(۶) شرف كهن و بزرگى ديرين ما را با خويشاوندان تو منع نكرد از اينكه شما را با خود خلط نموده بياميختيم، و (از شما) زن گرفتيم، و (بشما) زن داديم چنانكه اقران و مانند آن انجام مىدهند، در حالتى كه شما در آن پايه نبوديد! و از كجا چنين شايستگى داريد؟
در حالتى كه پيغمبر از ما است و تكذيب كننده (ابو جهل) از شما است (كه از همۀ مردم با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) بيشتر دشمنى كرد و در جنگ بدر، كافر كشته شد) و از ما است اسد اللّه (شير خدا، مقصود خود آن حضرت يا عموى بزرگوارش حمزه سيّد الشّهداء است) و از شما است اسد الأحلاف (شير سوگندها، كه منظور اسد ابن عبد العزّى است كه با بنى عبد مناف و بنى زهره و بنى اسد و تيم و بنى حارث ابن فهر بر جنگ بنى قصىّ هم سوگند شدند تا آنچه از رياست كعبۀ معظّمه در دست بنى عبد الدّار است باز گيرند، و پيش از زد و خورد، عهد شكسته و پراكنده شدند، و گفتهاند: اسد الأحلاف عتبة ابن ربيعه جدّ مادرى معاويه است، و گفتهاند اسد الأحلاف ابو سفيان است كه در غزوۀ خندق احزاب را گرد آورد و آنان را بر كشتن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سوگند داد) و از ما است دو سرور جوانان اهل بهشت (رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: هُما سيّدا شباب أهل الجنّة يعنى حسن و حسين(علیهماالسلام) دو سرور اهل بهشت هستند) و از شما است كودكان اهل آتش (مراد، فرزندان عقبة ابن ابى معيط هستند كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در پاسخ من للصّبيّة او يعنى كيست براى كودكان فرمود: لك و لهم النّار يعنى براى تو و ايشان آتش است، يا مراد فرزندان مروان ابن حكم هستند كه بر اثر كفرشان اهل آتش🔥 شدند) و از ما است بهترين زنان جهانها (#حضرت_فاطمه سلام اللّه عليها) و از شما است هيزم كش (امّ جميل خواهر ابوسفيان كه بر اثر بسيارى دشمنى با پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) شب خار و خاشاك به دوش گرفته در رهگذر آن حضرت مىريخت، و خداوند دربارۀ او و شوهرش ابى لهب در قرآن كريم س ۱۱۱ ى ۳ فرموده: «سَيَصْلىٰ نٰاراً ذٰاتَ لَهَبٍ» ى (۴) «وَ اِمْرَأَتُهُ حَمّٰالَةَ اَلْحَطَبِ» يعنى زود باشد كه ابو لهب در آتشى شعلهور در افتد و زن او كه هيزم كش است، خلاصه اينها اندكى است) در بسيارى از نيكوئيها كه به سود ما است، و بديها كه به زيان شما است.
(۷) پس #اسلام ما آنست كه شنيده شد (پيش افتادن و خدمات ما در اسلام بر هر كَس هويدا است) و جاهليّت، (شرف و بزرگوارى، قبل از اسلام هم) انكار نمىشود، و كتاب خدا (قرآن كريم) براى ما گرد آورد آنچه را كه از ما پراكنده گشت (سزاوارى ما را بخلافت و امامت گويا است) و آن گفتار خداوند سبحان است: (در #قرآن_كريم س ۸ ى ۷۵ «وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ» يَعْنى) در كتاب خدا (حكم و فرمان او) بعضى از خويشان ببعض ديگر سزاوارترند (و چون ترديدى نيست كه أولو الأرحام پيغمبر و من و فرزندانم هستم و كسيكه به اولوا الأرحام بودن تخصيص داده شده البتّه بقيام مقام او سزاوارتر است)
و گفتار خداوند تعالى است: (در قرآن كريم س ۳ ى ۶۸ « إِنَّ أَوْلَى اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِيمَ لَلَّذِينَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِيُّ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ» » يعنى) سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى نمودند و اين پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) و كسانيكه ايمان آوردند، و خدا يار مؤمنين و گروندگان است؛ پس ما يك بار، بسبب خويشى و نزديكى (با پيغمبر اكرم به امامت و خلافت از ديگران) سزاوارتريم، و بار ديگر بسبب طاعت و پيروى نمودن (از آن حضرت، و اينكه امام عليه السّلام به آيۀ «أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ» اكتفاء ننمود براى آنست كه بسا خويشاوندانِ نزديك، در دين بيگانه و در آئين از هم دور هستند، چنانكه در قرآن كريم، در بارۀ پسر حضرت نوح عليه السّلام س ۱۱ ى ۴۶ مىفرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صٰالِحٍ» يعنى فرزندت از اهل تو نيست، زيرا او كردار ناشايسته است. و جائيكه قرب صورىّ و معنوىّ يعنى خويشاوندى و طاعت و پيروى با هم گِرد آيد ترديدى در اولويّت باقى نمىماند، و هويدا است كه امام عليه السّلام و اهل بيت او از جهت قرابت و از جهت طاعت بمقام خلافت و امامت سزاوارند و كسيرا حقّ پيش افتادن از ايشان نيست)
(۸) و چون مهاجرين بر انصار در روز سقيفۀ (بنى ساعده كه در شرح سخن شصت و ششم گذشت) خويشى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را (براى خلافت خود) حجّت و دليل آوردند، بر ايشان فيروزى يافتند؛ پس اگر فيروزى يافتن (بدست آوردن خلافت) به قرابت و خويشى با رسول خدا متحقّق گردد (و امامت از اين راه ثابت شود) حقّ (خلافت) ما را است نه شما را (زيرا ما بآن بزرگوار نزديكتريم) و اگر فيروزى بغير از قرابت و خويشى متحقّق شود (خويشاوندى حجّت و دليل نباشد) انصار بر دعوى خويش باقىاند (حجّت مهاجرين بر ايشان تمام نبوده و اجماع متحقّق نگشته است در صورتيكه حجّت و دليلشان بر آنان تمام بوده ولى با قيد متابعت و پيروى، پس همان حجّت اولويّت امام عليه السّلام را اثبات كند).
(۹) و گمان كردى كه من بر همۀ خلفاء (ابو بكر و عمر و عثمان) رشك بردم، و بر همه آنها ستم نمودم! پس اگر همان گمان تو درست باشد بازخواست آن بر تو نيست تا پيش تو عذر خواهى شود (چون ربطى بتو ندارد، چنانكه أبى ذويب شاعر گفته: و عيَّر الواشون إنّى أحبّها) و تلك شكاة ظاهر عنك عارها يعنى (بد گويان معشوقهام را سرزنش ميكنند كه من دوستش مىدارم) و آن گناهى است كه ننگ آن (اى معشوقه) از تو دور است.
و گفتى: مرا مانند شترى كه چوب در بينيش كرده مىكِشند (براى بيعت با خلفاء) كشيدند تا بيعت نمايم، بخدا سوگند خواستهاى نكوهش نمائى ستايش نمودهاى، و خواستهاى رسوا سازى رسوا شدى (زيرا از اين گفتار مظلوميّت مرا هويدا ساختى، چون اقرار كردى كه من بظلم و ستم و اكراه و اجبار بيعت نمودم و اجماعى كه از روى ظلم و ستم متحقّق شود درست نبوده، منكر آن را حقّ خواهد بود؛ پس خلفاء را سرزنش نموده با خودت رسوا ساختى)
(۱۰) و بر مسلمان تا در دينش شكّ و در يقين و باورش ترديد نباشد نقص و عيبى نيست كه مظلوم و ستمكش واقع شود، و قصد از بيان اين حجّت و دليل من (كه براى اثبات خلافتم اشاره كردم) بغير تو (خلفايى كه ادّعاى تحقّق اجماع نمودند) مىباشد، ولى از آن حجّت و دليل بمقدار آنچه بيان آن پيش آمد اظهار داشتم (تا تو به گمراهى خويش پى ببرى).
(۱۱) پس ياد آوردى آنچه بين من و عثمان روى داده (مرا ستمگر خواندى كه او را يارى نكردم) پس با خويشى (نزديك) كه باو دارى (چون جدّ دوّم معاويه و عثمان اميّة ابن عبد شمس بوده باين ترتيب معاوية ابن ابى سفيان ابن حرب ابن اميّه، و عثمان ابن عفّان ابن ابى العاص ابن اميّه) ترا بايد از اين گفتار پاسخ دادن، پس (بگو:) من و تو كدام يك بيشتر با او دشمنى كرديم، و به كشته شدن او راهنما گرديديم؟ آيا كسيكه خواست او را يارى كند نگذاشت و خواهش خوددارى نمودن كرد؟ يا كسيكه از او يارى خواست و او از ياريش دريغ نمود و (اسباب) مرگ (كشته شدن) را بسوى او كشاند تا اينكه قضاء و قدرش (حكم الهىّ) باو رو آورد (كشته شد)؟!
(گفتهاند: حضرت خواست بين عثمان و مردم آشتى داده #فتنه و آشوب را بخواباند، عثمان از اعتمادى كه بيارى معاويه داشت راضى نشد و درخواست كناره گيرى حضرت را نمود، و كَس نزد معاويه فرستاده با شتاب او را بيارى خواست، معاويه درنگ بسيارى نمود، و چون از شام بيرون آمد بسيار آهسته راه را طىّ ميكرد تا از كشته شدن عثمان آگهى يافته بشام بازگشت و از استقلال و حكومت دم زد؛ لذا امام عليه السّلام دربارۀ دلسوزى بر خلاف واقع او براى عثمان مىفرمايد:) سوگند بخدا چنين نيست (تو #منافق و دوروئى؛ زيرا باو ستم نمودى و اكنون خود را دلسوز مىنمايانى، و خداوند در #قرآن_كريم س ۳۳ ى ۱۸ در بارۀ مانندان تو فرموده: «قَدْ يَعْلَمُ اَللّٰهُ اَلْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ اَلْقٰائِلِينَ لِإِخْوٰانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنٰا وَ لاٰ يَأْتُونَ اَلْبَأْسَ إِلاّٰ قَلِيلاً» يعنى) خدا بحال آن مردم (منافق و دو روى) شما كه (مسلمانها را از جنگ) باز مىدارند، و به برادران (پيروان) خود مىگويند بجانب ما بياييد آگاه است، و آنان جز زمانى اندك (آن هم بنفاق و خودنمايى) بجنگ حاضر نمىشوند.
(۱۲) و (اين گفتار من دليل بر آن) نيست كه عذر خواسته باشم از اينكه بعثمان بر اثر بدعتهائى كه از او آشكار مىشد عيب جوئى مىنمودم، و اگر ارشاد و راهنمائى من نسبت باو (مىپندارى كه) گناه بود؛ پس رُبّ ملوم لا ذنب له [يعنى بسا سرزنش شده است كه گناهى ندارد]، و قد يستفيد الظّنّة المتضّح (كه مصراع اوّل آن اينست: و كم سقت فى اثاركم من نصيحة) يعنى (چه بسيار نصيحت و اندرز كه بشما گوشزد نمودم) و گاه باشد كه كسيكه بسيار پند دهد (به ازاء پند و اندرز) تهمت و بدگمانى بدست آرد (و اين مصراع، مَثلى است براى كسيكه كوشش در اندرز دادن مىنمايد بحدّيكه متّهم ميشود باينكه شايد منظور بد دارد)
و (در #قرآن_كريم س ۱۱ ى ۸۸ در بارۀ گفتار حضرت شعيب (علیه السلام) بقوم خود مىفرمايد: «إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ اَلْإِصْلاٰحَ مَا اِسْتَطَعْتُ وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» يعنى) نمىخواهم مگر اصلاح آنچه توانائى دارم، و نيست موفّق شدنم (در اصلاح امور) مگر بكمك و يارى خدا، باو #توكّل و اعتماد مىنمايم و باز گشتم بسوى او است.
(۱۳) و (مرا از جنگ ترساندى، و) گفتى براى من و ياران و هوادارانم نيست نزد تو مگر شمشير! پس خندانيدى بعد از گريه كردن (كسيكه اين سخن از تو بشنود پس از گريان بودن براى تصرّف تو در دين اسلام مىخندد، خلاصه اين سخنِ ژاژ تو مرا به شگفت آورده خندانيد، زيرا) كجا يافتى فرزندان عبد المطّلب از دشمنان باز ايستاده از شمشيرها بترسند لبّث قليلا يلحق الهيجا حمل (لا بأس بالموت إذا الموت نزل) يعنى اندكى درنگ كن تا حمل (ابن بدر «مردى از قبيلۀ قشير ابن كعب ابن ربيعة») برسد (باكى نيست به مرگ هنگاميكه مرگ رو آورد. گفتهاند: در جاهليّت شترهاى حمل را بيغما بردند، او رفته و آنها را بازگرداند، و اين شعر را سرود، و آن مثل شد براى هنگام تهديد بجنگ) پس زود باشد ترا بطلبد كسيكه او را مىطلبى (و با او لاف زده سخن گزاف گفتى) و بتو نزديك گردد آنچه دور مىپندارى،
(۱۴) و من شتابندهام بسوى تو در بين لشگر بسيار از مهاجرين و انصار و پيروانى كه به نيكوئى پيروندهاند كه بسيار است جمعيّت ايشان، پراكنده است گرد و غبارشان، در بر كردهاند پيراهن مرگ را، بهترين ديدارهاى ايشان ديدار پروردگارشان است،
و آنان را فرزندان كسانيكه در جنگ بدر حاضر بودند و شمشيرهاى بنى هاشم همراه است كه تو خود مىشناسى تيزيهاى آن شمشيرها را كه بكار رفت در برادرت (حنظلة ابن ابى سفيان) و دائيت (وليد ابن عتبه) و جدّت (عتبة ابن ربيعة پدر هند مادر معاويه كه هر سه در جنگ بدر كشته شدند) و خويشانت (در قرآن كريم س ۱۱ ى ۸۳ در بارۀ قوم لوط مىفرمايد: «وَ مٰا هِيَ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ بِبَعِيدٍ» يعنى) و آن عذاب و سختى از ستمكاران دور نخواهد بود (شايسته است ستمكاران به چنين سختيها گرفتار باشند).
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#شرح_نامه ۲۸ نهجالبلاغه
🔄 به جهت طولانی بودن نامه[حدوداً بیست بخش]، در طول هفته و به مرور شرح فرازها، بارگذاری خواهد شد؛ ان شاءالله.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
#نهج_البلاغه
👇👇👇