eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
7.7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3هزار ویدیو
30 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن تبلیغات در مدداز شهدا https://eitaa.com/joinchat/3693085358Ce30425eed9
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امیرحسین عزیزم به لطف خدا جوانی دلسوز، نابغه آی تی و رسانه و بی آزار و پرانگیزه بود. از روزی که حمله سگ هار به غزه مظلوم و مقتدر شروع شد تا دیشب نه حاضر شد در تفریحی و راحتی با خانواده شرکت کند و نه غذای چرب و نرم بخورد. بیش از سن و سال خود قدرت تحلیل مسایل سیاسی و اجتماعی داشت. از ابتدا اصرار منطقی داشت که باید ضربه متقابل ایران قوی و مخرب باشد و حتی ایران اگر مستقیم مصلحت تقابل ندارد ، باید از طریق غیرمستقیم، ماشین جنگی رژیم صهیونسیتی را ناکارآمد کند. در این مدت ۷۵روزی که لبنانم این جوان ۲۲ ساله که هیچ ادعا و تظاهر حزب اللهی گری ( ریش بلند و لباس 5_11 و ...) نداشت، یک تنه ۲میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان برای ما جمع آوری و ارسال کرد. کار رسانه را فوق العاده و بی سروصدا دست گرفت و... اما همه اینها را نگفتم که از فرزندم تعریف کنم بلکه خواستم بگویم قطعا روح امیرحسین جانم که قبل از فرزندی، رفیق خوب من بود راضی نبود که لحظه ای بخاطر مرگ او کار گروههای جهادی تعطیل شود . اگرچه برادر عزیزم محمد کلایی از سرِ آقایی و محبت، اولین پیام را در گروه گذاشتند و بقیه را مطلع کردند اما کاش وقت سروران مرا با این خبر نمی گرفتند و مرا شرمنده نمی کردند. به هرحال از اظهار همدردی همه عزیزان ممنونم و بابت همه اشتباهات و کوتاهی هایم حلالیت می طلبم. چمدانم را در مقر صور گذاشتم تا پس از تدفین امیرحسین به محل سربازی ام برگردم. التماس دعا مهدوی ارفع
16.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 پسرم روحت شاد به حسین بن علی سپردمت که نامت را به عشق او و عشق مولایم علی علیه السلام، امیرحسین گذاشتم. چرا که در محرم ارباب و سال امیرالمومنین علیه السلام به دنیا آمدی. برو پسرم ! خدایی که من و تو می شناختیم مهربان تر از آن است که فکرش را می کنیم. برو تو را به مادر هستی فاطمه زهرا سلام الله علیها سپردم دوست و رفیق عزیزم! هر جا ملکی جلویت را گرفت بگو‌من فرزند خادم امیرالمومنین هستم انشاءالله مولایم که قاتلش را می بخشید اگر زنده می ماند همه را حساب کرده پیشاپیش. عزیزم برو و انا انشاءالله بک لاحقون.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ بارها گفته ایم الگوی بسیاری از جوانان بوده و هست. 🔹مصطفی علیدادی دانشجو بود، اما یکباره درس را رها کرد و در نیروی انتظامی استخدام و ازدواج کرد! ‼️ بعدها فهمیدیم در دانشگاه، برخی از دختران دانشجو به سراغش آمده بودند، برای رهایی از وسوسه شیطانی تلاش های بسیاری کرد اما در نهایت درس را رها کرد و مشغول فعالیت شد. 🔻 مصطفی زمانی که کار جهادی انجام میداد متوجه شد که یک خانم در محل آنها به خاطر گرفتاری مالی به کارهای خلاف شرع رو آورده! از طریق شخص دیگری پیگیری کرد و متوجه شد این خانم هر ماه باید چند میلیون بابت تهیه دارو پرداخت نماید و به همین دلیل آلوده به فساد شده. 🔸از طریق خیرین مبلغ داروی او را فراهم کرد و جلوی فساد یک انسان را گرفت... 📙برگرفته از کتاب آقای ایرانی. خاطرات مدافع سلامت . اثر گروه شهید هادی. https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
🔷 ۲۷ مهر سالروز شهادت مصطفی علیدادی، مدافع امنیتی است که دوست داشت شهید مدافع حرم شود اما شهید مدافع سلامت شد! ♦️رهبر معظم انقلاب: «کاش کسانی بتوانند مثل شهید آوینی این جهاد عظیم مقابله با کرونا را روایت کنند؛ همچنان ‌که شهید آوینی توانست جزئیات جبهه را برای ما روایت و آن را ماندگار کند.» 🔸متولد ۷۳ بود و افسر نیروی انتظامی، متأهل بود و بسیجی، سرگروه حلقه صالحین هم بود. یک گروه جهادی هم داشت و برا فقرا خیلی تلاش می کرد تا جایی که مغازه موبایل فروشی راه انداخت و سودش را به طور کامل خرج آنها می کرد و ۳۰۰ خانواده رو تحت پوشش داشت! 🔸در ایام کرونا و زمانی که پدر و پسر برای غسل جنازه یکدیگر شانه خالی می کردند وارد میدان شد و بر اثر ساخت مواد ضد عفونی کننده ریه اش آسیب دید. ۵۰ روز در بیمارستان بستری شد و در همین مدت هم از روی تخت بیمارستان پیگیر مایحتاج فقرا بود و سرانجام در ۲۷ مهر ۹۹ به کاروان عاشورا پیوست. 🔸سه روز بعد از شهادتش، فرزندش که اسمش را به خاطر توهین شاهین نجفی ملعون به امام هادی (ع)، هادی انتخاب کرده بود به دنیا اومد. 🔸شهیدی که دوست داشت مدافع حرم شود و قسمت نشد اما پس از خلوت کنار تابوت حاج قاسم در فرودگاه، به رفقایش گفته بود که برات شهادتم را از حاج قاسم گرفتم! 🔸فردای روز شهادتش عمویش خواب می بیند که «کنار حرم حضرت زینب (س) سنگری به پا کرده و در حال دفاع از حرم است» و اینگونه بود که همراه پیکر این شهید بزرگوار، پرچم حرم حضرت زینب(س) دفن شد... 📙برگرفته از کتاب آقای ایرانی. اثر گروه شهید هادی
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شنیدید میگن خاک سرده اینجا برعکسشو ثابت کرده بهشت زهرا ی تهران قطعه ۲۳۱ردیف۷۹ مزارشهیدمصطفی علیدادی https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕 شهیدمصطفی علیدادی💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادر شهید* ⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
رمان#درحوالی_عطریاس. قسمت ۱ خدارو شکر کلاس تموم شد.... واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلام
قسمت۳ اتاقم تنها جایی بود که آرامشو توش احساس میکردم .. دراز کشیدم رو تختم، دلم میخاست به چیزای خوب فکر کنم به داشته هام به نعمتهایی که داشتم به روزهای خوب زندگیم به خونواده ای که برام از جانم عزیز تر بودن، چشمامو بستم و به رویای شیرینی فکر کردم که برای خودم می ساختم به رویای عطرِ یاس! هنوزم اون عطر و حس میکنم یادم نمیره بعد اون روز که دیدمش انقدر بهم ریختم که اولین کاری که کردم اصرار به مامان بود که برام یــــاس بکاره تو حیاط .. یاس ..یاس، هیچ وقت نمیتونم یاس رو فراموش کنم اون عطر یاسی که بعد یک سال هنوز هم با تمام ذهن من بازی می کنه .. نمی دونم چه اتفاقی افتاد .. فقط از کنارم رد شد .. حتی یادم نمیاد چهره اش چطوری بود .. حتی رنگ چشماش حتی خنده هاش .. هیچی، هیچی یادم .. تنها عطر یاسش بود که منو درگیر خودش کرد و بعدش تعریفایی که از محمد درباره ش شنیدم .. تنها سهم من از اون شد گلهای یاس تو حیاط که هر بار با تنفس رائحه شون دلم آروم میشه .. تو رویای شیرینم غرق بودم که مهسا بدو بدو اومد تو و باجیغ نسبتا بلندی گفت: _هوووورا بالاخره تعطیل شدیم و با یه پرش پرید رو تختش من که از رویای خودم پریده بودم بیرون نگاهی بهش کردم و گفت: _سلامت کو؟ خندید وبا خوش حالی باهمون مانتو و مقنعه ی مدرسه اش دراز کشید رو تخت و گفت: _سلام علیکم حاج خانوم، روزهای خوش زندگیم آغاز شد خندیدمو جواب سلامشو دادم، به سقف خیره شدم .. من مهسا رو خیلی دوست داشتم .. با این که از من چهار سال کوچیکتر بود ولی برام بهترین خواهر و دوست دنیا بود .. دوباره چشمامو بستم تا باز به خلسه ی شیرینم فرو برم! قدمامو تند کردم.نمیدونم چرا بهم ریخته بودم مگه قرار بود چی بشه؟! چرا انقدر آشفته ام، رسیدم دم خونه ی سمیرا اینا زنگ زدم، بعد چند دقیقه در باز شد و سمیرا اومد بیرون با دیدنم انگار جا خورده باشه - چیشده مگه؟! ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»