eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت رمان خریدار عشق😍😊❤
خریدار عشق قسمت49 ۷۲ روز از عقدمون میگذشت نیمه شعبان بود آماده شده بودم ، منتظر سجاد بودم که باهم بریم جمکران گوشیم زنگ خورد سجاد بود -سلام عزیزم سجاد:سلام بهار جان -رسیدی بیام پایین؟ سجاد:نزدیکم ولی پایین نیا ،میام بالا کارت دارم -باشه سجاد:فعلن یا علی -با گفتن این حرفش ،ترس وجودمو گرفت، نکنه... بعد چند دقیقه، صدای زنگ آیفون و شنیدم ،از پنجره اتاق نگاه کردم ،سجاد کت و شلوار روز عقدمونو پوشیده بود ،وارد خونه شد منتظرش شدم تا وارد اتاقم شد سجاد:سلام -سلام،چه خوش تیپ شدی... سجاد:چشماتون خوش تیپ میبینه خانوم -جایی میخوای بری؟ سجاد:میخوای نه میخوایم ،اره میخوایم بریم جشن آقا دیگه -خوب چرا این لباس و پوشیدی؟ سجاد:بعدن بهت میگم... -باشه،بریم حالا؟ سجاد:نه ،میشه تو هم لباس عقدت و بپوشی؟ - چرا سجاد:بپوش دیگه... -آخه زشته ،با این لباس بیام سجاد: کجاش زشته ،خیلی هم خوشگل بود -مگه شما اصلا منو دیدی که بخوای لباس منم ببینی سجاد:اختیار دارین ،پس شوهرت و دست کم گرفتی -واایی از دست تو سجاد: حالا برو لباست و بپوش - باشه لباسمو پیدا کردم و پوشیدم روسریمو هم لبنانی بستم برگشتم سمت سجاد سجاد اومد سمتم دستامو گرفت سجاد: تو بهترین اتفاق زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتن تو... - منم خوشحالم که عاشقت شدم ،ای کاش زودتر عاشق و دلبسته ات میشدم... سجاد : گوشیت و بیار چند تا عکس بگیریم - باشه بعد از گرفتن چند تا عکس سجاد از داخل یه نایلکسی یه چادر عربی بیرون آورد و گذاشت روی سرم سجاد: اینجوری بهتره... رفتم کنار آینه ایستادم و خودمو نگاه میکردم ،حجاب و دوست داشتم ولی چادر یه کم سخت بود ،ولی امروز سجاد، با گذاشتن چادر روی سرم ،فهمیدم که دوستش دارم نگاهش کردم - بریم؟ سجاد : بریم
خریدار عشق قسمت50 حرکت کردیم سمت جمکران ،خیابونا شلوغ بود ،همه شاد بودن و در حال پخش کردن شیرینی و شربت بودن سجاد هم هر چند متر یه ترمز میزد و دوتا شیرینی و دوتا شربت میگرفت یعنی معده مون دریایی شده بود واسه خودش به قول سجاد،نذریه دیگه ،شاید در بین این همه نذر ها یکی شون حاجتمونو بده... بعد از رسیدن به جمکران از ماشین پیاده شدیم دست در دست همدیگه وارد مسجد جمکران شدیم جای سوزن انداختن نبود وارد صحن که شدیم آوای سلامٌ علی آل یاسین به گوشم میرسیدو من چه خود شیفته هستم که جواب میدهم: علیک سلام. مرا امروز ،روز جشن میلادت فرا خوانده ای به گنبد فیروزه ایت و آفتابت را گرما بخش به وجودم تاباندی چگونه غرق نشوم در این محبت بی دریغ تو، که امروز همراه کسی آمده ام که عاشقانه دوستش دارم حال مرا شنوا باش میخواهم که تجلیه صفات تو باشم میخواهم دلم را حاجت روا کنی از خواسته ای که حتی تاب و توان نوشتنش را ندارم بعد به همراه سجاد رفتیم یه گوشه ای شروع کردیم به خوندن نماز امام زمان بعد از خوندن نماز ، چند تا عکس با هم گرفتیم همه جا صدای شور و نوای مهدی شنیده میشد ، نمیدونم چرا درونم پر از دلشوره بود با صدای سجاد ،به خودم اومدم سجاد:کجایی بانوو -همینجا،در کنار عشقم سجاد: بریم سمت چاه - بریم نزدیک چاه شلوغ بود همه در حال نوشتن بودن سجاد: بریم ما هم بنویسیم ! (همون جور قبلا توضیح داده شده بین چاه جمکران و چاه دیگر هیچ تفاوت قایل نیست) -باشه دلم میخواست مثل همیشه ،با صدای بلند حرف بزنم ولی جمعیت اینقدر زیاد بود که نمیتونستم سجاد از داخل جیبش یه خودکار و کاغذ بیرون آورد ،انگار که میدونست باید بنویسیم سجاد:اول تو مینویسی یا من - تو بنویس یه گوشه نشستیم و سجاد شروع کرد به نوشتن کرد... 🖤 @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگای کربلا کجا نشستن... 💔
یازهرا: بریم کربلا؟؟؟ هستید؟؟؟ پروانگان عاشق بریم حلقه بزنیم دور ضریح آقا ؟؟؟ 💔😭✋
امشب پشت سر حضرت زهرا و حاج قاسم بریم زیارت...
یازهرا: به تو از دور سلام؛   به سلیمان جهان از طرف مور سلام... ✋😭 حرفی، سلامی، درددلی، راز مگویی، هرچی هست بگید امشب با آقا... خدا رو چه دیدی شاید امشب درهم بگویند برای همه دل شکسته ها بریز از جام محبت الحسین... بعد بگن هرکس بقدر ظرفی که آورده پر کنه و ببره... راستی تو چه حرفی داری با مولا؟ ... 🖤 @madadazshohada
یازهرا: من از این دنیا چیزی نمیخواهم هیچ چیز... جز یک بلیط یکطرفه یک چمدان کوچک و گم شدن در هوای آبی بین الحرمین... 🖤: @madadazshohada
یازهرا: 🌹 عبدماتم زده ات بازهوايي شده است ذکر شيرين لبش نوحه سرايي شده است بي سبب نيست اگر گوشه چشمش شده خيس شب جمعه ست دلش كرب و بلايي شده است... 🖤: @madadazshohada
دل‌نوشته‌ای برای کربلا 💔 سلام آقا سلام ارباب سلام خون خدا سلام رحمه‌الله‌ الواسعه سلام نور چشم رسول اکرم ص سلام فرزند شهید علی و فاطمه زهرا ‌س سلام شافع روز جزا سلام آقایى که حامى دیگران بودی و خود بی‌یاور ماندی سلام بر محاسن خضاب شده‏‌ات سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏‌ات سلام بر سر مقدست که بر فراز نیزه عدوان زده شد سلام بر تشنگى هایت در کنار نهر آب ... اما میان تمام توصیفات و اشک های زلال قلم؛ دوست دارم امشب با این عبارت به تو سلام دهم: سلام بر تو ای آبروی دو عالم... سلام آبروی دو عالم... ای محبت همیشگی، ای آتش عشق همیشه سوزان، ای پناه دل‌های رنجیده، ای مرهم اشک‌های شکسته‌بال، ای نگاه زیبای خدا در زمین... ای حسین ... تو خود بگو چه رازى در این جدایی نهفته است؟ اصلا مگر زندگی بی زیارت تو، ارزشی هم دارد، اصلا مگر پایی که ندود تا آغوش ضریحت، چشمی که شب های جمعه در فراق آن خاک آسمانی گریه نکند، قلبی که به شوق حرم پر از روضه ات پرواز نکند ارزشی دارد؟ آه کربلا، مرا می‌شناسی من یک دلتنگم یک حسرت کشیده، یک سوخته ی وصل... مدت‌هاست در آرزوى دیدار تو مى‏‌سوزم و مى‏‌سازم ... کربلا عطش استشمام بوی سیب سحر جمعه وجودم را ذوب می‌کند ... کربلا تو جایگاه قدوم فاطمه در نیمه شب‌های رحمت خدایی... تو خود عنایتى کن و مرا بطلب ... امشب دلم یک جای دنج می‌خواهد جایے شبیه حرم که بیایم ... بنشینم و بغض‌های پنهانم را با ضریح قسمت کنم... کربلا تو خود عنایتى کن و مرا صدا بزن دلم نشستن روی فرش های حرم را می‌خواهد... مثل همان وقت‌ها که پرمی‌کشیدم تا بین الحرمین و به هوای کمیل مولا علی ، به خودم می‌آمدم و می‌دیدم غرق در اشک، غرق در اشک‌هایی که بی امان باریدنشان را دوست داشتم، روبروی حرم پسرفاطمه نشسته ام و دارم زمزمه می‌کنم: منم و هوای تو هوای قشنگ ترین دقیقه ها منم و هوای تو هوای سینه زدن تو کربلا... هوای سینه زدن تو کربلا... آه کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست! جواب سلامم را بده... 🖤: @madadazshohada