#طـنــزجبهــــه
🔹⇐ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی #شوخی بود، همه پکر بودیم، اگر بود همه مان را الان می خنداند.
🔸⇐یهو دیدیم دونفر یه #برانکارد دست گرفته و دارن میان، یک #غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد،شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند، بخشی سرِ #امدادگر داد زد: «نگه دار!»
🔹⇐بعد جلوی #چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر #خنده و دوید بین بچه ها گم شد.
به زحمت،امدادگرها رو #راضی کردیم که بروند!!
#لبخند_بزن
✅ برتـــرین کانال #ایتا⏬⏬
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
046_Page.MP3
زمان:
حجم:
893.1K
🌹🕊🌹🕊🌹
#فایل_صوتی _بسیار_زیبا
#صفحه_46 قرآن کریم همرا ه با ترجمه فارسی
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
#سروش
http://sapp.ir/mabareshohada
🌹🕊🌹🕊🌹
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🌹🕊🍃🕊🌹 🌹بانگ اناالغریب حرم را شنید و رفت ازداغ هتک حرمت زینب، خمید ورفت جان را به قیمت حرمش، داشت
🌹🕊🍃🕊🌹
💠شهیدم کن💠
زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن....
خيلي برايم عجيب بود.
بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده. مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد. مي گفتم خسته مي شي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد...
شهید مهدی عزیزی بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادتش، تصویر ابراهیم همراهش بود.
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی
📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃