مباحث
♻️ آیا کسی که مسئول مذاکراته و به متن #برجام مسلط نیست، خائن، احمق، دیوث سیاسی نیست ؟! 🔹 اون وقت ا
💭 شاید یادتون نیاد ولی اون موقع که این بیلبورد رو تو میدون ولیعصر زدند، فمنیست ها و اصلاح طلبان صداشون درومد که وای شما به زنها توهین کردید، مگه فقط مادرها، زنهای جامعه هستند!😳
🤬 ولی خب الان که وزارت خارجه، برای #جشن_نوروز از این خانمها استفادهی ابزاری و نمایشی کرده، هیچ اشکالی وجود نداره و همشون باید لال بشن!
🌐 @Mabaheeth
مباحث
♻️ تحقیر مدیران #صدا_و_سیما
🔰 ژوله، #سلبریتی مدافع ساسی مانکن! همان کسی که قبلا اعلام کرده بود به سیمای غیرمردمی بازنمیگردد، مدتی قبل برای بازی در سریال جدیدی، قراردادش را بست و در صفحه اینستاگرامش هم عذرخواهی کرد و صدا و سیما را خانه خود دانست که به آن بازمیگردد.
حالا چند روز پس از اینکه سریال ژوله روی آنتن رفته، او پست عذرخواهی را از صفحه اینستاگرامش حذف کرد تا به مسئولان سیما بفهماند که همچنان رو حرفهای قبلیاش اصرار دارد!
هیچ وقت صدا و سیما را تا این حد حقیر و ذلیل ندیده بودم. صدا و سیمایی که از نیروهای #انقلابی #شکایت میکند، بدیهی است که توسط چنین کسانی تحقیر شود.
#حمید_رسایی
🌐 @Mabaheeth
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️🎥 همکاری باورنکردنی چهرههای شناخته شده با #ساسی_مانکن!
📺 کاری از میکرومستند تبیان درباره شبکه پیچیدهای که چند سال است موزیک ویدیوهای جنجالی ساسی مانکن را برای کودکان ایرانی میسازند.
🆘 @Roshangari_ir
🌐 @Mabaheeth
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رصد
🔰 #سینا_آبگون خواننده تیتراژ سریال #دادستان با انتشار کلیپی زیبا و پر محتوا به ترانه مبتذل ساسی چاهکن واکنش نشان داد.
🔻 اینستاگرام در حال حذف این موزیک ویدئوی روشنگر هست.
🌐 @Mabaheeth
💬 حاج شیخ جعفر #ناصری حفظه الله تعالی
📜 راجع به #امام_سجاد عليه السلام دارد که يکی از شیعیانشان گويا هر سال که براى حج از بلخ مى آمد به مدينه؛ خدمت امام سجاد عليه السلام مى آمد و چند روزی خدمت حضرت بود و هرسال يک سرى هدايا هم مى آورد.
🔸 يک سال زنش به او گفت: تو که هر سال سراغ اين آقا مى روى يک بار ايشان يک هديه به شما نداد؟ گفت اين حرف را نزن؛ ايشان امام ماست و ما عقيده مان اين است که او الآن دارد حرف هاى تو را مى شنود و من ناراحت مى شوم تو راجع به ايشان این حرف را بزنى. ما داريم وظيفه خودمان را انجام مى دهيم.
🔹 بعد دوباره يک خورده هدايا جمع کرد و مدينه خدمت امام آمد و هدايايش را گذاشت. حضرت فرمودند امروز ناهار پیش ما بمان. گفت باشد. ناهار ماند موقعی که غذایشان تمام شد، آب آوردند. حضرت ظرف آب را گرفتند تا دستِ مهمانشان را بشویند. قبول نکرد. گفت یا بن رسول الله! شما آب روی دست من بریزید؟ فرمودند: شما مهمان ما هستی چطور اجازه بدهم آب روی دست ما بریزی؟! عرض کرد: یابن رسول الله! من این کار را دوست دارم. حضرت به همین خاطر اجازه دادند، ظرف را گرفت و برای حضرت جلو برد تا حضرت دستشان را بشویند؛
🔸 یک تشت بزرگی بود؛ یک مقداری آب روی دست حضرت ریختند، حضرت فرمودند: چه می بینی؟ عرض کرد: آب، فرمودند: نه این یاقوت احمر است. نگاه کرد دید همه آب ها یاقوت احمر شده، یک مقدار دیگر آب ریخت، حضرت فرمودند: حالا چه می بینی؟ عرض کرد: آب، فرمودند: زمرد سبز است. نگاه کرد دید زمرد سبز است، یک مقدار دیگر آب ریختند، فرمودند: چه می بینی؟ عرض کرد آب، فرمودند: این ها دُرّ است. نگاه کرد دید درّ بسیار عالی است! خلاصه ظرف پر از جواهرات شد.
🔹بعد حضرت فرمودند: شیخ! در نزد ما چیزی نبود تا در عوض هدیه ات به تو هدیه بدهیم، این ها را به خانمت بده و از او عذر خواهی کن.
این قضیه ادامه جالبی دارد که خیلی زیباست.
📚بحارالأنوار » مجلد 46 / صفحه 47
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🌐 @Mabaheeth
قصیده غرّای فرزدق در وصف حضرت #سیدالساجدین(علیه السلام)
هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموی به قصد حج، به مکه آمد و به آهنگ طواف، قدم در مسجدالحرام گذاشت.
🕋 وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار #جمعیت، میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبری که برای وی نصب کردند، به #انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند.
📖 فَبَینَمَا هُوَ کذَلِک إِذْ أَقْبَلَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ(علیه السلام) فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحَجَرِ لِیسْتَلِمَهُ تَنَحَّی عَنْهُ النَّاسُ إِجْلَالًا لَهُ وَ هِیبَةً وَ احْتِرَامًا وَ هُوَ فِی بِزَّةٍ حَسَنَةٍ وَ شَکلٍ مَلِیحٍ
در این هنگام حضرت علی بن الحسین(علیهما السلام) که سیمایش از همگان زیباتر و جامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید؛ موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام کرد، تا به آسانی دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت.
تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت: این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید؟
هشام با آن که شخصیت امام(علیه السلام) را نیک می شناخت، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت: او را نمی شناسم.
در این هنگام روح حساس ابوفراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد، رو به مرد شامی کرد و گفت: اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس، من او را نیک می شناسم.
آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی #ایمان و معراج روح، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سیل آسا بر زبان راند و گفت:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیتُ یعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
هَذَا ابْنُ خَیرِ عِبَادِ اللَّهِ کلِّهِمُ
هَذَا التَّقِی النَّقِی الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَی
مَکارِمِ هَذَا ینْتَهِی الْکرَمُ
ینْمَی إِلَی ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ
عَنْ نَیلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
یکادُ یُمْسِکهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ
رُکنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یسْتَلِمُ
یغْضِی حَیاءً وَ یغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ
فَمَا یکلَّمُ إِلَّا حِینَ یبْتَسِمُ
بِکفِّهِ خَیزُرَانٌ رِیحُهَا عَبِقٌ
مِنْ کفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمُ
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ
طَابَتْ عَنَاصِرُهَا وَ الْخِیمُ وَ الشِّیمُ
ینْجَابُ نُورُ الْهُدَی مِنْ نُورِ غُرَّتِهِ
کالشَّمْسِ ینْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الْقَتَمُ
حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوَا
حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إِنْ کنْتَ جَاهِلَه
بِجَدِّهِ أَنْبِیاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدْمًا وَ شَرَّفَهُ
جَرَی بِذَاک لَهُ فِی لَوْحِهِ الْقَلَمُ
مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِیاءِ لَهُ
وَ فَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ
عَمَّ الْبَرِّیةَ بِالْإِحْسَانِ فَانْقَشَعَتْ
عَنْهَا الْغَیابَةُ وَ الْإِمْلَاقُ وَ الظُّلَمُ
کلْتَا یدَیهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا
یسْتَوْکفَانِ وَ لَا یعْرُوهُمَا الْعَدَمُ
سَهْلُ الْخَلِیقَةِ لَا تُخْشَی بَوَادِرُهُ
یزِینُهُ اثْنَانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الْکرَمُ
...
وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت:
چرا چنین شعری تاکنون در مدح ما نسروده ای؟
فرزدق گفت: جدّی بمانند جدّ او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر مانند #مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم.
هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین عسفان میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند.
📚 البدایة والنهایة ابن کثیر/ مجلد ۸ / صفحه ۲۲۷
@dreshkevari
@rozaneebefarda
🌐 @Mabaheeth