هدایت شده از نور
🌺🍃
🔶 پاسخ آقای قلعه درباره مشاهده ی وضعیت افرادی که خودکشی کرده بودند 👇
🔶 مدتهاست برایم عجیب بود که چرا هیچ یک از مخاطبان در مورد خودکشی سوال نمیکنند.
حتی در نظر داشتم به علت اهمیت امر، شخصا موضوع را مطرح و مشاهدات تجربه ام را بیان کنم.
در این باره باید عرض کتم که بحث مفصلی است و در موردش حرف و تجربه ی آنسویی ، زیاد دارم.
به زودی پاسخ را تقدیم میکنم
ان شاءالله
🌺🍃
@ZamaniNDE
هدایت شده از نور
اول این را عرض کنم که اگر درباره ی روح بخواهیم با کلماتی همچون شکل ، حجم و مسایلی از جنس هندسه و این قبیل مفاهیم دنیوی صحبت کنیم عملا موضوع را محدود و ناقص کرده ایم چراکه وجوه و جنبه های وجودی روح آن قدر متنوع و وسیع است که بیانش در قالب هندسی و شکلی ، آن را نازل و کوچک می کند. اما اگر بخواهیم تا حدود زیادی تخفیف قائل شویم و به موضوع با همین عینکهای کوچک مادی و هندسی نگاه و محدودتر تعریفش کنیم می توانم این طور عرض کنم که شمایل و ظاهر روح ، پس از گسترده شدنش دیگر همانند شکل سابق دنیوی نیست و البته در کل بدون شکل هم نیست.
اما اشکال و تصاویر در آنجا فقط تا حدودی مشابه دنیا هستند زیرا معنای شکل و تصویر در آنجا با مفهوم شکل و تصویری که ذهن مادی به آن خو و عادت کرده، بسیار متفاوت است.
و اساسا معنای شکل و تصویر در این دنیا و درآنجا شباهت ها و وجوه اشتراک زیادی ندارند.
چراکه در آنجا تصاویر، متاثر و ناشی از کارکردهایشان هستند
اما با این وجود همه ی ارواح یک اصل و اصالتی دارند که آن اصل، هم بسیار زیبا و خوش منظر است و زیبایی وصف ناپذیری در خلقت روح (بما هو روح) هست و هم با اطمینان کامل میگویم که اصل و اساس هر روح زیباست.
حتی افرادی که در دنیا بدترین اعمال را انجام داده اند، در اصل اولیه شان توسط خالق زیبایی ها، بی نقص و زیبا خلق شده اند و شما در آن دنیا این زیبایی و اصالت بنیادین هر روح را (به مثابه یک سابقه تاریخی برای او) می بینید و درک می کنید. چراکه در آنجا شما به عنوان یک روح، « کل نگر» هستید و فقط ظاهر را نمی بینید لذا زشتی ها و زیبایی های درونی پدیده ها را هم درک می کنید و بنابراین وقتی به روح فردی بدکار (مثلا قاتل یا ...) توجه می کنید دقیقا درمی یابید این روح که در آغاز با آن هیات زیبا خلق شده بوده، به واسطه ی کارکردهای ناخوب خودش، این زشتی های ظاهری به او اضافه شده است.
مثل غباری که بر آیینه ای بنشیند و زشتی های اعمال اوست که زیبایی و جلای اولیه را پوشانده و حالا آن غبار آمده و مجاور آن زیبایی اصلی و اصیل اولیه شده و در نتیجه شما الان آن را قرین یکدیگر می بینید (در عین حال که کاملا هم تشخیص می دهید آن زیبایی اصلی و اصیل چگونه و چه شکل بوده).
و البته بدیهی است زیبایی اصلی و اصیل ارواح ، مخلوق خالق زیبایی ها و زشتی ها و غباراتی که هیات ظاهرش را تغییر داده ناشی از کارکردهای خود آن او در زندگی دنیایی اوست. و شما اینها را به خوبی درمی یابید و می بینید.
مثل همیشه یادآوری میکنم:
واژه ی «می بینید» صحیح نیست و بنده یافتنِ یک وازه ی جایگزین مناسب برای این کلمه که گویاتر از «فعل دیدن» باشد را به خودتان میسپارم
واژه ای که معنایش و کارکردش فراتر از دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن، درک کردن، دانستن، دریافتن و ... باشد. و در عین حالی که هیچ یک از اینها نیست اما جامعتر و کامل از هم ی اینها باشد.
منظور دقیق بنده از «دیدن» ، نوعی از ادراک است که در اینجا موجود نیست و هرکس باید شخصا تجربه و درکش کند و البته کسانی که NDE شده اند خوب میدانند چه عرض میکنم.
🌸🍃
@ZamaniNDE
هدایت شده از نور
ادامه:
اما درباره گسترده شدن و پراکنش روح:
قبلا این موضوع را با تشبیه به چکیدن قطره ای رنگ در دریا و انتشارش در کل آب دریا، تشریحی مختصر کرده بودم.
اما حال می خواهم این توضیح را اضافه کنم که بنده هرقدر تلاش کنم که به نوعی برای آن قطره رنگیِ پخش شده که به کل ذرات دریا پیوسته، مرکزیتی قائل شوم نمیتوانم.
اما با این حال همان طور که مغز ما در تمام بدنمان حضور ندرد اما تمام بدنمان را درک می کند. من هم در آنجا حضورم را در همه جا احساس میکردم ولی برای فهم و درک تک تک نقاط آن وسعت بیکرانه ای که در آن حاضر بودم ، لازم نبود همه ی من یکجا، متمرکز و محدود شود و کل وجودم در یک نقطه باشد تا آن نقطه برایم قابل فهم و درک شود.
تصور کنید مغر ما در کف پا یا دستمان قرار ندارد اما کل تنمان را همزمان و در آن واحد درک میکنیم و برای مثال کوچکترین نسیم یا افتادن یک مو و یا حرکت یک مورچه بر هر نقطه از پوست بدنمان را بی درنگ حس میکنیم. بدون اینکه نیاز باشد کل مغزمان برای فهم و درک به همان یک نقطه منتقل شود.
البته مغر این کاررا به کمک اعصاب متصل انجام می دهد. اما در آنجا عصب ها و یا رشته هایی نبود تا کل وجودم را که در آن بیکرانه ی خداوندی منتشر بود، به هم متصل کند و ضمنا مرکزیتی هم (مانند مغز) نبود که قابل اشاره باشد. ( یعنی لااقل بنده وجود مرکزیت مشخصی را درک نکردم)
با این حال اگر وجود یک نوع مرکز فرماندهی و «ادراک مرکزی» برای روح فرض کنیم که به لحاظ فیزیکی جای مشخصی هم ندارد، آنگاه درک مساله قدری آسان تر میشود و اگرچه باز هم این تصور اشتباه است اما چون تجارب ذهنی ما مادی است و نیازمندیم بین پدیده های این جهانی و آن جهان با کمک تشبیه و مثال ارتباط برقرار کنیم فهم موضوع را ساده¬تر میکند.
در پایان معتقدم توضیح درباره ماهیت و شکل و شمایل روح کاری عبث و بیهوده است و مثل این است که بخواهید برای جنینی که در شکم مادر است درباره پدیده هایی همچون اتومبیل و تلویزیون و موبایل گفتگو کنید. اما او تنها چیزهایی که لمس کرده گرمای درون بدن مادر و گوشت و پوست و آب و خون خود و اوست و تنها صدایی که در همه عمر شنیده صدای ضربان قلب مادر و حرکت آب و خون پیرامون بوده و بنابراین هیچ تصوری از فلز و شیشه و مواد دیگر و تصاویر و صداهای دیگر ندارد و شما ناچارید برای توصیف اتومبیل و موبایل دایم او را به همین مولفه های ناقص و محدود مثل صدای ضربان قلب و دمای بدن و ... امثالهم ارجاع دهید.
اما خودتان هم می دانید که هرچه تشبیه می کنید باز هم کلامتان بسیار بسیار محدود و ناقص است و در نتیجه برداشت آن جنین از آن مفاهیم بسیار دور است از اصل آن واقعیت ها.
بنابراین باز هم عرض میکنم پرسیدن درباره ی شکل و شمایل روح، از اساس، سئوال دقیق و مفیدی نیست و پاسخش هم نه دقیق است و نه چندان مفید.
و البته در قرآن کریم هم در خصوص ماهیت و چگونگی روح چنین فرموده است:
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً».
(ای پیامبر) از تو درباره ی «روح» سؤال مى كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده.
حقیر نیز در پاسخ به پرسش شما در خصوص ماهیت و شکل و ظاهر روح، هرچه تلاش کنم دقیقتر توضیح دهم بیشتر احساس ناتوانی میکنم و با تمام وجودم فرموده ی قرآن کریم را درک و از عمق جان تایید میکنم که : «صدق الله العلی العظیم»
🌺🍃
@ZamaniNDE
هدایت شده از نور
🔶پاسخ آقای زمانی قلعه:
این سوال بسیار جالبی است که پاسخ آن بسیار زیباتر و عمیق تر از خود سوال است و یک جلسه ی کامل میشود راجع به آن مطالب متعالی و مهیج ارائه کرد.
و ان شاءالله در کتاب مفصلا توضیح خواهیم داد.
اما به اختصار عرض میکنم که:
بر خلاف آنچه تصور میکنیم و از دید مادی و زمینی ما حتی تصور تجزیه ی جسد هم چندش آور است ولی از نگاه روح و منظر روحانی ، تجزیه جسد و ازهم پاشیدنش روندی است منطبق بر مصالح آفرینش که کاملا مطابق با حکمت و خلقت خداوند است ولذا روند تجزیه ی جسد از نگاه روح فوق العاده جالب توجه و به نوعی زیبا است.
@ZamaniNDE 🌺🍃.
هدایت شده از نور
🔶پاسخ آقای محمد زمانی قلعه:
در آنجا من هرچه با خودم برده بودم به کار م میآمد.
هرچه را که یاد گرفته بودم به نفع من بود (حتی ساده ترین یادگیری و دانستن ها در آنجا به درد بخور و مفید بودند).
اگر من اطلاعاتم راجع به هر موضوعی بیشتر بود و دانش کاملتری درباره آن داشتم آنجا آن موضوع با تامل و تعمق بیشتری برایم درک و شکفته میشد.
برای من، تجربه هایم در این دنیای مادی فرصت بودند.
فهمیدم که من می بایست در هر شرایطی از این فرصت ها به نفع خودم استقاده و ذخیره و توشه جمع میکردم تا آنجا همانها را به کار ببرم.
آنجا به طرز عجیبی هییییچ توشه ای به دست نمی آمد مگر آنچه که در اینجا کاشته بودم و آنجا می توانستم درو کنم.
هرچه در اینجا عشق ورزیده بودم و بدون توقع و چشمداشت کمک کرده بودم و یا شادمانی انتقال داده بودم و حال خوب و صحیح ، طبق قانون آفرینش و زندگی طبیعی (بدون آسیب زدن به دیگران) به وجود آورده بودم ، فقط همانها برای خودم ذخیره شده و تنها چیزهایی بود و برایم باقی مانده و در اختیارم بود و بالعکس، هرچه را از دست داده بودم، از دست داده بودم و از ذخیره های ممکن من خارج و کم شده بود.
و اما وظیفه ی ما در آنجا ؛
من می بایست زندگی خودم را از ابتدا تا زمان بیرون آمدن از جسم خودم دوباره با تمام جزییات زندگی می کردم و به اندازه قابلیت هایی که در خودم ایجاد کرده بودم ( همان قابلیت هایی که خودم توسط عملکردهایم در این دنیا برای خودم ایجاد کرده بودم) جایگاه خودم را پیدا میکردم یعنی جایگاهم مشخص میشد و به وضوح دیدم که من کجای آن (مثلا) پادگان جا گرفته ام.
آیا سربازی هستم که جلوی درب ورودی باید پیش فنگ کند یا کنار هواپیما نگهبانی بدهد یا در اتاق تیمسار موقعیت شاخصی دارد یا افسری هستم که نزدیک تیمسار می نشینم یا ...
جایگاه من نتیجه ی کاملا منطقی و طبیعی اعمالم در این دنیا بود و بنابراین من کمترین اعتراضی به جایگاه و موقعیت خودم نداشتم چون با تمام وجود میدانستم و برای من شکفته شده بود و دریافت دقیق کرده بودم که من همانم که خودم قبلا ساخته ام و آنرا کاملا پذیرفته بودم.
مانند یک مقدمه ی قطعی من آنجا را دیده و پسندیدم و قصد ماندن کردم ولی در پایان آنجا نماندم درصورتی که اختیار داشتم بمانم چون دریافتم اگر به جسم خود برگردم و تا وقتی که زمان واقعی فرا برسد صبر کنم ، آن وقت در این فرصت دوباره ای که به دست می آورم، خیلی تغییرات در من اتفاق می افتد.
فهمیدم که من هنوز مثلا سطح دبستان را گذرانده ام و حالا می توانم برگردم و به دبیرستان بروم لذا نباید آنرا از دست بدهم,فهمیدم جایگاه من بسیار بالاتر از آن جایی است که قبلا به دست آورده ام و آفریننده ای که این هستی ،طبیعت و کاینات ، نظام و نظم شگفت آفرینش را ایجاد کرده ، برای من تدارک جای بهتری را در دست اقدام دارد و البته برای همه ی ما بهترینها را میخواهد.
فهمیدم در آن دنیا آنچه که ملاک قرار می گیرد ، فقط سعی من در درست انجام دادن هر کاری است که مربوط به من است و عشقی که با آن همراه میکنم.
دریافتم که می توانم با تغییر رفتار و عملکردهایم جایگاه خودم را در نظام رتبه بندی شده ی دنیای پس از این زندگی تغییر و ارتقاء بدهم.
در آنجا وظیفه ی من دقیقا درو کردن و استفاده کردن از محصولاتی بود که قبلا (در دنیای جسمانی) فرصت کاشتنش را داشتم.
در آنجا :
هر فرصتی را که کشته (keshte) بودم داشتمش.
و هر فرصتی را کشته (koshteh) بودم، نداشتم.
@ZamaniNDE 🌺🍃
هدایت شده از نور
پرسش دریافتی از آقای (س.ا):
بعد از مرگ پیامبران ، امامان و ارواح نیک دیگر را میتوان دید و ارتباط برقرار کرد؟
اگر بله ؛ آیا همه(با هر عقیده) میتوانند ارتباط بگیرند؟
👇پاسخ آقای زمانی
@ZamaniNDE 🌺🍃
هدایت شده از نور
این پرسش 👆 را قبلا پاسخ داده ام,
ولی بازهم عرض میکنم:
دیدن افراد و اشیإ و موضوعات در آنجا به این شکل که ما در اینجا تصور میکنیم نیست.
مثلا در اینحا فردی را میبینیم و احوالپرسی میکنیم یا حتی ساعتها کنار هم گپ وگفتگو داریم یا باتفاق چند روز به مسافرت میرویم یا با فردی مدتها هم اتاق و همکاریم و در یک مکان به مدت طولانی با هم به سر می بریم ولی درنهایت اطلاعات چندانی درباره ی یکدیگر بدست نمیآوریم.
پس از خروج از بدن ، دیگر وضعیت اینچنین نیست و همانگونه که قبلا توضیح دادم جزییات را همراه با شناخت کاملی در سطح همان قابلیتهایی که خودمان قبلا در دنیای مادی کسب کرده ایم (و بر مبنای آن گنجایشی برای ظرفیت وجودیمان ایجاد وذخیره کرده ایم ) ما را قادر میسازد تا به اطلاعاتی بسیار عظیمتر از اطلاعات این جهانی دسترسی داشته و آنهارا به شکلی فوق العاده بالاتر از این دنیا دریافت و درک کنیم.
برای مثال درمورد تجزیه جسم که در سوال قبلی مطرح شد, ممکن است در بدو امر تصور کنید که برای جسم محمد زمانی قلعه تجزیه شدن اتفاق نیفتاده و اصلا او را داخل خاک قرار ندادند که تجزیه ی جسم را تجربه کند ولی واقعیت این است که روح من تجزیه ی جسد دیگران را به شکل عینی و موشکافانه ادراک میکرد و هنگامی که به اندازه یک نظر و در مدت زمان بسیار کوتاه ,کسری از ثانیه (بی زمان) به هر موضوعی که توجه میکردم - مثل نوجه به همان گیاهی که قبلا درباره آبیاری کردنش توضیح داده ام - تمرکز و توجه میکردم ,همه جزییاتش درحد دانسته ها و معلومات « قبلا کسب شده ی من در این دنیا » در آنجا برایم قابل دریافت و فهم و باز میشد .
ولی اگر دانش قبلی در مورد آن نداشتم یا اینکه اگر دانش و تجربه کمی داشتم مثل فیلمی که با دور تند نشان داده شود از کنار آن رد میشدم و با وجود اینکه اطلاعاتش کاملا برای من شکفته میشد ولی من نمیتوانستم به آن اطلاعات اشراف و دسترسی پیدا کنم یعنی قابلیتهای خود من باعث میشد که آن اطلاعات را نتوانم یا بتوانم استفاده کنم یا فقط درک یا دریافتی نسبی و کم اثر و کوتاه از آن داشته باشم,
ایشان در ادامه سوال پرسیده اند؛
کارهای خوب و بد ما در این ارتباط میتواند چگونه تاثیر بگذارد؟
پاسخ بسیار واضح است.
@ZamaniNDE 🌺🍃
هدایت شده از نور
پرسش دریافتی از مخاطب محترم(سیمین):
سلام
1- تکلیف نوزادان یا بچه هایی که مورد اذیت و آزار قرا میگیرن.چیه؟
شما بچه ها را در تجربه تان دیدید ؟
2- چرا پیامبرها هم از واژه مرگ استفاده نمیکنن..چرا کسی نمیگه زندگی پس از زندگی ؟
خود واژه ی مرگ یعنی تمام شدن و ترسناک هم هست.
3. چرا میگن زندگی موهبت خداست.
اگه دنیای دیگه اینقدر زیباست پس چرا زندگی دنیایی. موهبت خداست؟
@ZamaniNDE 🌺🍃👆👆👆👆
هدایت شده از نور
ادامه ی پاسخ آقای زمانی قلعه به پرسش خانم ( Samira): 👇
🔵 اگر اطلاع پیدا کنم چند ساعت دیگر واقعاً از این دنیا به سفر زیبای خودم میروم ( چون -خداراشکر- تجربه ی بسیار زیبا و شگفت آن را داشته ام) با اطمینان قلبی به خوشی و آرامش بخشی و زیبایی هایش یقین دارم و حقیقتش را بگویم : (( به شوق آن لحظه زنده ام )).
و اینکه هیچگاه و به هیچ عنوان فکر نمیکنم که میمیرم.
و خدارا با تمام وجودم و با تمتم ظرفیت و قابلیت وجودی خودم شکرگزاری میکنم که چنین سعادتی وقتش رسیده است و شامل حال من شده.
بنده به هیچ وجه فکر نمیکنم که می میرم.
بلکه برعکس کاملا یقین و اطمینان دارم که تازه دقیقاً قرار است زنده شوم.
بسیار زنده تر از این که الان حالا هستم.
ولی با قابلیت هایی بسیار بسیار زیادتر و زیباتر.
من فعلا یک فلاپی دیسک هستم اما مس از ورود به زندگی بعدی قرار است هارد ملیارها ترابایتی باشم.
من فعلا یک تخم نوزاد ماهی هستم و قرار است در دریای عظیم که پر است از همه ی کاینات ، تبدیل به نهنگ شوم.
من فعلا یک جوانه ی کوچک بر یک شاخه از یک نهال کوچک هستم، اما قرار است تبدیل به پهنه ی یک طبیعت سرسبز و وسیع و بیکرانه شوم.
بیکرانه ای که وسعتش و گستردگی اش حتی از مجموع پهنای خیال دهها شاعر و خیالپرداز بزرگ همچون مولانا و شمس و حافظ و سعدی و صائب و ابوسعید و جابر انصاری و......... هم بیشتر باشد.
.
نمیدانم آیا توانستم بین آنچه هستیم و آنچه خواهیم شد مقایسه و تمثیلی ناقص ارائه کنم که تفاوت اینجا و آنجا درک شود ؟
اما شاید باز هم سخنی بهتر از کلام معصومین -که درود خدا بر آنها باد- پیدا نکنم که تمثیل به رحم و دنیا می کنند.
آری !
من فعلا در یک کیسه ای کوچک و تنگ و تاریک و نمور و خون آلود به نام رحم مادر نشسته ام و چشم و گوشم را هم بسته ام اما فردا قرار است به دنیایی وارد شوم که کهکشان راه شیری فقط یک قلم از مشاهدات من در آنجا است.
سخنم با مرگ این است:
ای مرگ زیبا !
ای زندگی فوق زیبای پیش رو !
کلام من با تو این است عزیز دلم ! :
🔵 شوق دیدار تو دارد جان بر لب آمده
تو بیا بگشا در از این قفس خلوتکده
و سخنم با شما عزیزان که درباره ی جزئیات زندگی بعدی می پرسید این است:
🔵 گرچه به شرح او زبان، هی پروبال میزند
لفظ و قلم نمی شود نقش خیال میزند
هرچه که شرح او دهم، گنگم و لال و الکنم
باز جواب من به تو ، رنگ سئوال می زند
محترمان ! عزیزان !
مرا می بخشید.
دیگر دارم از حال میروم.
اشکم مجال نمیدهد
و بضاعت بهتر از این گفتن را هم ندارم
و کلمات هم ناقصند و کوتاه.
دیگز نمی دانم چه بگویم
و چگونه بگویم.
لطفاً مرحمت کنید و قدری بال خیال را بلندتر بگشایید و بیشتر تصورتان را پرواز دهید...
شاید کمکم کنید تا ضعف کلام من جبران شود.
عزیزان !
مختصر عرض میکنم:
(( آنجا خیلی زیباست)).
اما هم ((خیلی)) کلمه ی کوچکی است
و هم ((زیبا)) کلمه ی ناقصی است
عذرخواهم
الساعه دیگر توان نوشتنم نیست....
اشک مجال نمی دهد.
@ZamaniNDE 🌺🍃
زندگی پس از زندگی 👆
هدایت شده از نور
.
🔵 چند پرسش دریافتی از مخاطب محترم
(نام محفوظ)
1- جزای بچه سقط شده یرای مادر چگونه است ؟
2- اگر جزا دارد چگونه بخشیده میشود؟
3- آیا بچه ای که سقط میشود در یک کالبدی دیگر در خانواده ای دیگر بدنیا میاید یا نه ؟
🔵 پاسخ آقای زمانی قلعه:
1- جان بچه ای که سقط میشود. مثل جان بچه خردسال یا آدم بزرگ است یعنی فرقی نمیکند و قتلی انجام شده است.
2- این که میزان و مقدار این جزا چقدر است بنده نمی دانم و از عالم دینی پرسیده شود. اما میدانم که میزانش هر قدر باشد می بایست قبل از خروج از کالبد این دنیا، با حداکثر توان آن را جبران کرد. مثلا انجام اعمال خیر و صدقات و خیرات و عبادات و .... و صرف مبالغی برای کمک به دیگر انسان ها و هدیه کردن پاداش این اعمال به آن جنین مقتول و مظلوم.
این که میزانش چقدر باشد را بنده نمیدانم از عالم دینی پرسیده شود.
3- بچه ای که سقط (= مقتول) می شود در خانواده ی دیگری به دنیا نمی آید یکی از آسیب های این نوع تفکر (نگرش تناسخی) ایجاد همین گونه احساسات است که به انسان می گوید ((حالا اگر جایی خربکاری شده عیبی ندارد ان شاءالله دوباره او با من به دنیا برمیگردیم و دفعه ی بعد تلافی میشود و دوره ی بعد خوب خواهد شد.)).
👆این نوع تفکر غلط و برای زندگی فعلی و بعدیمان خطرناک است.
ضمنا به تجربه ی مرگ تقریبی این مادر اهل روسیه که فرزندش را سقط کرده است نیز توجه فرمایید.
کلیپ زیر 👇
@ZamaniNDE 🌺🍃
هدایت شده از نور
پاسخ:
هر چیز که باعث پایمال شدن حقوق انسان ها و مخلوقات و یا موجب درد و زجر آنها میشود در زندگی دوم (پس از مرگ)، منجر به درد و رنج برای پدیدآورنده اش هست.
بنابراین اگر تبعیت و یا دفاع از یک ملیت باعث بشود که فرد تبعه ، دست به ظلم و آزار دیگر انسانهای کره ی ارض بزند، قطعا جانبداری از ملیت در آنجا موجب سختی و تلخی و بدی است
اما اگر دفاع از یک میهنی به معنای دفاع از مردمی باشد که مورد حمله ی ناجوانمردانه قرار گرفته اند و مثلا در عین بیگناهی مورد درد و زجر و کشتار واقع شده اند (مثل جنگ تحمیلی علیه خودمان) قطعا چنین دفاعی ( برای هر ملتی که باشد) بازتاب های خوب در آن دنیا دارد.
به طور خلاصه باید عرض کنم:
مهم نیست آدمی عضو کدام ملت است.
مهم این است که طرف مظلوم باشد نه ظالم.
و اصلا مسایل سیاسی و خط و خطوط زمینی در آنجا دیده نمیشود و جایگاهی ندارد.
فقط مساله این است که دفاع از میهن دفاع از ظلم بوده یا مظلوم.
لطفا دوستان پرسش های سیاسی ارسال نکنند.
چون حقیر سررشته ای در این حوزه ندارم.
همان طور که در امور دینی و مذهبی نیز اطلاعات خاصی ندارم.
بنده ی کوچکترین تنها و تنها به لطف خدا یکی از هزاران تجربه گر مرگ تقریبی هستم و تنها درباره ی تجربه ی شخصی و دریافتهایم در همان تجربه میتوانم عرض مطلب کنم.
و البته به لطف و کرم خدا این تجربه عمیق و وسیع بوده اما خود بنده نیز برای دانستن بسیاری از حقایق عالم احساس ناچیزی و هیچی می کنم.
بنابراین اجازه بفرمایید در حیطه ی تجربه ام اگر پرسش هایی هست عرض پاسخ کنم و پرسش های دینی و سیاسی را به اهلش واگذارم.
@ZamaniNDE 🌺🍃
هدایت شده از نور
🔵 پاسخ آقای زمانی قلعه به سه پرسش خانم سیمین:
1- پاسخ سئوال در مورد نوزادان و بچه ها.
قبلا پاسخ داده ام ولی بازهم عرض میکنم.
کسانی که به صورت نوزاد یا خیلی کودک برمیگردند آنجا.
آنها به همین اندازه لازم داشته اند در دنیا بمانند و همان تجربه ظاهراً کوتاه ( البته از دید ما), برای آنها کافی بوده مثل کسی که یک واحد درسی را افتاده و فقط باید همان یک واحد را بگذراند.
و به او فرصت داده میشود که بیا و همان را پاس کن و برو دنبال بقیه مراحل تکامل خودت.
و هر فردی هم که ناخواسته تحت هر گونه ظلم برنامه ریزی شده قرار بگیرد که خودش در آن نقشی نداشته( یعنی خودش به هر شکل ممکن مقصر نباشد) آن وقت در آنجا چندین برابر جبران میشود و آن قدر منافع به او میرسد که قابل تصور نیست و این مشیّت الهی یا هوشمندی خلقت است که در آنجا حکمفرماست,حتی به اندازه سر سوزن هم باشد برای او جبران میشود و انگار که به او ظلمی نشده ، بلکه لطفی عظیم در حق او اعمال میشود.
اصلاً نگران او نباشید.
حساب و کتابی بی نهایت دقیق در انتظار ما و در پیش رویمان هست.
2- پاسخ واژه ی مرگ:
اتفاقا تمام پیامبران دایم از لفظ زندگی و (( حیات )) اخروی استفاده کرده اند.
و حتی زندگی بعدی را بسیار بالاتر از زندگی فعلی دانسته اند.
مثلا در سوره ی اعلی آیه 17 همین را صراحتا تاکید کرده.
«وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی- و آخرت بهتر و پایندهتر است.»
یا در مورد شهیدان می گوید آنها را مرده نپندارید.
آنها زنده هستند و نزد خدا در حال رزق و روزی دارند.
و زندگی اخروی (معاد) یکی از اصول دین همه ی پیامبران است.
اما درباره ی واژه ی مرگ در زبان فارسی ، عموما ما هر کاری و هر پدیده ای را که انجام میشود برای آن انتهایی قایل میشویم و پایانش را مرگ همان کار یا پدیده مینامیم.
در صورتی که همه ی پدیده ها و اتفاقات به رویدادهای بعدی متصل هستند و ادامه دارند.
یعنی مرگ هر چیزی تولد چیز دیگری است.
مثلا وقتی مهمانی تمام میشود (( به خانه برمیگردید و زندگی در خانه ادامه پیدا می کند.
یعنی تمام شدن و مرگ مهمانی به معنای تمام شدن همه چیز و کل زندگی نیست.
بلکه به معنای آغاز فعالیت شما در خانه و ادامه ی زندگی در زمان و مکان بعدی است.
بهتر است خودمان را درگیر الفاظ نکنیم و به حاشیه ها نرویم.
حاشیه ها شیطانی هستند و ما را مشغول خودشان میکنند و آنجاست که شیطان فرصت پیدا میکند تا از روزنه ی ایجاد شده وارد بشود.
روزنه ای که خودمان برایش میسازیم و بعضاً شاگرد بی جیره مواجب او میشویم.
در چنین مواقعی فقط کافیست بگویم پناه میبرم به خداوند از شر شیطان و خود را خلاص کنم.
برویم سر اصل موضوع,عاشق باشیم و عشق بی توقع از ما صادر شود.
پیام آور نیکی باشیم.
نوید دهنده باشیم.
شادی بیافرینیم.
اما نه با لودگی و کم ارزش کردن خودمان.
نه, زندگی زیباست.
(با این تفاوت که زندگی اخروی ما فراتر از زمان و مکان است).
آری آری
زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست.
پاسخ 3:
زندگی موهبت خدا
پاسخ کاملا واضح است.
این زندگی بزرگترین موهبت است زیرا تمام زیبایی هایی که در زندگی دوم به دست می آورم نتیجه ی فعالیت های من در همین زندگی اول است.
بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
موفق باشید
@ ZamaniNDE 🌺🍃