eitaa logo
نشر معارف حضرت سیدنا حجت ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف
91 دنبال‌کننده
10 عکس
5 ویدیو
1 فایل
خشنودی قلب نازنین امام زمان علیه‌السّلام گناه نکنیم! اَللّهُمَّ عَجِّل‌ لِوَلیِّکَ‌ الغَرِیبِ‌ المَظلُومِ الوَحِیدِ الطَّرِیدِ الشَّرِیدِ الفَرَج انشاالله
مشاهده در ایتا
دانلود
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} ناشنیده‌هایی از ولادت امام زمان علیه السّلام/ ولادت و کودکی حضرت حجة بن الحسن ارواحنا فداه/ 🎤استاد بندانی نیشابوری؛
✅ یکی از حکمت‌های طولانی شدن دوران غیبت امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف حضرت صلوات‌الله‌علیه در ضمن حدیث مفصّلی در توصیف شباهت‌های دوران ارواحناله‌الفداء با سه پیامبر اولواالعزم (حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت نوح علیهم‌السلام) و تشبیه تأخیر عذاب قوم نوح سلام‌الله‌علیه با تقدیر طولانی شدن دوران حضرت، فرمودند: 🌿 «تقدیر قائم عليه‌السلام نيز چنين است؛ زيرا ايّام غيبتش به درازا می‌کشد تا اینکه حقِّ محض و ايمانِ صافى از كدر مشخّص شود؛ بدین نحو که آن دسته از شيعيان که طينتِ خبیث و ذات پلیدی دارند و ممكن است وقتی حکومت و تمكين و امنيّت منتشره در دوران ظهور قائم عليه‌السلام را احساس كنند، بیم نفاق و دورویی بر آنان رود، (در این دوران سخت و پرفتنۀ منتهی به ظهور) از دين بيرون رفته و مرتد شوند (و فقط مؤمنینِ محض، بر ایمانشان باقی بمانند و با رجعت یا در زمان حیاتشان، دوران فرخندۀ ظهور را درک نمایند).» 💠 «قال الصادق عليه‌السلام: وكذلك القائم فإنه تمتدُّ أيّام غيبته ليصرح الحقُّ عن محضه ويصفو الايمان من الكدر بارتداد كلِّ من كانت طينته خبيثة من الشيعة الّذين يخشى عليهم النفاق إذا أحسوا بالاستخلاف والتمكين والامن المنتشر في عهد القائم عليه‌السلام.» 📚 کمال الدین (شیخ‌صدوق)، ج۲، ص۳۵۶ الغیبة (شیخ‌طوسی)، ص۱۷۲ 🍂 «اللَّهُمَّ اكشِف هٰذِهِ الغُمَّةَ عَن هٰذِهِ الأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّل لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُم يَرَونَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً، بِرَحمَتِکَ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِين.» (فراز پایانی دعای عهد)
🟡 چنان که زنبور های عسل به ملکه پناه می آورند ... 🔴 قَالَ اَلْإِمَامُ اَلرَّحْمَة سَيِّدُ اَلْمُرْسَلِين رَسُولُ اَللهِ صَلَّى اَلله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : تأوي اليه أمته كما يأوي النحل إلى يعسوبها  🟠 حضرت امامِ رحمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : امت مَهدی أرواحنا له الفداء به آن حضرت پناه می برند ، چنان که زنبور های عسل به ملکه پناه می آورند. 📚ملاحم الفتن ص ٧٠ 📚احقاق الحق ج ١٣ ، ص ١٥٤
🩸 ارواحنافداه 🩸 علیه‌السلام 🥀 حضرت امام رضا علیه‌السلام: 🥀 هنگامی که (عج) ما خروج می‌کند، اولاد قاتلان جدم علیه‌السلام را در عوض کرده‌های پدرانشان به قتل می‌رساند. 🥀 پس حضرت فرمود: 🥀 و این همان است که امام صادق علیه‌السلام فرموده است. 🥀 عرض کردند: یابن‌رسول‌الله؛ پس چه می‌شود معنای قول خداوند - وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری - هیچ‌کسی وزر و گناه دیگری را به گردن نمی‌گیرد؟! 🥀 فرمود: خداوند در همه فرموده‌هایش صادق است، ولی اولاد قاتلان جدّ ما علیه‌السلام به کرده‌های پدرانشان در خصوص آن حضرت راضی می‌شوند و به آن‌ها افتخار می‌کنند و هرکه به چیزی راضی شود، مانند کسی است که به آن مرتکب شده است و هرگاه مردی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به کشته شدن او راضی شود، در نزد خداوند شریک قاتل است. و این‌که علیه‌السلام در وقت خروجش آنان را می‌کشد برای این است که آنان به کرده‌های پدرانشان راضی می‌باشند! 📕 بحارالأنوار، علامه مجلسی، ترجمه: ارومیه‌ای، جلد ۵۳، صفحه ۵۷۵
. 🌻 مردی از همدان در محضر امام زمان (عج) طایفه‌ای در همدان به بنی راشد معروف بودند و همه شیعه و دوازده امامی هستند. پیر مردی از آن‌ها که آثار صلاح و نیکی در سیمای او نمایان بود، گفت: علت شیعه بودن ما این است که جد ما (راشد) که طایفه ما به او منسوب است سالی به زیارت مکه می‌رفت، نقل می‌کرد: هنگام بازگشت از مکه چند منزلگاه را در بیابان پیموده بودم مایل شدم از شتر پایین آمده و قدری پیاده راه بروم، از شتر پیاده شدم و راه زیادی را پیمودم. خسته و ناتوان شدم و با خود گفتم: اندکی می‌خوابم تا رفع خستگی شود وقتی که کاروان رسید بر می‌خیزم، خوابیدم ولی بیدار نشدم مگر آن وقتی که حرارت آفتاب را در بدنم احساس کردم. چون بر خواستم دیدم کاروان رفته است و کسی در آن بیابان نیست، به وحشت افتادم، نه راه را می‌شناختم و نه اثری از کاروان نمایان بود. به خدا توکل نمودم و گفتم: راه را می‌روم، هر کجا خدا خواست، ببرد. چندان نرفته بودم که ناگاه خود را در سرزمین سبز و خرمی دیدم که گویی تازه باران بر آن باریده است و خوش بوترین سرزمین‌ها بود. در وسط آن سرزمین قصری دیدم مانند برق شمشیر می‌درخشید. گفتم: ای کاش! می‌دانستم این قصر که همانند آن را تاکنون ندیده و نشنیده‌ام، چیست و از آن کیست؟ به طرف قصر حرکت کردم. وقتی به در قصر رسیدم، دیدم دو پیشخدمت سفید پوست ایستاده‌اند، سلام کردم و آن‌ها با بهترین وجه جواب سلام مرا دادند و گفتند: بنشین! که خدا سعادت تو را خواسته است. در آنجا نشستم. یکی از آن‌ها وارد قصر شد، پس از اندک زمانی بیرون آمد و به من گفت: برخیز داخل شو! وارد قصر که شدم، دیدم قصری بسیار باشکوه و بی نظیر است، پیشخدمت رفت پرده‌ای را که بر در اتاق آویزان بود، کنار زد، دیدم جوانی در وسط اتاق نشسته و بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان است، به طوری که نزدیک بود نوکش به سر وی برسد. جوان مانند ماه شب چهاردهی بود که در ظلمت شب بدرخشد. من سلام کردم و او با لطیف ترین و نیکوترین بیان، جواب داد. سپس فرمود: می دانی من کیستم؟ گفتم: نه، به خدا قسم! فرمود: من قائم آل محمد هستم، من همان کسی هستم در آخرالزمان با این شمشیر (اشاره کرد به همان شمشیر آویزان) قیام می‌کنم و سراسر زمین را پر از عدل و داد می‌کنم همان گونه که پر از جور و ستم شده. من بر زمین افتادم و صورت به خاک مالیدم. فرمود: چنین نکن! برخیز! تو فلانی از اهل شهر همدان هستی. گفتم: بلی ای سرورم! فرمود: میل داری نزد خانواده ات برگردی؟ گفتم: آری سرور من! میل دارم نزد آن‌ها برگردم و ماجرای این کرامتی را که خدا به من عنایت کرده به آن‌ها بازگو کنم و به آن ها مژده بدهم. در این وقت اشاره به پیشخدمت کرد و او هم دست مرا گرفت و کیسه پولی به من داد بیرون آمدیم، چند قدم برداشته بودیم، ناگاه چشمم به سایه‌ها و درخت‌ها و مناره مسجدی افتاد. پیشخدمت به من گفت: اینجا را می‌شناسی؟ گفتم: در نزدیکی شهر ما شهری بنام استاباد (اسد آباد) است اینجا شبیه آن شهر است. فرمود: این همان استاباد است، برو که به منزل می‌رسی! در این هنگام به هر سو نگاه کردم. دیگر آن بزرگوار را ندیدم، وارد استاباد شدم، کیسه را باز کردم، چهل یا پنجاه دینار در آن بود. از آنجا به همدان آمدم، خویشان خود را جمع کردم و آنچه را که به من رخ داده بود، برای آن‌ها نقل کردم، تا موقعی که دینارها را داشتیم همواره در آسایش و خیر و برکت زندگی می‌کردیم. 📔 بحار الأنوار، ج۵٢، ص۴١
پاک نگهشان دار چشم هایت را می‌گویم این چشم ها فرش زیر پایِ مهدی اسـت پاک نگهشان دار..!
🔷🔶 👈🏼👈🏼 مرحوم در کتاب خویش از برخی علمای بزرگ حوزه علمیه نجف آورده است که: در آنجا یک طلبه‌ای بود، بنام: که از سه مشکل بزرگ رنج می‌برد. این سه مشکل عبارت بودند از: ١) دچار درد سینه وبیماری سختی بود که خون از سینه‌اش می‌آمد. ٢) به آفت فقر وتهیدستی گرفتار بود. ٣) دل در گرو مهر دختری نهاده بود، امّا خانواده دختر، به دلیل فقر و بیماریش با ازدواج او موافقت نمی‌کردند. ➖ هنگامی که از همه جا مأیوس و نومید گردید با خود عهد بست که به برای عبادت و نیایش برود چرا که میان مؤمنان مشهور بود که اگر کسی چنین کند، به‌خواست خدا به دیدار امام‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مفتخر خواهد شد. ➖ براین اساس بود که این مرد، بدین برنامه همّت گماشت بدان امید که به دیدار حضرت مهدی صلوات الله و سلامه علیه نایل آید وسه مشکل خویشتن را با آن مشکل گشا وچاره ساز در میان بگذارد. آخرین شب چهارشنبه بود، شبی بسیار تیره وتار وسرد وطوفانی. باد تندی می‌وزید و او بر سکوی مسجد کوفه نشسته و غرق در غم و اندوه بود، چراکه به.خاطر جریان خون از سینه‌اش به هنگام سرفه، نمی‌توانست در داخل مسجد توقّف کند واحترام طهارت مسجد وآن مکان مقدّس را می‌نمود و نیز در این اندیشه بود که آخرین چهارشنبه که چهلمین هفته بود فرا رسید و او نتوانسته به دیدار آن کعبه مقصود نایل آید و این محرومیت نیز غمی بزرگ بر غمهایش می‌افزود. ➖ او به‌نوشیدن قهوه عادت داشت به‌همین دلیل آتشی برافروخت تا قهوه را ردیف کند که بناگاه در آن شب تاریک وخلوت، مردی را دید که به‌سوی او می.آید، از این رخداد، آزرده خاطر شد وبا خود گفت: «اندکی قهوه به همراه دارم آن را هم این بنده خدا خواهد نوشید وبرایم چیزی نخواهد ماند». ➖ خودش می‌گوید: در این فکر بودم که آن مرد رسید ومرا با نام ونشان صدا زد وبه من سلام گفت، از شناخت او که مرا با نام صدا زد تعجّب کردم وگفتم: «شما از کدام قبیله می‌باشید؟ از قبیله فلان هستید؟» گفت: «خیر!» ومن نام بسیاری از قبایل را آوردم و او مرتب گفت: «خیر!» واز هیچ یک از این عشیره‌ها نبود. ➖ آنگاه او پرسید: «چه مشکل وخواسته‌ای تو را به اینجا آورده است؟» گفتم: «شما چرا از من در این مورد می‌پرسی؟» گفت: «اگر به من بگویی چه زیانی به تو خواهد رسید؟» فنجانی پر از قهوه کردم وبه او تقدیم داشتم و او کمی از آن نوشید، سپس فنجان را بازگردانید و گفت: «شما بنوشید». فنجان را گرفتم و تا آخرین قطره آن را نوشیدم، آنگاه گفتم: «حقیقت این است که من دچار فقر و تنگدستی بسیار سختی هستم، از سوی دیگر به‌بیماری علاج ناپذیری گرفتارم که به هنگام سرفه، خون از سینه‌ام می‌آید ودیگر اینکه به بانویی دل بسته‌ام ومی‌خواهم با او پیمان زندگی مشترک ببندم، امّا به‌خاطر دو مشکلم خانواده‌اش موافقت نمی‌کنند. برخی از روحانیون مرا سرگرم ساختند وگفتند: اگر چهل هفته و هر هفته شب چهارشنبه به مسجد کوفه بیایم وخواسته‌هایم را به بارگاه خدا برم ودست توسّل به دامان پر برکت امام عصر (علیه‌السلام) بزنم، خواسته‌هایم برآورده شده ومشکلات سخت زندگیم، حلّ خواهد شد. من نیز رنج و خستگی این چهل شب را به‌جان خریدم و اینک آخرین شب فرا رسیده است، امّا نه آن گرامی را دیده‌ام ونه به خواسته‌های خود رسیده‌ام»‌. ➖ من گله می‌کردم و در اوج بی‌توجّهی به‌آن بزرگوار بودم که رو به‌من کرد و فرمود: «أمّا صدرك فقد برأ، وأمّا الإمرأة فتاخذها عن قریب، وأمّا فقرك فيبقي على حاله حتّی تموت». یعنی: شیخ محمّد! اینک سینه‌ات خوب شده ودیگر از بیماریت اثری نخواهی یافت و آن بانوی مورد علاقه ات نیز، بزودی به وصالش خواهی رسید، امّا فقر وتهیدستی همراهت خواهد بود. ➖ شگفتا! وقتی به خود آمدم دیدم سینه‌ام شفا یافته، و پس از یک هفته با بانوی مورد علاقه‌ام ازدواج کردم، امّا همان‌گونه که فرمود، تهیدستی هنوز همراه من است، مصلحت آن را نمی‌دانم. 📚 منابع: ۱‌. امام مهدی (علیه‌السلام) از ولادت تا ظهور، ص۴۲۱ ۲. بحارالأنوار، ج۵٣، ص٢۴٠ 🔆
♨️ فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند: 1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند. 2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد. 3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد 4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند. 📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴ 🔺 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است: کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام ⬅️ آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامی‌تر از مهدی علیه السلام دارد؟!
ای ولی عصــــــــر و امام زمان ای سبــــب خلقت کون و مکان حجّت حــق حامیِ دین العجل شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما تا تـــــو ز ما روی نهان کرده‌ای غم بـه دل پیر و جوان کرده‌ای ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
«بعضی وقت‌ها انسان می‌بیند یک حال خوشی دارد؛ حالت نورانی دارد! نمی‌داند علتش چیست. هر چه فکر می‌کند، هیچ علتی پیدا نمی‌کند نه کار خاصی کرده، نه نماز خاصی خوانده؛ هیچ کاری نکرده است! نمی‌داند در کوچه‌ای، جایی، رد می‌شده و فقط گذرا حضرت (عج) از کنارش رد شده است این نورانیّت و حال خوش، به همین جهت در این شخص ایجاد شده است» _به نقل از مرحوم آیت الله بهجت(ره) برشی از کتاب «حضرت حجت(ع)»