#جا_مونده 💔
رَحِمه الله
به زوّار قَتیلُ اَلعَبرات ..
هرکسی کرده هوس
#چایی موکب، صلوات ...
#شهید_سجاد_طاهرنیا 🌹
#شهید_رضا_الوانی 🌹
التماس دعای فرج و شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌺 یادم میاد مقداری از #موهای اطراف سرش کمی سفید شده بود. هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید، آه #حسرتی می کشید و می گفت:
#آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم😔
🌺 آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را بیان میکرد که #اشتیاق_بشهادت🌷 را در کلامش میدیدم، او با این جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز🕊...
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
راوے : #همسر_شهید
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#ستارههای_زینبی
🔹آقاسجاد روز عملیات گشته بود و یک #کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامهای نوشته📝 بود و خواسته بود تا #خانم یکی از دوستانش در جمع خانمها بخواند.
🔸نوشته بود که«اگر من رفتم فکر نکنید از سر دوست نداشتن بوده، #اتفاقاً از سر زیادی دوست داشتن💞 است.» بعد خطاب به من گفته بود که اگر کسی گفت #شوهر شما، شما را دوست نداشت که گذاشت و رفت،😐 همه اینها #حرفهای دنیاییست و من شما را از خودم #جدا نمیدانم.
🔹به پسرش 👦هم نوشته بود با اینکه خیلی #دوست داشتم تو را ببینم ولی نشد.❌ من صدای بچههای #شیعیان سوریه را میشنیدم و نمیتوانستم بمانم😔
✍️ به روایت همسربزرگوار شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا 🌷
#سالروز_ولادت
شادی روحش #صلوات
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌷🕊
نماز خواندن
نماز خواندنش همیشه با طمانینه همراه بود، آرامش عجیبی در نماز خواندنش دیده می شد هیچ وقت عجله نمی کرد حتی اگر باید به کاری می رسید و انجام آن دیر شده بود...🍃با تواضع و خشوع کامل به نماز می ایستاد مانند گدایی که مقابل شاهی ایستاده باشد🌸...قنوت که می گرفت دستانش را بالاتر از حد معمول می آورد و گردنش را به سمت راست کج میکرد و آنچه می خواست را به خدا می گفت مطمئنم" اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک..." یکی از خواسته هایش بود...💔
نمازش را بلند می خواند اما وقتی به قنوت می رسید آرام و بی صدا چیزهایی می گفت طوریکه دیگر نمی توانستی حرف های خصوصی_اش را با خدا بشنوی سجده هایش را طولانی به جا می آورد و بعداز اتمام نماز بلافاصله و بدون اینکه حالاتش عوض شود تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) را می گفت خیلی از اوقات به اتاقش می رفت و با عبایی که برایش هدیه خریده بودم در خلوت نماز می خواند...🌹
همیشه مهر نمازش تربت کربلا بود و روی این قضیه خیلی مراقبت داشت و بعد از نماز بلافاصله روی تربت را می پوشاند و می گفت:شیطان منتظر است جایی تربت امام_حسین_(علیه السلام) را بدون پوشش پیدا کند واز آن استفاده ببرد.
راویت_از_همسرشهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا
┄┅┅✿❀ @mabareshohada ❀✿┅┅┄
#خاطره_از_همسر_شهید
🌹 با آقا سجاد دو خانواده بی سرپرست و یتیم میشناختیم که در قم ساکن و وضعیت مالی مناسبی نداشتند. آقا سجاد از دوستانش پول جمع می کرد و مقداری هم خودش می گذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیه می کرد تا به این خانواده ها برسانیم.
اکثرا شب ها این مواد غذایی را می بردیم و خیلی دقت می کرد تا کسی تو کوچه نباشد و آبروی آن خانواده نرود. چون طرف مقابل خانم بود آقا سجاد وسایل را به من می داد تا تحویل بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم. فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم :«شما برو...»
کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندوق عقب ماشین را باز کرد.گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگ خانه را زد.
از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم.
از این کارش دو منظور به ذهنم رسید:
۱.میخواست نامحرم را نبیند ۲.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد...
دلیل دوم به ذهنم قوی تر بود؛ چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت.
هیچ وقت از او نپرسیدم چرا این کار را کرد ؛چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی میشناختم.
مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد...
خیلی حواسش به همه چیز بود.
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺