🔵⚪️ رقعه تو، به دست امام زمان (علیهالسلام) رسید و...
👈🏼👈🏼 عالم فاضل، آقا میرزا ابراهیم شیرازی حائری فرمود: زمانی که در شیراز بودم، چند حاجت مهم داشتم و متحیّر بودم که چطور به آنها دست پیدا کنم؛ لذا سینهام تنگ شده بود...
- یکی از آن حاجتها توفیق زیارت کربلای معلّی و حضرت سیدالشهداء علیهالسلام بود.
🔸چاره ای برای رسیدن به خواسته ام ندیدم مگر این که به ساحت مقدّس حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه، متوسل شوم. به همین جهت حاجات خود را در عریضه ای که از ائمه اطهار علیهم السلام روایت شده است، درج نمودم...
و نزدیک غروب آفتاب در حالی که تنها بودم از شهر خارج شدم و کنار استخری که آب زیادی داشت رفتم.
🔹در آن جا، از نوّاب اربعه حضرت ولی عصر سلام الله علیه، جناب حسین بن روح را صدا زده و آنچه را که در روایات وارد شده عرض کردم و ایشان را واسطه خود با امام زمان سلام الله علیه قرار دادم.
عریضه را در آب انداخته و هنگام غروب از دروازه دیگر شهر وارد شدم.
🔸از این کار غیر از خدای تعالی هیچ کس مطّلع نشد و به احدی هم نگفتم. صبح روز بعد به محضر استادی که نزد او درس می خواندم، رفتم. تمام همدرسها آن جا حاضر بودند.
🔹ناگاه سیّد جلیلی به لباس خدام حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام وارد شد و نزدیک استاد نشست.
هیچ کدام از ما تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعدا هم او را در شیراز ندیدیم!
🔸آن سید متوجه من شد و مرا به اسم مخاطب قرار داد و فرمود: میرزا ابراهیم، بدان که رقعه تو خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام رسید و به آن بزرگوار تسلیم شد!
از صحبت ایشان مبهوت شدم...
🔹دیگران هم معنی کلام سید را نفهمیدند؛ لذا از اوپرسیدند: جریان چیست؟ فرمود: شب گذشته در خواب دیدم عدّه زیادی اطراف جناب سلمان محمدی جمع شده اند.
نزد آن حضرت رقعه ها و نامه های زیادی بود و ایشان مشغول نظرکردن به آنها بودند.
🔸وقتی جناب سلمان مرا دیدند به من فرمودند: برو نزد آمیرزا ابراهیم [علاوه بر اسم سایر مشخصات مرا نیز بیان نموده بود] و به او بگو رقعه اش دست من است.
و دست خود را بلند کرد، سپس رقعه به حضرت حجت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف رسید.
و در همان عالم رؤیا دیدم که ایشان رقعه ای مهر کرده در دست داشتند.
🔹در همان عالم خواب این طور فهمیدم که نامه هر کس را آن سرور قبول کرد، آن را مهر می کند و کسی که حاجتش قبول نیست اصل آن را به او ردّ می کند.
حاضرین و هم درسها راجع به صادق بودن خواب سید از من پرسیدند...
🔸من هم قضیه را برایشان بیان کرده و قسم خوردم که احدی بر این کارم مطّلع نبوده است. لذا آنها مرا بشارت دادند که حاجاتم برآورده خواهد شد و همان طور هم شد...
👈🏼 یعنی طولی نکشید که به زیارت #کربلا موفق شدم، چنانکه الآن در این جا (کربلا) هستم و سایر حوائجم هم بحمداللّه برآورده شد.
🔗 منبع: کتاب "العبقری الحسان " به قلم مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی
در کتابی که به فرمان امام زمان نوشته شده است می خوانیم:
"کسی که برای فرج بسیار #دعا می کند چنان است که ۹ هزار سال خداوند را عبادت کرده، هر روزش روزه و هر شبش مشغول به نماز"
📚مکیال المکارم، آخر بخش۵
یاصاحب الزمان (عج)
😔از سر عادت و تکرار نوشتیم بیا
😢اصلا انگار به اجبار نوشتیم بیا
😔تو ز ما بندگی و ترک گنه میخواهی
😢با همین قلب گنهکار نوشتیم بیا
😔کوفیان را همه محکوم نمودیم، ولی
😢مثل آن قوم جفاکار نوشتیم بیا
😔از سرصدق نخواندیم تو را یک دفعه
😢در عوض یکصد و ده بار نوشتیم بیا
😔شهرمان پرشده از بوی گناه و ما هم
😢سر هر کوچه و بازار نوشتیم بیا
😔غافل از آه یتیمان چقدر آسوده ...
😢شکم سیر شب تار نوشتیم بیا
😔عوض خانه ی ما ها به بیابان رفتی...
😢شدی از قوم ، دل آزار... نوشتیم بیا
😔درد دین نیست دگر... درد گرانی داریم
😢دل سپردیم به اغیار نوشتیم بیا
😔نام تو برلب و دل جای دگر میگردد
😢نشده طالب دیدار نوشتیم بیا
😔آه مظلوم شنیدیم "به ماچه " گفتیم...
😢جای یاری تو بسیار نوشتیم بیا
😔دلمان بنده ی دنیا شده و بیماریم...
😢با همین حال اسفبار نوشتیم بیا...
⛅ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج⛅
اَینَ بقیّتَ الله ارواحنافداه؟
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند:
"آزردگیهایی که مهدی ما از سوی نادانان روزگار خود متحمل می شود، بیش از زحماتی است که به پیامبر از جاهلان زمان خود وارد شده است.
الغیبة نعمانی، 297
🌹پدر و مادر این بچه فضای زندگی شان را پر از یاد امام زمان -عجل الله فرجه- کردند، و این گونه مزد گرفتند:
⬅️ در روز ۱۶ شعبان المعظّم ۱۴۱۵ بچه ۹ ساله ای از طبقه بالای یک ساختمان مرتفع سقوط می کند و از همان جا صدا می زند:
《یا صاحب الزمان》
اطرافیان که سقوط این بچه را دیدند بلافاصله می دوند و سراسیمه به محل حادثه می رسند، در حالی که همه یقین داشتند که این پسر بچه یا مُرده و یا زخمی شده؛
اما ناگهان می بینند پسر بچه از روی زمین صحیح و سالم برخاست و مشغول راه رفتن است.
دورش جمع می شوند و می پرسند:
چه شد؟
می گوید:
"من خواستم شخصی را که در پایین است ببینم، خود را خم کردم و چون او از نظرم دور می شد بیشتر خم می شدم تا این که تعادل خود را از دست دادم و پرتاب شدم به طرف زمین.
به ذهنم رسید که پدر و مادرم در تمام گرفتاری ها امام زمان را صدا می زنند، من هم صدا زدم:
《یا صاحب الزمان》
بلافاصله متوجه شدم آقایی مرا گرفت و سالم روی زمین قرار داد."
این ماجرا را در حضور نمازگزاران مسجد جامع ضرابخانه تهران نقل کرد، و از قول امام جماعت مسجد اعظم قُلهک در دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران ثبت گردید.
📚شیفتگان حضرت مهدی عجل الله فرجه، جلد۲ صفحه۳۴۱
تألیف: حجة الاسلام قاضی زاهدی
👆حتماً پدرها و مادرها بخوانند👆
#تأثير_خارق_العاده_تربيت_مهدوى
🔴پدیدارشدن کنیزان آوازخان و ابزارهای نوازندگی در آخرالزّمان
آشکارشدن کنیزان آوازخان و ابزارهای نوازندگی از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) است.
عبدالله پسر عبّاس گفت که با رسول خدا(صلّى الله عليه و آله و سلّم) حج گزاردیم، حجّ وِداع(1). پس، کوبۀ در کعبه را گرفت و رویش را سوی ما کرد و فرمود: آیا شما را از پیش درآمدهای «ساعت» آگاه نکنم؟ و در آن روز، سلمان از همۀ مردم به او نزدیکتر بود، گفت: بله ای فرستادۀ خدا. فرمود: ... هنگام آن پیش درآمدها، کنیزان آوازخان و ابزارهای نوازندگی زدنی آشکار می شوند ... پس، هنگام آن پیش درآمدها، گروههایی خاهند بود که قرآن را برای جز خدا فرا می گیرند و آن را ابزارهای نوازندگی دمیدنیِ خُد می کنند ... و طبلک میان باریک و ابزارهای نوازندگی زدنی را نيكو، و از فرمان دادن به کارهای نيكو و بازداشتن از کارهای زشت خرده گیری می کنند...(2).
بدان که مراد از «ساعت» در برخی آیات قرآنی و بسیاری از روایات اسلامی، همان زمان قیام قائم(علیه السّلام) می باشد.
از عِمْران پسر حُصَيْن روایت شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و سلّم) فرمود: در این گروه از مردم (مسلمانان) فروبرده شدن، زشت کرده شدن و سنگباران شدنی خاهند بود. مردی از مسلمانان گفت: ای فرستادۀ خدا، آنها کی خاهند بود؟ فرمود: هنگامی که کنیزان آوازخان و ابزارهای نوازندگی زدنی پدیدار و مستی آوران نوشیده شوند(3).
از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که اندکی پیش از ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، بسیاری از مردم، به ویژه مسلمانان، برای بیرون رفتن از دین و شتاب ورزی در گناهان، گرفتار گونه های شکنجه های سخت می شوند: نخستین خَسْف است، و آن، فرورفتن چیزی در زمین یا فروکردن چیزی در آن می باشد، دومین مَسْخ است، و آن، زشت کردن آفرینش انسان و دگرگون کردن آن از گونۀ طبیعی اش به دیگر گونه ها می باشد، و سومین قَذْف است، و آن، پرتاب کردن سنگ از آسمان در پی درخشش بزرگ ستاره ای دنباله دار می باشد.
از ابو مالِک اَشْعَری روایت شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و سلّم) فرمود: سوگند که بی گمان، مردمانی از گروه مردم من (مسلمانان) مستی آور را می نوشند، در حالی که بر آن نام دیگری می نهند، و بر سر آنان، با ابزارهای نوازندگی زدنی و زنان آوازخان، نواخته می شود. خداوند ایشان را در زمین فرو می برد، و برخی از آنان را بوزینگان و خوکان می گرداند(4).
امروزه می بینید، چنان که پيامبر(صلّی الله علیه و آله) خبر داده است، بی گمان، کنیزان آوازخان و ابزارهای نوازندگی، میان مردم، به ویژه مسلمانان، پدیدار شده اند، و از خدای متعالی می خاهیم که در قیام امام مهدی(علیه السّلام) و سر و سامان دادن به کارهای جهان شتاب ورزد.
شایان یادآوری است، از آیات قرآنی و روایات اسلامی حرام بودن پدیدآوردن آواز و صدای نواختن و شنیدن آن دو بر مردان و زنان بهره گرفته می شود، شادکننده یا ناشادگر باشند، و نیز از آن دو، حرام بودن خرید و فروش و کرایه دادن و کرایه گرفتن مرد و زن آوازخان و ساختن گونه های ابزارهای نوازندگی و خرید و فروش و کرایه دادن و کرایه گرفتن آنها دانسته می شود، و بی گمان، روایات اسلامی بسیاری در بارۀ بازداشتن از آوازخانی و نوازندگی و آشكارشدن آسیبهای آن دو آمده اند، و ما در این جا به یادآوری برخی از آنها بسنده می کنیم.
از جابر پسر عبدالله روایت شده است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله) فرمود: ابلیس نخستین کسی بود که آوازخانی کرد...(5).
از ابو اُمامَه روایت شده است که پیامبر(صلّى الله عليه و سلّم) فرمود: بی گمان، خداوند(عزّ و جلّ) من را راهنمایی و مهربانی برای جهانیان برانگیخت، و من را به نابودکردن ابزارهای نوازندگی زدنی و ابزارهای نوازندگی دمیدنی، بتها، صلیبها و کارهای روزگار نادانی عربها فرمان داد...(6).
گفتنی است، نی و بوق از ابزارهای دمیدنی نوازندگی اند، و بر کسی پوشیده نیست که هر گاه بوق برای آشکار و آگاه کردن به کار رود، حرام نمی باشد.
سَکونِی از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) روایت کرده است که رسول خدا(صلّى الله عليه و آله) فرمود: شما را از رقصیدن و ابزار نوازندگی دمیدنی و از طبلکهای میان باریک و طبلهای یک رویه باز می دارم(7).
پسر مسعود گفته است: از شنیدن ابزارهای نوازندگی دمیدنی و آوازخانی بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، آن دو دورویی را در دل می رویانند، چنان که آب گیاه تازه را می رویاند(8).
چنین می نماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّى الله عليه و آله) باشد، اگرچه عبدالله صحابی پسر مسعود آن را به وی نسبت نداده است.
🌷 توجه خاص امام زمان -عجل الله فرجه- به آنان که برای فرارسیدن فرجش قدمی برمیدارند:
💠یکی از سادات بزرگوار که از طلاب علوم دینی هم هستند نقل کردند:
شب های ماه رجب و شعبان سال ۱۴۱۶ هجری قمری برنامه ای داشتم که طبق آن هر شب برای فرج امام زمان -عجل الله فرجه- چند مرتبه سوره یاسین میخواندم و این کار را ادامه میدادم. بعضی از شبها تعداد بیشتری میخواندم.
یک شب این کار را بالای سر مطهّر حضرت رضا -علیه السلام- انجام دادم. حال خوشی به من دست داده بود...
به خانه رفتم، همین که خوابم برد دیدم:
در اتاق باز شد و حضرت بقیةالله -ارواحنا فداه- که بسیار جوان بودند وارد اتاق شدند. من که تازه خوابم برده بود فرصت بلند شدن پیدا نکردم -شاید هم خودشان این طور می خواستند-
در همان حال که دراز کشیده بودم تشریف آوردند و بالای سرم نشستند و در حالی که دست به سرم می کشیدند از من تَفَقُّد کردند و با من مهربانی فرمودند، و به این مضمون تشکر می نمودند:
《ممنونم که به یاد ما بودی و برای فرجم دعا کردی》
📚بهشت حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه، صفحه۱۶۲ /تألیف: سید جواد معلم
#توجه_خاص_امام_زمان_به_مهدی_یاوران
⭕️ شهرهای اسرارآمیز در دل کویر ⭕️
مرحوم علّامه سید محمدحسن طباطبایی میرجهانی (متوفّای ۱۳۷۱ شمسی) تعریف کردند:
⬅️ الآن هم امام زمان -عجل الله فرجه- در عالم دارای پایگاههایی هستند، و افرادی که دارای عمرهای طولانی هستند از طرف حضرت کارهایی انجام میدهند.
در همین ایران ما جاهایی هست که هیچ کس خبر ندارد؛ دستگاههای اطلاعات خارجیها هم خبر ندارند.
در همین کویر ایران هم یک منطقهای هست.
ده پانزده سال قبل که من ساکن تهران بودم یکی از افراد آنجا نزد من آمد.
یک روز اول صبح زنگ به صدا در آمد. برخاستم در منزل را باز کردم. دیدم شخصی شال سیاهی بر سرش پیچیده است و یک طرف شال روی سینهاش و طرف دیگر از پشت سرش آویزان است پشت در ایستاده است.
وقتی در را باز کردم سلام کرد و بدون مقدمه دست به گردنم انداخت و صورتم را بوسید و خیلی گرم با من برخورد کرد.
سپس گفت:
《آقا! من برای دیدن شما آمدم، اگر اجازه میدهید، داخل منزل بیایم و چند دقیقهای خدمتتان باشم، من گفتم: بسم الله بفرمایید》
بالاخره داخل منزل شد و چای و ناشتایی برایش آوردم. بعد از این که صبحانه را صرف کرد، خودش را معرفی کرد گفت:
《من میر غیاث پسر میرابوالفضل از اهل نورِستانم. اسم شما را شنیده بودم و اشتیاق دیدارتان را داشتم. حالا اگر به کسی اجازه ورود به اتاق ندهید خودمان دو نفری باشیم میخواهم قدری با شما صحبت کنم》
من گفتم:
اشکالی ندارد، هیچکس وارد اتاق نمیشود. سپس میرغیاث شروع به صحبت کرد و گفت:
《آقا! یک غزلی از شما نقل کردهاند و ما در نورستان دور هم مینشینیم و این غزل را میخوانیم و حال میکنیم》
پرسیدم:
چه غزلی؟ میرغیاث شروع به خواندن کرد:
نقش جمال یار را تا که به دل کشیدهام
یکسره مهر این و آن از دل خود بریدهام
....
⬅️ سپس میرغیاث چنین گفت:
《کویر لوت هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ است. در مرکز کویر لوت هفت فرسخ در هفت فرسخ: حیدرآباد، نعیم آباد، نعمت آباد، قاسمیه، خلیله و عظیم آباد است.
مردمان آن همه شیعه اِثنی عشری و اغلب سادات هستند. نورِستان مرکز این شهرهاست و چشمه آب حیات هم در آنجا واقع شده است. مولای ما میرسلیمان است که از سادات حسینی و از اولاد امام زین العابدین -علیه السلام- است. محل ما جای بسیار خوبی است و همه نوع وسایل بهتر از آنچه دیگران دارند در اختیار داریم. ما در آنجا میتوانیم از اخبار همه دنیا با خبر شویم. هیچ کس راه رسیدن به این مرکز را نمیداند؛
و مولای ما دستور داده است که افرادی را که در ساحل کویر راه گم میکنند مواظبت کنیم و آن ها را سالم به خانه و خانوادهشان برسانیم. هیچ ماشین یا طیّارهای (هواپیما) نمیتواند به جایگاه ما دسترسی پیدا کند.
همه زمین ها رَمل (شن سیّال) است و ماشین نمیتواند بر روی آن ها حرکت کند. اگر طیّارهای هم به آن طرف بیاید به فرمان مولایمان که از طرف حضرت بقیة الله -عجل الله فرجه- به او امر میشود، ستون هایی از شن بلند میکنیم تا بالا برود و هوا را تاریک کند و مانع آمدن طیّاره شود》
میر غیاث نکته دیگری از اخبار غیبیه نیز بیان کرد و آن این که:
《طیّارههای آمریکایی به طبس خواهند آمد و دچار سانحه خواهند شد》
وی این مطلب را قبل از انقلاب در زمانی که مردم در فیضیه مورد قتل عام قرار گرفته بودند، برای من بیان کرد.
میرغیاث همچنین درباره کتابخانه نورِستان توضیح داد و گفت:
《در آنجا کتابخانهای هست که طول آن سیصد متر و عرض آن صدمتر است و کتاب های بسیاری در آنجا نگهداری میشود.
یک قفسه از آن ها با جواهرات بسیار گرانبها تزئین شده است.
کتاب ها و قرآن هایی که به خط ائمه -علیهم السلام- نوشته شده است در آنجا نگهداری میشود.
کتابهای متنوعی در آن کتابخانه موجود است》
میرغیاث میگفت:
《مولای ما در این منطقه کوچک میرسلیمان است، و همه به امر او کار میکنند. عمر اهالی این منطقه معمولاً کمتر از صد سال نیست. اما هفت نفر که کارگزاران اصلی میرسلیمان هستند عمرشان بسیار زیادتر است. مولا هر پنجاه سال یک مرتبه به این هفت نفر جرعهای از آب حیات میدهد و آن ها تا پنجاه سال دیگر به خدمت مشغول هستند》
میر غیاث میگفت:
《این هفت نفر عمرشان بسیار طولانی است》
وی گفت:
《سن خود من تا اکنون دویست و پنجاه سال است》
در صورتی که قیافه او بیش از چهل و پنج سال نشان نمیداد. آدم لاغری هم بود. آن زمان دویست و پنجاه ساله بود و اکنون حدوداً دویست و شصت و چند سال دارد.
میرغیاث در آن ملاقات صحبت های مفصلی کرد و من همه آن ها را نوشتم.
او بعدها یک بار دیگر هم به ملاقات من آمد. به هر حال من از او سؤال کردم:
آیا مولای شما، امام زمان -عجل الله فرجه- را میبیند؟
میرغیاث گفت:
《نه، ادعا نمیکند. ما همین قدر میدانیم که از طرف امام زمان -عجل الله فرجه- به او امر می شود؛ اما نمیدانیم که آیا ایشان را میبیند یا نمیبیند》
#شهرهای_اسرارآمیز_در_دل_کویر