eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 💠مهدي همواره مي گفت شهدا زنده اند و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت. ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده مي كرديم. براي همين هميشه به رفتار وكردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا مي ديد. 💠هر زمان از كنار عكس شهيدي رد مي شديم، سلام مي داد. يك بار از كنار عكس شهيد ابراهيم هادي عبور كرديم. مهدي سلام كرد. باتعجب به مهدي گفتم: مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام مي كني؟ 💠گفت: «ابراهيم زنده است و داره ما رو مي بينه.... » 📙مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی شهید مدافع حرم🕊🌹 🖤@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•⊰﷽⊱• ما سینہ‌ زدیم‌ و‌ بۍ‌ صدا‌ باریدند🕊 از آنچہ‌ ڪہ‌ دم‌ زدیم‌ آنها‌ دیدند ما مدعیان‌ صف‌ اول‌ بودیم🖐 از آخرِ مجلس‌ شهدا را چیدند /🌱
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهدای گمنام💕بودیم* *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادران شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتم چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نص
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 شال سبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد. وقتی روحانی کاروان می گفت:(( باندای بلندگو رو زیر سقف اتوبوس نصب کنین تا همه صداروبشنون)) ، من با آن شال باندهارا می بستم😂 بااین ترفندها ادب نمی شد و جای مرا عوض نمی کرد😒 درسفر مشهد ، ساعت یازده شب بادوستم برگشتیم حسینیه. خیلی عصبانی شد. اما سرش پایین بود و زمین را نگاه می کرد.گفت:((چرا به برنامه نرسیدین؟)) عصبانی گذاشتم توی کاسه اش:((هیئت گرفتین برای من یا امام حسین(ع)؟ اومدم زیارت امام رضا(ع)نه که بند برنامه ها و تصمیمای شمـا باشم! اصلا دوست داشتم این ساعت بیام، به شما ربطی داره؟))😠 دق دلی ام را سرش خالی کردم. بهش گفتم:((شما خانمایی رو به اردو آوردین که همه هجده سال رو رد کردن. بچه پیش دبستانی نیستن که!)) گفت:((گروه سه چهارنفری بشید، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام می برمتون.. بعدم یا با خودم برگردین یا بذارین هواروشن بشه گروهی برگردین!))😖 ✨ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 🖤@madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان🚶🏻‍♂ مسخره اش کردم که :((از اینجـا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگار داشته باشیم!)) کلی کل کل کردیم. متقاعد نشد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شود و دست از سرم برنمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدس از آن طرف بام افتاده!😶 آخرشب، جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه فردا .. گفت:((خانما بیان نماز خونه!)) دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها دربین نامحرم نباشد. رفتارهایش راقبول نداشتم. فکرمی کردم ادای رزمنده های دوران جنگ را در می آورد😑 نمی توانستم باکلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیایم🙄 دوست داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم .. به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلا کارمن نبود ... ✨ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از شهادت محمدحسین، سردار سلیمانی پیش ما آمدند و در رابطه با محمدحسین صحبت کردند.گفتند:« عمار را مثل پسرم دوست داشتم. هر شب برایش صدقه می‌گذاشتم. سفارش می‌کرم مراقب خودش باشد عمار سرمایه من بود و ما هر کجا که کارمان سخت می‌شد به تیپ سیدالشهدا و محمدحسین پناه می‌بردیم.شیر پاک مادرش و لقمه حلال پدرش عمار را به اسلام تحویل داد.» چند ساعتی از شهادت محمدحسین گذشته بود و ما هنوز پیکر را ندیده بودیم. سردار گفتند:«عمار این روز ها خیلی خسته بود و ما هر بار که به او می گفتیم عمار جان استراحت کن می‌گفت استراحت باشد برای بعد از شهادت!»