شاگرد برق کار قزوینی شاگرد جنگ های نامنظم چمران شد
📌شهید محمدرضا حاجیمحمدیکشمرزی، ۱۰ خرداد ۱۳۴۰ در شهر قزوین دیده به جهان گشود، پدرش محمدحسین، کارمند بود و مادرش زینب نام داشت.
🔸این شهید گرانقدر که تا پایان دوره متوسطه در رشته ساختمان درس خواند و دیپلم گرفت، تعمیرکار لوازم برقی بود.
🔹شهید حاجیمحمدی از سوی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران (جمعیت حافظ وحدت) در جبهه حضور یافت، ۲۱ مهر ۱۳۵۹ در سرپلذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر او را در صحن امامزاده حسین (ع) زادگاهش به خاک سپرده شد.
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕 شهید حاجی محمدی 💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادر شهید*
⚘
🌺 مدد از شهدا 🌺
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و دوم ▫️دلم میخواست کلامی بگوید که این سکوت سنگینش نفسم را بند آورده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت بیست و دوم ▫️دلم میخواست کلامی بگوید که این سکوت سنگینش نفسم را بند آورده
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت بیست و سوم
▫️نفهمید چرا به لکنت افتادم و غصۀ نوزادش، قاتل جانش شده بود که سرش را کج کرد و بیخبر از حال خرابم التماسم کرد: «براش دعا کنید. مادرش خیلی بیقراره، این هفته باید جراحی بشه!»
▪️دیگر نمیتوانستم حتی یک کلمه بگویم که با همین حرفها، تا انتهای زندگیاش رفتم و در خلائی از خاطراتم سقوط کردم.
▫️از آنچه در انتظار نوزاد معصومش بود و از این چشمان شکستهاش، جگرم آتش گرفته و حالا فهمیده بودم او همسر دارد و نمیدانستم از این لحظه با این دل چه کنم؟
▪️نورالهدی به خیال خودش زمان کافی برای صحبت ما ایجاد کرده و دیگر نمیشد بیش از این معطل کند که ابوزینب از چادر بیرون آمد و مهدی انگار منتظر او بود: «بریم؟»
▫️نورالهدی دوباره از چادر بیرون آمد و مهدی نمیدانست با دل من چه کرده که رو به ما دو نفر خداحافظی کرد: «اجرتون با حضرت زهرا! در پناه خدا باشید!»
و به همراه ابوزینب هر دو به راه افتادند و بهخدا با هر قدم که از ما فاصله میگرفتند، دلم بیشتر یخ میزد.
▪️چشمانم از پشت به قامتش مانده و باورم نمیشد سه سال در خیال کسی بودم که همسر داشته و حالا از خودم متنفر شده بودم!
▫️نورالهدی میخواست بداند بین ما چه گذشته و نگاه من در این تاریکی هنوز به مسیر رفتنش بود و با همان نگاه مات و لحن مبهوتم خبر دادم: «گفت برای دخترش دعا کنم!»
▪️آنچه میشنید باورش نمیشد و دیگر از دست او هم کاری برای این دل درماندۀ من ساخته نبود که در سکوتی غمگین برگشتم و کنج چادر روی زمین چمباته زدم.
▫️دیگر حتی نمیخواستم نورالهدی حرفی بزند که حوصله هیچکس حتی خودم را نداشتم.
▪️هرچه کرد برای استراحت به موکب نرفتم و فقط میخواستم کسی اطرافم نباشد که التماسش کردم به تنهایی برود.
▫️او رفت و من ماندم و این چادر که تا همین چند دقیقه پیش او اینجا بود و حالا حتی باید خیالش را از خاطرم بیرون میکردم.
▪️از اینکه بخواهم به مردی متأهل فکر کنم، حالم از خودم به هم میخورد و باید همین امشب همه چیز از خاطره و فکر و احساسش را به آتش میکشیدم و خاکستر آن را هم به باد میدادم.
▫️زیر همین چادر با خدای خودم خلوت کرده و التماسش میکردم تا به دادم برسد که من به تنهایی مردِ خاموش کردن این آتش نبودم.
▪️تا سحر یک لحظه پلکم روی هم نرفت، بیوقفه گریه میکردم و حتی جرأت نمیکردم برای نوزادش دعا کنم مبادا همین دعا کردن دوباره احساس او را در جانم زنده کند.
▫️دیگر حتی نمیخواستم در خوزستان بمانم که هوای اینجا حالم را بد میکرد و میترسیدم دوباره چشمانش را ببینم و همان فردا صبح، ساکم را بستم.
▪️نورالهدی نمیدانست باید چه کند و من میدانستم فقط باید از اینجا بروم که خواهرانه خواهش کردم: «ابوزنیب میتونه منو برگردونه؟»
▫️نگاهش مستأصل شده بود، میخواست برای اینهمه آشفتگیام کاری کند و بهترین چاره بهانه کردن دلتنگی برای پدر و مادرم بود که با ابوزینب تماس گرفت: «آمال دیگه خسته شده،میخواد برگرده فلوجه. کسی از بچهها برنمیگرده؟»
▪️خدا خواسته بود جانم را از مهلکۀ عشق بیسرانجامم نجات دهد که همان روز یک گروه از امدادگران به بغداد بازمیگشتند و من هم همراهشان شدم.
▫️برای سوار شدن باید تا جادۀ اصلی روستا پیاده میرفتیم و در همین مسیر دیدم کنار یکی از خانههای روستا چند نفر ایستادهاند.
@madadazshohada
▪️دیگر نایی به نگاهم نمانده بود که دیشب تا صبح در دریای اشک دست و پا زده و با همین چشمان زخمی دیدم حاج قاسم برای دلجویی و پیگیری مشکلات به درِ خانۀ یکی از روستاییان آمده است.
▫️چند لحظه ایستادم که انگار نورانیت چهره و آرامش چشمانش آرامم میکرد و لحن گرم کلامش که از دور به گوشم میرسید، عین مرهم بود.
▪️هر کدام از مردهای روستا نزدیکش میرفتند و رویش را میبوسیدند و او با این درجۀ نظامی و شهرتی که در دنیا داشت، از اینهمه مهربانی خسته نمیشد.
▫️ابومهدی هم چند قدم آن طرفتر ایستاده و انگار میخواستند با هم به منطقهای دیگر بروند که تویوتایی کنار جاده توقف کرد و یکی از نیروهای ایرانی صدا رساند: «حاجی بریم؟ بچهها منتظرن!»
▪️حاج قاسم و ابومهدی به همراه چند نفر از همراهان به سمت تویوتا میآمدند و شنیدم یکی از همین پاسداران ایرانی رو به رفیقش میگفت: «بهخدا از وقتی حاج قاسم اومد تو منطقه، ورق برگشت! شنیده بودم هر جا حاجی باشه طوری روحیه میده که کارها یدفعه جلو میره اما الان به چشم خودم دیدم!»
▫️گوشم به حرف آنها بود و چشمم به حاج قاسم و ابومهدی که میان سایر نیروها بدون هیچ تشریفاتی روی بار تویوتا سوار شدند.
▪️بین اینهمه مرد، نمیشد نزدیکشان شوم و از همان فاصله با حاج قاسم در دلم نجوا کردم: «ایکاش میشد با منم حرف بزنی و یجوری بهم روحیه بدی که بتونم فراموشش کنم...»
📖 ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷شهدای گمنام✅
۲- 🌷شهید محسن حججی✅
۳- 🌷شهیدمحمد رضا کاظمی✅
۴-🌷شهیدیوسف الهی✅
۵- 🌷شهید محمد اسدی✅
۶_ 🌷شهید محمد رضا الوانی✅
۷- 🌷شهید حسین معز غلامی✅
۸- 🌷شهید بهنام محمدی✅
۹- 🌷شهید سید مجتبی صالحی✅
۱۰- 🌷شهید مرتضی محمد باقری✅
۱۱- 🌷شهیدسیدغلامرضامصطفوی✅
۱۲- 🌷شهیدعلی اکبر موسی پور ✅
۱۳--🌷شهید سجاد عفتی✅
۱۴--🌷شهیدحسین عرب نژاد✅
۱۵-🌷شهید حسن ربیعی✅
۱۶-🌷شهیدهدایت الله طیب✅
۱۷-🌷شهیدمرتضی عطایی✅
۱۸-🌷شهید عبدالرضا عابدی✅
۱۹-🌷شهیدمحمود رادمهر✅
۲۰-🌷شهیدمحمود سماواتی✅
۲۱-🌷شهید سید رضا طاهر✅
۲۲-🌷شهید علی عابدینی✅
۲۳-🌷شهیدحاج رحیم کابلی✅
۲۴-🌷شهید عبدالصالح زارع✅
۲۵-🌷شهید محمد رضا احمدی✅
۲۶-🌷شهید حسین ولایتی فر✅
۲۷-🌷شهید محمد رضا شفیعی✅
۲۸🌷-شهیدصادق انبار لویی✅
۲۹-🌷شهیدایمان خزاعی نژاد✅
۳۰-🌷شهیدرجب علی ناطقی✅
۳۱-🌷شهیدسید جلیل ساداتی✅
۳۲-🌷شهید رضا حاجیان✅
۳۳-🌷شهید مجیدقربانخانی✅
۳۴-🌷شهید رضا حاجی زاده✅
۳۵-🌷شهید محمد مهدی زارع✅
۳۶-🌷شهید ابو مهدی مهندس✅
۳۷-🌷شهید حسن رجائی فر✅
۳۸-🌷شهید سید رضا حسینی
۳۹-🌷شهیدعلی وردی
۴۰-🌷شهدای مدافع حرم(جمیعا)
روز اول👈🏼 ۲۵شهریور✅
روز دوم👈🏼 ۲۶شهریور✅
روز سوم👈🏼 ۲۷شهریور✅
روز چهارم👈🏼 ۲۸شهریور✅
روز پنجم👈🏼 ۲۹شهریور✅
روز ششم👈🏼 ۳۰شهریور✅
روز هفتم👈🏼 ۳۱شهریور✅
روز هشتم👈🏼 ۱ مهر ✅
روز نهم👈🏼 ۲ مهر ✅
روز دهم👈🏼 ۳ مهر ✅
روز یازدهم👈🏼 ۴ مهر ✅
روز دوازدهم👈🏼 ۵ مهر✅
روز سیزدهم👈🏼 ۶ مهر✅
روز چهاردهم👈🏼 ۷ مهر✅
روز پانزدهم👈🏼 ۸ مهر✅
روز شانزدهم👈🏼 ۹ مهر✅
روز هفدهم👈🏼 ۱۰ مهر✅
روز هجدهم👈🏼 ۱۱ مهر✅
روز نوزدهم👈🏼 ۱۲ مهر✅
روز بیستم👈🏼 ۱۳ مهر✅
روز بیست ویکم👈🏼 ۱۴ مهر✅
روز بیست دوم👈🏼 ۱۵ مهر✅
روز بیست وسوم👈🏼 ۱۶ مهر✅
روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۷ مهر✅
روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۸ مهر✅
روز بیست وششم👈🏼 ۱۹ مهر✅
روز بیست وهفتم👈🏼 ۲۰ مهر✅
روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۱ مهر✅
روز بیست ونهم👈🏼 ۲۲ مهر✅
روز سی ام 👈🏼 ۲۳ مهر✅
روز سی ویکم👈🏼 ۲۴ مهر✅
روز سی دوم👈🏼 ۲۵ مهر✅
روز سی سوم👈🏼 ۲۶ مهر✅
روز سی وچهارم👈🏼 ۲۷ مهر✅
روز سی وپنجم👈🏼 ۲۸ مهر✅
روز سی وششم👈🏼 ۲۹ مهر✅
روز سی وهفتم👈🏼 ۳۰ مهر✅
روز سی وهشتم👈🏼 ۱ ابان
روز سی ونهم👈🏼 ۲ آبان
روز چهلم👈🏼 ۳ آبان
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
بازگشت بعد از 5 سال در روز تولد فرزند🕊️
شهید حسن رجایی فر🌷
*🌷پدر شهید← آقا حسن در سال 1375 ازدواج و حاصل این ازدواج سه فرزند بود🍃نماز شب و زیارت عاشورایش ترک نمیشد،همواره به یاد فقرا بود🍃وقتی وقایع سوریه آغاز شد برای دفاع به سوریه رفت و در نخستین حضورش مجروح شد🥀و موج انفجار و ترکشی در بدن سوغاتیای بود که از سفر اولش به سوریه آورده بود🥀همیشه میگفت: دعا کنید تا وقتی که توفیق زیارت کربلا نصیبم نشد، اگر میخوام از این دنیا برم شب جمعه این اتفاق بیفته🥀چون تا الان کربلا نرفتم و میخوام حداقل بعد از مرگم توفیق زیارت نصیبم بشه🍃 در نهایت به آرزویش رسید🕊️ و در شب جمعه که مورخ 17 اردیبهشت 95 بود در شب عید مبعث حضرت رسول✨ در کربلای خان طومان آسمانی🕊️ و کربلا نرفته کربلایی شد.»🍃او به شهادت رسید سپس پیکرش مفقود شد🥀پس از 5 سال فراق و دوری از پیکرهای بهجا مانده در کربلای خان طومان🥀 پیکرش تفحص و شناسایی شد✨ پیکرش در سالروز شهادت امام رضا علیهالسلام✨و در روز تولد پسرش امیر سجاد🎊 امیر سجادی که از شش ماهگی پدرش رو ندید🥀به وطن بازگشت*🕊️🕋
#شهیدمدافعحرمحسنرجاییفر
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهیدامروزمون#_شهیدحسن رجایی فر
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4