات مرحوم آیت الله العظمی #میرزا_مهدی_اصفهانی قبل از وفات! 🔹 بخش اول 🔹اطلاع از زمان وفات! 🔸حاج آقا #جلال_مروارید که در سالهای پایانی در سفر و حضر با مرحوم میرزا بود و با وی انس زیادی داشت درباره آگاهی از زمان درگذشت میرزا این گونه نقل کرده است： یک وقت مرحوم #میرزا_مهدی_اصفهانی به من گفتند： جلال! خیلی نمیخواهد برای رساله(جهت مرجعیت میرزا) غصه بخوری! عمر من بیش از ۶۳سال نیست!! این سخن را چهار پنج سال پیش از مرگشان برای من گفتند... و سر انجام در همان سن ۶۳سالگی در نوزدهم ذی الحجه از دنیا رفتند! 📚 گفتگو با حاج اقا جلال مروارید ابان ۱۳۸۷ 📚احیاگر حوزه خراسان ص۴۴۲ کانال معرفتی "معارف الشیعه" @maaref_shiaa

🔴 حالات مرحوم آیت الله العظمی #میرزا_مهدی_اصفهانی قبل از وفات! 🔹 بخش دوم 🔹طلب حلالیت از اهل منزل،ساعاتی قبل از وفات! 🔸آقا #میرزا_علیرضا(فرزند مرحوم میرزا) میگوید： مرحوم میرزا اهل بیتش را صدا زده ، در دالان و گفت： زندگی من متوسط بود،نمیخواستم در سهم امام سلام الله علیه تصرف کنم. اگر در زمانی که با من بودی،من قصوری یا تقصیری کردم از من راضی باش و مرا حلال کن! ایشان حلیت طلبید و به حمام عمومی شهر رفت. 📚 احیاگر حوزه خراسان ص۴۴۲ کانال معرفتی "معارف الشیعه" @maaref_shiaa

🔴 حالات مرحوم آیت الله العظمی #میرزا_مهدی_اصفهانی قبل از وفات! 🔹 بخش سوم 🔹خضاب و حنوط و شهادتین قبل از وفات! 🔸میرزا جهت استحام وارد حمام عمومی شهر میشود. 🔸 داخل حمام به سر و محاسن خود حنا میزند و خضاب میکند! 🔸به حمامی فرمود حوله ای تمییز بیندازد،او حوله را انداخت ولی مرحوم میرزا جهت حوله را به سمت قبله تغییر میدهد! 🔸یکی از شاهدان میگوید： میرزا با خودش حنوط آورده بود و هفت موضع بدنش را حنوط کرد و روی حوله رو به قبله دراز کشید! 🔸حوله ای هم بروی خود کشید و مدام ذکر شهادتین میگفت....تا اینکه صدا خاموش شد.... 🔸 شاهد میگوید： من با خودم گفتم آقا سرما نخورد، نگاه کنیم شاید ایشان خوابیده اند! آمدند دیدند که میرزا در همان حالت از دنیا رفته اند!!!! 📚احیاگر حوزه خراسان ص۴۴۲ عاش سعیدا و مات سعیدا هنییا له ما اعده الله لاولیایه... کانال معرفتی "معارف الشیعه" @maaref_shiaa

🌺🌺 🔰 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیه‌السّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند... در روایت آمده است: 🔹زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیه‌السّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپه‌داران خود که پیشنهاد می‌کرد، هیچ کدام قبول نمی‌کردند. لذا نامه‌ای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که: 📜 اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه 🔻برایم عده‌ای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را. 🔸گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمی‌دانستند و پنجاه نفری می‌شدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آن‌ها احترام نمود و از آن‌ها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمی‌شناسیم. 🔹هارون الرشید آن‌ها را وارد خانه‌ای که امام علیه‌السّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آن‌ها نشست. 📜 فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه 🔻 همین که چشم آنان به امام علیه‌السلام افتاد، سلاح‌های خود را انداختند و بدن‌هایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیه‌السلام پیدا کرده بودند، گریه می‌کردند. 🔸 امام علیه‌السّلام دست بر سر آن‌ها کشیدند و به زبان خودشان با آن‌ها صحبت نمودند و آن‌ها نیز اشک می‌ریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنه‌ای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آن‌ها را بیرون بیاندازد. آن‌ها به جهت احترام به إمام علیه‌السلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسب‌های خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند. 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹ کانال معرفتی "معارف الشیعه" @maaref_shiaa