eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام همراهان گرامی ان شاالله از امشب با رمان جدید در خدمت شما عزیزان هستیم رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم... هاله لبخندلبهایم رامیپوشاند؛سوژه ام راپیدا ڪردم❣ پسری باپیرهن شونیزسرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪےنیمےازبخش یقه وشانه اش راپوشانده. شلوارپارچه ای مشڪےویڪ ڪتاب قطوروبه ظاهرسنگین ڪه دردست داشت📑 حتم داشتم مورد مناسبـےبرای صفحه اول نشریه مان باموضوع"تاثیرطلاب ودانشجودرجامعه"خواهدبود❣ صدامیزنم:ببخشید آقا❢یڪ لحظه... عڪس العملـےنشان نمیدهدوهمانطورسربه زیربه جلوپیش میرود. باچندقدم بلند وسریع دنبالش میروم ودوباره صدامیزنم: ببخشیییید...ببخشیدباشمام❢ باتردید مڪث میڪند،مےایستدوسمت من سرمےگردانداماهنوزنگاهش به زیراست آهسته میگوید: _ بله؟؟..بفرمایید❢ دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم.. _ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید(وبه لنز اشاره میڪنم) نگاهش هنوز زمین رامیڪاود❢ _ ولـے....برای چه ڪاری؟ _ برای ڪارفرهنگے❢ عڪس شماروی نشریه مامیاد. _ خب چرا ازجمع بچه ها نمیندازید..؟چراانفرادی؟ بارندی جواب میدهم: _ بین جمع، شما،طلبه جذاب تری بودید❢ چشمهاش به زیرگرد وچهره ات درهم میشود. زیرلب آهسته چیزی میگوید ڪه دربین آن جملات"لاالله الا الله"رابخوبـےمیشنوم.👂 سرمیگردانـدوبه سرعت دور میشود،من مات تابه خود بجنبم تووارد ساختمان حوزه میشود.. 😐 باحرص شالم رامرتب وزیرلب زمزمه میڪنم: چقدر بـےادب بود😒 یڪ برخورد ڪوتاه وتنهاچیزی ڪه در ذهنم ازتو ماند،یڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود..❣ ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━ «»
روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنند را رصد میڪنم❢ ساعتـےاست ڪه ازظهر میگذرد و هوا بشدت گرم است.جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرزگاهے با اشاره پاتڪانش میدهم تاسرگرم شوم❢ تقریبا ازهمہ چیزو همه ڪَس عڪس گرفته ام فقط مانده... _ هنوز طلبہ جذابتون رو پیدا نڪردید؟❣❣😒 رومیگردانم سمت صدای مردانہ اشنایی ڪه باحالت تمسخرجمله ای راپرانده بود❣ همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه،ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم . _ چطورمگه؟❣...مفتشـے..؟😒 اخم میڪند،نگاهش رابه همان قوطےفلزی مقابل من میدوزد❣ _ نہ خیر خانوم!!..نه مفتشم نه عادت بہ دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم...ولـے..😠 _ ولےچے؟....دخالت نڪنید دیگه❢...وگرنه یہو خدا میندازتتون توجهنما😁 _ عجب❢...خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواستہ اس❢ عصبـےبلند میشوم...😠 _ ببینید مثلاً برادر!خیلی دارید ازحدتون جلو میزنید! تاڪےقصد بہ بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!...یڪ هفتس مدام توی این محوطہ میچرخید❢اینجا محیط مردونس _ نیومدم تو ڪه😠....جلو درم😒 _ اها! یعنے آقایون جلوی درنمیان؟...یهو به قوه الهے ازڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشون؟..یاشایدم رفقا یادگرفتن پرواز ڪنن و ما بـےخبریم؟😐😕 نمیدانم چرا خنده ام میگــیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشد و شمرده شمرده ادامہ میدهد: _ صــلاح نیست اینجا باشید!... بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخـــوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...اگر نرید... صدایی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتے یہ تذڪر بدیا!چہ خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری باقد متوسط و پوششی مثل تو ساده. حتماً رفیقت است.عین خودت پررو!! بی معطلے زیرلب یاعلی میگوید و بازهم دور میشود.. یڪ چیز دلم راتڪان میدهد.. ... ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━ «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@madadazshohada 🌸🌿 سلام وقت بخیر طاعات و عبادات قبول باشه التماس دعا من به شهید سجاد زبرجدی متوسل شدم و حاجتم رو داد من یک مشکلی داشتم به هر کس رو میزدم فایده ای نداشت کسی جواب رو نمی داد تا اینکه متوسل شدم به شهید سجاد زبرجدی و جوابم رو داد لطفا در گروه اعلام کنید برا شهید سجاد زبرجدی یک فاتحه کبیره بخونن ممنون میشم ان شاءالله که شهدا شفیع و دستگیرمون باشند در دنیا و آخرت و حاجت روا و عاقبت بخیر باشیم 💖 کانال مدداز شهدا 💖 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
سلام علیکم 🌸🌿 دوسال پیش در چنین روزهای حال روحی خوبی نداشتم عمل آپاندیس انجام دادم کم خونی شدید حالت افسردگی داشتم ، زیاد گریه میکردم گفته بودن جواب نمونه برداری تون خوب نبوده یادمه شب‌های قدر می رفتم مسجد از شدت ضعف جسم و روح نیم ساعت می‌تونستم بمونم اومدم خونه نشستم پای تلویزیون خانواده شهیدسید مرتضی قدیری رو دعوت کرده بودن به دلم افتاد یه ختم قرآن برای شهید بزرگوار بخونم بعد از اون هم روحیه بهتری دارم وهم اینکه دیگه از مریضی خبری نیست الحمدالله با توکل به خداوتوسلات با گذشت زمان و تکرار آزامیشها همه چیز خوب بود خدای مهربونم رو شاکرم که الحمدالله امسال هم تونستم ماه مبارک رمضان رو ،روزه بگیرم و فضل خداوند شامل حال بنده شد یه بار دیگه مهمونی خدای مهربون رو ببینم . 💖 کانال مدداز شهدا 💖 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴 کانال‌تون‌ رو با هزینۀ کم با مدداز شهدا می تونین رشد بدین با مدداز شهدا🌷 برای رزرو تبلیغات پرجذب 👇 .@yazaahrah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃 🍃 🌹 اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋ تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین 🚩 و علی علی بن الحسین🚩 و علی اولاد الحسین 🚩 و علی اصحاب الحسین🚩 (علیه‌السلام ) 🌹 🍃@madadazshohada 🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️ 🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون..... 🌸شهدای این چله🌸 ۱🌷شهید نوید صفری ۲🌷شهید علی رضا کریمی ۳🌷شهید مصطفی صدرزاده ۴🌷شهید احمد علی نیری ۵🌷شهید عباس ذوالفقاری روز اول👈🏼 ۲۲ اسفند❇️ روز دوم👈🏼 ۲۳ اسفند❇️ روز سوم👈🏼 ۲۴اسفند❇️ روز چهارم👈🏼 ۲۵ اسفند❇️ روز پنجم👈🏼 ۲۶ اسفند❇️ روز ششم👈🏼 ۲۷ اسفند❇️ روز هفتم👈🏼 ۲۸ اسفند✅ روز هشتم👈🏼 ۲۹ اسفند✅ روز نهم👈🏼 ۱ فروردین✅ روز دهم👈🏼 ۲ فروردین✅ روز یازدهم👈🏼 ۳ فروردین✅ روز دوازدهم👈🏼 ۴ فروردین ✅ روز سیزدهم👈🏼 ۵ فروردین ✅ روز چهاردهم👈🏼 ۶ فروردین✅ روز پانزدهم👈🏼 ۷ فروردین✅ روز شانزدهم👈🏼 ۸ فروردین✅ روز هفدهم👈🏼 ۹ فروردین ✅ روز هجدهم👈🏼 ۱۰ فروردین✅ روز نوزدهم👈🏼 ۱۱ فروردین ✅ روز بیستم👈🏼 ۱۲ فروردین✅ روز بیست ویکم👈🏼 ۱۳ فروردین✅ روز بیست دوم👈🏼 ۱۴ فروردین✅ روز بیست وسوم👈🏼 ۱۵ فروردین✅ روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۶ فروردین✅ روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۷ فروردین✅ روز بیست وششم👈🏼 ۱۸ فروردین✅ روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۹ فروردین✅ روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۰ فروردین✅ روز بیست ونهم👈🏼 ۲۱ فروردین ✅ روز سی ام👈🏼 ۲۲ فروردین ✅ روز سی ویکم👈🏼 ۲۳ فروردین✅ روز سی دوم👈🏼 ۲۴ فروردین✅ روز سی سوم👈🏼 ۲۵ فروردین✅ روز سی وچهارم👈🏼 ۲۶ فروردین✅ روز سی وپنجم👈🏼 ۲۷ فروردین✅ روز سی وششم👈🏼 ۲۸ فروردین✅ روز سی وهفتم👈🏼 ۲۹ فروردین روز سی وهشتم👈🏼 ۳۰ فروردین روز سی ونهم👈🏼 ۳۱ فروردین روز چهلم👈🏼 ۱ اریبهشت 🌼روزتون شهدایی🌼 ❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید) 🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼 🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷 ❤️حاجت روا ان شالله❤️ 🌷التماس دعا🌷 @madadazshohada 💫♥️🍃♥️🍃💫
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  سه شنبه ☀️ ۲۸ فروردین ١۴٠۳ ه. ش 🌙 ۷ شوال ١۴۴۵ ه.ق 🌲 ۱۶ آوریل ٢٠٢۴ ميلادی @madadazshohada🌸🍃
🌷آخرین سه شنبه فروردین ماهتون 🌼سرشار از موقعیتهای عالی 🌷سلامتی وتندرستی 🌼پرازفرصتهای نو 🌷وموفقیتهای پی درپی 🌼دلخوشی وبرکت درتمام مراحل 🌷زندگیتون باشه @madadazshohada🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برایمان مهمان رسید یک کم از غذای ظهر مانده بود اما برای چند نفر کافی نبود. فوری رفتم به طرف سنگر تدارکات تا برای مهمان ها غذا بیاورم. وقتی برگشتم دیدم همه شان دور همان قابلمه ی کوچک نشسته اند و غذایشان را خورده اند. رفتم و جریان را برای علی آقا تعریف کردم پرسید هر وقت سر سفره مینشینی زانوهایت را بغل می گیری؟ درست مثل بنده ای که جلوی مولایش نشسته؟ گفتم : بله... گفت : پس خدا به خاطر ادبت به سفره ات برکت می دهد. برای شادی روح شهید علی ماهانی صلوات...🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹 سـر پست نگهبـانی نشسته بـود رو به قبلــه با خودش زمزمه میکرد و اطـراف رو می پائیـد. نفـر بعـدی که رفت پست رو تحـویل بگیـره دید مهـدی رفته سجـده؛ هر چی صداش زد صدایی نشنید. اومد بلنـدش کنـه دید تیـر خـورده تـوی پیشونیش و بشهادت رسیده. فکـر شهـادتش اذیتمـون میکـرد؛ هم تنهـا شهـید شده بود هـم مـا دیـر فهمیدیم. 🌷 خیـلی خـودمـون رو خـوردیم. تـا اینـکه یـه شـب اومـده بـود بـه خـواب یکـی از بچـه هـا و گفـت: « نگـران نبـاشید! تنهــا نبـودم. همـین کـه تیـر اثـابت کرد بـه پیشـونیم؛ به زمیـن نرسیـده افتـادم تـو آغـوش آقـام امـام حسـین (ع).» 📚 خـط عاشقی / حسین کاجی 🔻تک بیتی سروده عاشـق که شدی تیر به سر باید خورد زهـریست کـه مانند شکـر بایـد خـورد " صـلواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهــر شـهدا " @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ختم مجرب به حضرت رقیه... اگه حاجتی داری که خیلی براش تلاش کردی و نشده اینو از دست نده رفیق ... همین امشب انجام بده ...🌱 ..................... 🍃 و به رسم هر روز ؛ سلام بر امام زمانم ... اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 💟@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺 شهید علیرضا کریمی در تاریخ ۲۲ شهریور سال ۱۳۴۵ در ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان دیده به جهان گشود. او مبتلا به بیماری شدیدی بود که طبق عقیده ی پزشکان، زنده نمی ماند. کبد او در سن ۴ سالگی از بین رفت و پزشکان از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند. 🌺🍃روزی سیدی سبزپوش در مغازه پدرش بی مقدمه گفت کار خوبی کردی که علیرضا را برای حضرت عباس( ع)، نذر کردی. همین امروز، سفره آقا ابالفضل( ع) را پهن کن و به مردم غذا بده. برای این حضرت، ۳ مجلس روضه در حرمش نذر کرده ای که من آنرا انجام می دهم. سپس آن سید سبزپوش، برای برکت کاسبی، اسکناسی را به پدر شهید علیرضا کریمی داد. علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا یافت و بمدت چندین سال بعد به قهرمان ورزش های رزمی تبدیل شد. 💎 فعالیت های شهید علیرضا کریمی 🌺🍃شهید علیرضا کریمی در اثر اصابت گلوله خمپاره در عملیات محرم از ناحیه سر و دست و پا مجروح شد و وقتی که دوران مجروحیتش تمام شد؛ به جبهه بازگشت. شجاعت و مدیریت علیرضا باعث شد تا فرمانده گردان امیرالمؤمنین( ع)، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابالفضل( ع) را برعهده بگیرد. 🌺🍃اظهارات شهید علیرضا کریمی در آخرین دیدار با مادرش چنین بود:ما مسافر کربلائیم، پش از باز شدن راه کربلا برمی گردیم. آخرین نامه ی این شهید به این شرح بود:به امید دیدار در کربلا. 💖 کانال مدداز شهدا @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 شهادت علیرضا کریمی علیرضا کریمی درسال ۱۳۶۱ عملیات والفجر ۱ منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغریب توسط تیرهای عراقی از ناحیه هر دو پا مورد هدف قرار گرفت و در جواب به فرمانده اش گفت، شما فرمانده ای بچه ها منتظر تو هستند. علیرضا در زمان افتادن روی زمین می خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک های عراقی سریعا نزدیک او رفت و از روی پاهای این شهید ۱۷ ساله رد شد. ۱۶ سال پس از شهادت او در زمانی که نخستین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شد؛ در منطقه فکه شمالی، پیکرش را پیدا کردند و به وطن خود در شب تاسوعای حسینی بازگردانند. 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📙 معرفی کتاب "کتاب حاضر، شرح زندگی نوجوانی است که امام راحل الگوی او قرار گرفت. علیرضای این کتاب، یکی از کسانی است که ره صدساله عارفان را یک شبه طی کرد و خود چراغی شد برای آیندگان. جمعی از دوستان و همرزمان، برادران و مادر این شهید، خاطراتی از وی نقل کرده اند که در این کتاب به رشته تحریر درآمده است. در پایان کتاب نیز تعدادی عکس از شهید و برخی دوستان و همرزمان و مادرش آورده شده است. شهید علیرضا کریمی، در سن 17 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شده است." ⬅️ گزیده از کتاب مسافر کربلا چهارساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند این بچه زنده نمی ماند . پدرش او را نذر آقا ابالفضل کرد روز بعد به طرز معجزه آسایی شفا یافت! هرچه بزرگتر می شد ارادت قلبی او به قمر بنی هاشم بیشتر می شد.در جبهه مسئول دسته گروهان ابالفضل از لشکر امام حسین بود. علیزضا کریمی 17 سال بیشتر نداشت . آخرین باری که رفت جبهه گفت : راه کربلا که باز شد بر می گردم ، پانزده سال بعد همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت پیکرش بازگشت . آمده بود به خواب مسئول تفحص گفت : زمانش رسیده که من برگردم ! محل حضورش را گفته بود!! عجیب بود پیکرش به شهر دیگر منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند . روزی که تشییع شد تاسوعا بود روز ابالفضل(ع 💖 کانال مدداز شهدا @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯)
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهید علیرضا کریمی💕 از شهدای چله مون بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* * برادر شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشـــق #قسمت_دوم روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنند را رصد میڪن
به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟❢استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..توهم ؟❤ بـےاراده لبخند میزنم❢به یاد چند تذڪر ...چهار روز است ڪه پیدایت نیست.😔 دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدید درگوشم میپیچد... .. خب اگر نروم چـے؟❢😐 چرا دوستت مثل خروس بـے محل بین حرفت پرید و...😒 دستـے از پشت روی شانه ام قرار میگیرد! ازجامیپرم و برمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر.بایڪ تبسم وصدایـے ارام... _ سلام گلم❣..ترسیدی؟ با تردید جواب میدهم _سلام❣...بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولو داشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشید بجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم😊 یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منو فرستاد تا اول ازت معذرت خواهـے ڪنم خانومے❣اگر بد حرف زده....درڪل حلالش ڪنے.بعدهم دیگه نمیخواست تذڪر دهنده باشه! بابت این دو باری ڪه با تو بحث ڪرده خیلے تو خودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخہ بنده خدا بہ تو چہ ڪه رفتـے با نامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش آدم شہ!... _ آدم شہ؟؟؟...ڪجا رفته؟؟؟😕 _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره.قرآن،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـے ڪوچیڪو میره... _ خب ڪجا میره!!؟ _ نمیدونم!...ولـے وقتـے میاد خیلـےلاغره...!یجورایـے میڪنه😊 باچشمانـےگرد به لبهای خواهرش خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگہ...مگہ اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید.صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقہ ات بہ طلبہ ها رو تحسین میڪرد!... ... اینم بزار پای همینش ... همنام پسرِ اربابــے....هر روز برایم عجیب ترمیشوے... تو متفاوتـے یا... تو را میبینم؟ ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
🍃 ڪار نشریه به خوبـے تمام شد و دوستے من با فاطمہ سادات خواهر تو شروع❣❤ آنقدر مهربان،صبور و آرام بود ڪه حتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب مرا هرروز ڪنجڪاوتر میڪرد. همین حرفها بہ رفت و آمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاه تماس تلفنـے داشتیم و بعضـے وقتهاهم بیرون میرفتیم تا بشوددسوژه جدید عڪسهای من... جلوه خاصی داشت در ڪادر تصاویر... ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتا پرجمعیتـے هستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه و زینب با مادروپدر عزیزی ڪه در چند برخورد ڪوتاه توانسته بودم از نزدیڪ ببینمشان. برادر بزرگتری و مابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین و مادرت زهرا❣ حتـے این چینش اسمها برایم عجیب بود. تو را دیگرندیدم و فقط چند جمله‌ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش از تو میگفت. دوستـے ما روز به روز محڪم ترمیشد و در این فاصله خبر اردوی بہ گوشم رسید... 🍃🍃🍃🍃 _ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهـــیان نور؟... _ اره!ماچند ساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست دارے بیای؟😏 _ آره...خیلـ😔ــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چے؟ نگاه معنادارے به سر تاپایم میڪند... _ باید چادر سر ڪنـے.😊 سر ڪج میڪنم،ابرو بالا میندازم... _ مگہ حجابم بده؟؟؟😒 _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـے ڪه ما میریم حرمت خاصـے داره! در اصل رفتن اونها بخاطرهمین سیاهـے بوده...حفظ این❣ و ڪناری از چادرش را با دست سمتم میگیرد 🍃🍃🍃🍃 دوست داشتم هر طور شده همراهشان شوم.حال و هوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب و آشنایـے از محبت میداد🌹💞 محبتـے ڪه من در زندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد در این سفربشوم عڪاس اختصاصـے خواهر و برادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشستہ بود❣ تصمیمم راگرفتم... 🍃 ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»