درنگی در تحولات اخیر #افغانستان و جای خالی حوزه شیعی
▫️همانطور که انتظار میرفت، طالبان بر کابل نیز مسلط کرد و عملا حالا دیگر کل افغانستان به دست این گروهک افتاده است.
فرار اشرف غنی و عجز و لابه و چهره درهم رفته عبدالله عبدالله و شکست یک شبه ارتش پوشالی و فرار فرماندهان پرآوازه و پرمدعای افغان، همه و همه عبرتآموز و قابل بررسی است.
در میان اخبار و تحلیلهای مختلف، توجه به چند نکته خالی از لطف نیست:
۱. نخبگان سیاسی و سران اقوام و قبائل در دو دهه اشغال افغانستان نتوانستند حکومتی ملی و مردمی تشکیل دهند.
۲ #وابستگی به آمریکای متجاوز از یک سو و قدرت طلبی تمام ناشدنی طیفهای مختلف که نزاعهای بیحاصل فرساینده را در پی داشت، از دیگر سو، موجب آن شد که مردم نجیب و صبور افغانستان کلافه شوند و در شرایط بحران، حتی در مقابل تهاجم گروهک بدسابقه طالبان هم کمترین مقاومتی در دفاع از دولت و نظام سیاسی شان بروز ندهند!
۳. مردم افغانستان از دولت متنفر بودند، چون از وابستگی بیحاصل و تحقیرکننده به آمریکا منزجر بودند!
۴. آنان از ارتش شان هم نا امید بودند، چون ارتشیهای افغان را به مثابه سربازان ارتش آمریکا و گوش به فرمان آنها میدانستند که در روز مبادا، انگیزه و توانی برای دفاع از خاک و ناموس و جان مردم ندارند!
تحلیلشان دقیق و درست بود؛ ارتش افغانستان رسما مواجببگیر آمریکا بود و چه انتظاری از چنین ارتشی؟!
۵. در ماجرای سقوط دولت، #خلا_رهبری مذهبی مردمی در افغانستان بسیار مشهود است!
در دو دهه اخیر به واسطه سمپاشیهای گسترده رسانهای آمریکا و انگلیس علیه ولایت و مرجعیت از یک سو و بیتحرکی حوزویان افغانی(خصوصا رده اول علمای آنان) از دیگر سو موجب شد که نهاد دین و روحانیت نتوانند بعنوان یک عامل انسجامبخش اجتماعی نقشآفرینی کند و طبعا از نیروی نظامی و فرماندهان گروههای مبارز مردمی، چنین امری ساخته نیست و لذا، افسارگسیختهگی اوضاع این روزها را از جهتی باید به روحانیت و حوزه علمیه مربوط دانست!
نه فقط در جهت اقدام نظامی یا سیاسی که حتی در باب خدمات اجتماعی و ساماندهی آوارگان و صیانت از زنان و کودکان نیز حوزه و روحانيان شیعه افغانستان نتوانستند اقدام درخوری انجام دهند. برخلاف #عراق که نقش حکیمانه مرجعیت اعلا و همراهی برخی دیگر از رجال مذهبی موجب جریان سکولار حوزوی در عراق نتواند به گفتمان غالب تبدیل شود و از این رو، حوزه و روحانیت هرگز به طور کامل از مناسبات سیاسی/اجتماعی حذف نشد و در سر بزنگاه، توانست جامعه عراق را از خطر فروپاشی و سقوط دولت مرکزی نجات دهد؛ اگرچه شاید به زعم برخی تحلیلگران نقدهای اساسی هم وارد باشد و تمام ظرفیت مرجعیت و روحانیت در این جهت به کار گرفته نشده باشد اما به هر حال کارویژه حوزه در صیانت از دولت و جامعه را نباید نادیده گرفت.
۶. ماجرای #تهاجم_فرهنگی به افغانستان هم در این ۲ دهه اشغال، بسیار جدی و سنگین بود. آمریکا و انگلیس نقش محوری داشتند و البته برخی دگراندیشان و روشنفکران غربگرای ایرانی هم سهیم بودند!
همین جماعتی که الان روضه خوان تحولات افغانستان شدهاند، در روزهای اشغال بر این تهاجم فرهنگی دمیدند و نتیجه آنکه جوان افغانی حالا دیگر دغدغههای دیگری غیر از دفاع از خاک و ميهن و مردم دارد! برای طیفی از آنها آزادیهای اجتماعی و ... در اولویت قرار گرفته است!
۷.سعود طالبان امری به غایت پیچیده است! سادهسازی ماجرا با طرح این مسئله که آنها تغییر کردهاند یا رویکردشان به ایران مثبت و با آمریکا خصمانه است، واقعیتها را تغییر نمیدهد!
طالبان همچنان گروهکی منحرف و خطرناک و خشن و خونریز است! مدارای این روزها با مردم و احترام به مرزها و مراکز ایران، لزوما از سر احترام یا تغییر ماهوی نیست، از روی ترس و نیاز است!
آنها خوب میدانند که شریان حیاتی هر دولت و حکومتی که در افغانستان بر سر کار بیاید، به دست ایران است؛ از جهت وابستگی اقتصادی گرفته تا امور امنیتی و سیاسی و اجتماعی!
دلیل مواضع اخیر طالبان، درک عمیق از عمق راهبردی جمهوری اسلامی در افغانستان است و نه لزوما ارادت به ایران یا تغییر ماهیت!
از واقعیتهای طالبان اینکه، طیفی از آنها عمیقا سلفی و نزدیک به سعودیاند، طیفی تکنوکرات و لیبرالمسلک و به شدت آمریکاییاند، و البته طیفی از آنها هم به شدت ضدآمریکایی و نزدیک به ایران.
این ملغمه را باید با تمام ابعاد ببینیم تا فردا که برخلاف تحلیلهای آبکی این روزها برخی واقعيتها بروز کرد، پاسخی به افکار عمومی داشته باشيم.
۸.نقش حوزه علمیه و خصوصا برادران روحانی افغانی همچنان مبهم و جایشان در تحولات کلان افغانستان خالی است!
در این روزها غیر از پچ و پچ و غر زدن و برخی مطالبهگریهای غیرواقعبینانه از جمهوری اسلامی از آنان چیزی ندیدهایم!