این عکس هارو هم یکی از اعضا گروهمون سرزده رفتن منزلشون وازشون گرفتن
ایشون گفتن در یخچالو باز کردم جز نون ورب هیچی نبود
زنده یاد فرج الله سلحشور را همه می شناسند. با سریال یوسف پیامبر نام خودش را در تاریخ سینمای این کشور جاویدان کرد.
ایشان بسیار اهل خیر و کمک به دیگران بود.
ذاکر بزرگوار حاج مهدی سلحشور، که برادر ایشان است می گفت: مدتی بعد از عروج ایشان، به ما پیغام داد و گفت: آن طرف که بیایی، ریال به ریال پولی که برای خودت خرج کرده ای را باید جواب بدهی، اما آنچه در راه خدا خرج کردی را ده برابر در نامه اعمال خودت خواهی دید!
این مطلب تایید آیه شریفه قرآن بود که می فرماید: هرکس کاری خوب و حسنه بیاورد، برای او ده برابرش را ثبت می کنیم...
📙برگرفته از کتاب نسیمی از ملکوت
•┈—┈—┈✿┈—┈—┈
@madadazshohada
"نوشتهی شهید حجت اللّه رحیمی دربارهی امام زمان ارواحنا فداه
احتیاجی نیست، بری جمکران، آقا رو ببینی، آقا میاد پیشت. اگه نمیتونیم اینطوری باشیم، حداقل بیایم سفیرهای خوبی برای امام زمان (عج اللّه تعالی فرجه الشریف) باشیم . ماها امام زمانمون رو قدّ رفیقمونم دوست نداریم، خیلی بدیم!!!
اگه دوستت بهت بگه به خاطر من فلان کار و نکن، یا نزدیک ترین کست بگه مثلاً زنت. زودی میخوایم خودمونو تو دلش جا کنیم، میخوایم شیرین کنیم، جلوه کنیم، زودی میگیم به خاطر تو این کار رو نمی کنم!!!...
بیاید جان ابالفضل علیه السّلام، سفیرهای خوب و با وفایی برای امام زمانمون که تولّدش نزدیکه باشیم. به خودش قسم آقا کشته، مردهی این چراغونیهای توی خیابون ما نیست.
هر چند کار پسندیده ای است از جانب ما، امّا آقا بیشتر با این کارهامون دلش میسوزه و میگیره. شاید بگه آخه تو که آنقدر ما رو دوست داری حیف نیست ..."
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷 @madadazshohada
🚩بسمہ ربّ الحسین علیه السلام 🚩
♦️خوابی که هیچوقت تعریف نشد
♦️تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواستهی آیتالله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی همسرشهیدبه آن اشاره میکند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیتالله بهجت از او میخواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب میکند.» سالها از ازدواجشان میگذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نامهای فاطمه و ریحانه شده، کمکم هوای سوریه به سرش میزند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید میگوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفتهام به حرم حضرت زینب (س). عکس همهی شهدا به دیوارهای حرم بود. همانطور که نگاه میکردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آنهاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی میلرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف میکنم.»
و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچگاه نتوانست برای او تعریف کند.......... منتظرت هستم😔👇👇
♦️یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن مینوشتیم. بهمحض بازکردن دفتر، دیدم برایم یک نامه نوشته با این مضمون که «همسر عزیزم! من به شما افتخار میکنم که مرا سربلند و عاقبت بهخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیامنتظرت هستم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با
@madadazs