وَ قَالَ عليهالسلام مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اِشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ
و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه در عيب خود بنگرد از عيب جويى ديگران باز ماند
وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اَللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ
و كسى كه به روزى خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد
وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ اَلْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ
و كسى كه شمشير ستم بر كشد با آن كشته شود
وَ مَنْ كَابَدَ اَلْأُمُورَ عَطِبَ
و آن كس كه در كارها خود را به رنج اندازد خود را هلاك سازد
وَ مَنِ اِقْتَحَمَ اَللُّجَجَ غَرِقَ
و هر كس خود را در گردابهاى بلا افكند غرق گردد
وَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ اَلسُّوءِ اُتُّهِمَ
و هر كس به جاهاى بد نام قدم گذاشت متّهم گرديد
وَ مَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ اَلنَّارَ
و كسى كه زياد سخن مىگويد زياد هم اشتباه دارد، و هر كس كه بسيار اشتباه كرد، شرم و حياء او اندك است، و آن كه شرم او اندك، پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه پرهيزكارى او اندك است دلش مرده، و آن كه دلش مرده باشد. در آتش جهنّم سقوط خواهد كرد
وَ مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ اَلنَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ اَلْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ
و آن كس كه زشتىهاى مردم را بنگرد، و آن را زشت بشمارد سپس همان زشتىها را مرتكب شود، پس او احمق واقعى است
وَ اَلْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ
قناعت، مالى است كه پايان نيابد
وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ اَلْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ اَلدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ
و آن كس كه فراوان به ياد مرگ باشد در دنيا به اندك چيزى خشنود است
وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلاَّ فِيمَا يَعْنِيهِ
و هر كَس بداند كه گفتار او نيز از اعمال او به حساب مىآيد جز به ضرورت سخن نگويد
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه كه مجموعهاى است از اندرزهاى بسيار سودمند و سرنوشتساز، به يازده نكتۀ مهم اشاره مىكند؛
نخست مىفرمايد: «هركَس به عيب خود نگاه كند از عيبجويى ديگران بازمىماند»؛ (مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ) . بىشك انسان بىعيب غير از معصومان عليهم السلام وجود ندارد.
بعضى عيوب كمترى دارند و بعضى بيشتر؛ بنابراين عقل و درايت ايجاب مىكند انسان به جاى اينكه به عيب ديگران بپردازد به اصلاح عيب خويش بپردازد.
اصولاً كسى كه به اصلاح عيب خويش مىپردازد، مجالى براى عيبجويى ديگران نمىبيند و اگر مجالى هم داشته باشد شرم مىكند و به خود مىگويد: من با داشتن اين عيوب چگونه به عيبجويى ديگران بپردازم. البته منظور حضرت ترك عيبجويى است و گرنه بيان كردن عيب ديگران به عنوان #امر_به_معروف و #نهى_از_منكر و براى اصلاح آن صفات و آن هم بهگونهاى كه به احترام و شخصيت آنان برنخورد نهتنها عيب نيست؛ بلكه كارى است بسيار پسنديده و در بسيارى از موارد، واجب.
در خطبۀ 176 نيز امام عليه السلام تعبير جالب ديگرى در اين زمينه دارد و مىفرمايد: «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عُيوبِ النَّاسِ؛ خوشا به حال كسى كه اشتغالش به عيوب خود، او را از اشتغال به عيوب مردم بازدارد».
اميرمؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مىفرمايد: «أَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيراً وَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريراً؛ عاقلترين مردم كسى است كه بيناى عيب خود باشد و كور از عيب ديگران».
#امام_صادق عليه السلام مىفرمايد: «ثَلاثَةٌ فِى ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يوْمَ لا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَ رَجُلٌ لَمْ يقَدِّمْ رِجْلاً وَ لَمْ يؤَخِّرْ رِجْلاً أُخْرَى حَتَّى يعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رِضًى أَوْ سَخَطٌ وَ رَجُلٌ لَمْ يعِبْ أَخَاهُ بِعَيبٍ حَتَّى ينْفِى ذَلِكَ الْعَيبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لا ينْفِى مِنْهَا عَيباً إِلَّا بَدَا لَهُ عَيبٌ آخَرُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ؛ گروهى در سايۀ عرش خدا در روز قيامت هستند در آن روزى كه سايهاى جز سايۀ او نيست:
كسانى كه عدالت را در مورد حقوق خود با ديگران رعايت مىكنند.
و كسانى كه گامى جلو و گامى به عقب نمىگذارند مگر اينكه بدانند رضاى خدا در آن است يا خشم او.
و كسانى كه هيچ عيب را بر برادر خود نگيرند مگر اينكه نخست آن عيب را از خود دور سازند (اگر اين كارها را كند هرگز به عيوب ديگران نمىپردازد) زيرا انسان هيچ عيبى را برطرف نمىسازد مگر اينكه عيب ديگرى از خودش براى او ظاهر مىشود و اين كار، او را از پرداختن به عيوب ديگران بازمىدارد)»
در دومين جمله مىفرمايد: «كسى كه به آنچه خدا به او روزى داده راضى و قانع شود، بر آنچه از دست داده اندوهناك نخواهد شد»؛ (وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّٰهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ) . بسيارند كسانى كه پيوسته به دليل از دست دادن اموال يا مقامات خود، گرفتار غم و اندوهند و با اينكه زندگى نسبتاً مطلوبى دارند، غم و اندوه، همچون طوفانى زندگى آنها را مشوّش مىسازد، در حالى كه اگر #قناعت پيشه مىكردند و به آنچه خدا به آنها داده بود راضى مىشدند، غم و اندوه از صفحۀ دل آنها برچيده مىشد و زندگى خوب و آرامى داشتند.
اضافه بر اين، انسان بايد بداند بسيارى از امورى كه از دست مىرود هيچگاه مقدّر نبوده است كه نصيب وى شود؛ پس چرا براى آنچه براى انسان مقدّر نيست غمگين گردد.
در سومين نكته مىفرمايد: «آنكَس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) با همان تيغ كشته مىشود»؛ (وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ) . گرچه اين موضوع مانند بسيارى ديگر از پيامدهاى رذائل اخلاقى جنبۀ كلى و عمومى و دائمى ندارد؛ ولى در طول تاريخ بسيار ديده شده كه ظالمان با همان روش كه ديگران را مىكشتند كشته شدهاند.
📚 در حالات «ابو مسلم» آمده است كه «ابو سلمة» را غافلگيرانه كُشت و ششصد هزار نفر را نيز بهطور غافلگيرانه و ناجوانمردانه و توأم با شكنجه به قتل رسانيد. هنگامى كه منصور دوانيقى خواست او را به قتل برساند اين دو شعر را براى او خواند.
زَعَمْتَ أَنَّ الدِّينَ لا يَنْقَضي
فَاسْتَوْفِ بِالْكَيْلِ أبا مُجْرِمٍ
اشْرَبْ بِكَأسٍ كُنْتَ تَسْقي بِها
امَرُّ فِي الْحَلْقِ مِنَ الْعَلْقَمِ
گمان كردى كه دِين ادا نمىشود.
اى ابو مجرم! با همان پيمانهاى كه به ديگران مىدادى دريافت دار!
از همان جامى بنوش كه با آن تلخترين نوشابه را به ديگران مىدادى.
📚 در همان كتاب آمده است: هنگامى كه متوكّل عباسى بر محمد بن عبدالملك زيّات خشمگين شد - و آن چند ماه پس از خلافت متوكل بود - تمام اموال او و آنچه را در اختيار داشت گرفت؛ اموالى كه زيات در ايام وزارتش در دوران معتصم و الواثق باللّٰه از افراد به زور گرفته بود و تنورى از آهن ساخته بود و درون آن ميخهايى كار گذاشته بود؛ ميخهايى تيز همچون سوزن و به اين وسيله مخالفان خود را شكنجه مىكرد و مىكشت. متوكل دستور داد خودش را در همان تنور بيندازند. او در آنجا دو شعر (عبرتانگيز) براى متوكل نوشت:
هِىَ السَّبِيلُ فَمِنْ يَوْم إلىٰ يَوْمٍ
كَأنَّهُ ما تَريٰكَ الْعَيْنُ فِي النَّوْمِ
لا تَجْزِعَنَّ رُوَيْداً إنَّها دُوَلٌ
دُنْيا تُنَقِّلُ مِنْ قَوْمٍ إلىٰ قَوْمٍ
اين راهى است كه هر روز روندهاى دارد و شبيه چيزى است كه انسان در خواب مىبيند. بىتابى نكن، آرام باش اينها حكومتهايى است دنيوى كه از گروهى به گروه ديگر منتقل مىشود.
در چهارمين نكته مىفرمايد: «كسى كه (بىمقدمه) به سراغ كارهاى سخت و سنگين برود هلاك مىشود»؛ (وَ مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ عَطِبَ)
«كابد» از مادۀ «مكابدة» به معنى درگير شدنِ سخت با كارى است و «عَطِب» از مادۀ «عَطَب» بر وزن «نسب» به معناى هلاكت است.
اين گفتار حكيمانه دو تفسير دارد:
نخست اينكه انسان هنگامى كه مىخواهد سراغ كارهاى مهم و سخت برود بايد پيشبينىهاى لازم و مقدمات كار را از هر نظر فراهم كند، در غير اين صورت گرفتار مىشود و به هلاكت مىرسد.
تفسير ديگر اينكه انسان چون به سراغ كارى مىرود در صورتى كه با مشكلات سخت يا بنبستها روبرو شد نبايد اصرار ورزد و لجوجانه ادامه دهد كه مايۀ هلاكت اوست؛ بنابراين نه بدون مقدمه بايد به سراغ كارهاى مهم رفت و نه لجوجانه در انجام كارهاى سخت اصرار داشت كه هر دو مايۀ از بين رفتن نيروها و قواى انسان و هلاكت است. البته هلاكت در اينجا ممكن است به معناى مرگ يا كنايه از ناتوانى شديد و از دست دادن نيروها باشد.
سپس امام عليه السلام به نكتۀ پنجم كه از جهاتى شباهت با نكتۀ چهارم دارد، هر چند با آن متفاوت است، اشاره كرده مىفرمايد: «هركَس خود را در گردابهاى🌀 خطرناك بيفكند، غرق مىشود»؛ (وَ مَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ) اشاره به اينكه كسى كه بىمطالعه خودش را در امور خطرناك بيندازد، سرانجام غرق خواهد شد؛ البته شجاعت صفت بسيار پسنديدهاى است؛ ولى تهوّر صفت زشت و ناپسندى است، چراكه شجاعت را در غير مورد، صرف كرده است و اين به كار كوهنوردانى🧗شبيه است كه از نقاط خطرناك به سوى قله پيش مىروند، اين كار عاقلانه نيست، بايد راههاى مطمئنتر را پيدا كرد و از آن طريق به قله صعود نمود.
يا مثلاً هنگام زمستان❄️ به كسى مىگويند مسيرى كه مىروى خطر سقوط بهمن در آن است و او مىگويد من شجاعت مىكنم و پيش مىروم، و يا از نقاطى كه احتمال وجود ميدان مين💣 باشد بى مطالعه عبور مىكند. در مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى نيز همين معنا متصور است كه انسان دست به كارهاى خطرناك بزند و فكر عاقبت آن را نكند. عاقل كسى است كه با تدبير و شجاعت كارها را دنبال كند.
در فقه اسلامى نيز طبق حديث معروف: «نَهَى النَّبِىُّ عَنِ الْغَرَرِ «يا» نَهَى النَّبِىُّ عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ» پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از انجام كارهاى مجهول و خطرناك و معاملاتى كه اينگونه باشد نهى كرده است.
بسيارند كسانى كه در معاملاتى كه يا ثمن مجهول است يا مثمن و يا شرايط مبهم يا وضع بازار تيره و تار است وارد مىشوند و تمام سرمايه خود را از كف داده، به فقر مبتلا مىگردند.
شاعر عرب مىگويد:
مَنْ حارَبَ الْأيّامَ أَصْبَحَ رُمْحُه
قَصِداً وَ أَصْبَحَ سَيْفُهُ مَفْلولاً
كسى كه به جنگ حوادث روز، بى مطالعه برود نيزهاش مىشكند و شمشير او كند مىشود.