eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
شهيد امير سياوشي دو سال با همسرش ريحانه قرقاني عقد كرده بودند عشق و علاقه بين اين دو آن قدر زياد بود كه همه آرزوها و برنامه‌هاي چند سال آينده زندگي شان را با هم چيده بودند. قرار بود اگر پسردار شدند اسمش محمدطاها باشد و دخترشان را نازنين زهرا بگذارند.  @madadazshohada
من انتخاب خود شهيد بودم. در محله من را ديده و پسنديده بود. هر دو ساكن محله چيذر بوديم. يك محله سنتي و مذهبي. اين محله از قبل انقلاب هم همين طور بود. مردمش زمان انقلاب، انقلابي بودند و زمان جنگ هم رزمنده. اميرم متولد 15 خرداد سال 1367بود، به قول خودش روز قيام خونين مردم عليه طاغوت به دنيا آمده بود. همسرم بعد از سه سال تحقيق پيشنهاد ازدواجش را با خانواده من مطرح كرد.
امير خادم امامزاده علي اكبر چيذر بود و من را هم در آستان امامزاده ديده بود. من و امير در تاريخ 13خرداد ماه 1392با هم عقد كرديم. دو سال و نيم عقد بوديم و تازه قرار بود زندگي‌مان را شروع كنيم كه به شهادت رسيد. يعني قبل از آغاز زندگي مشتركمان آسماني شد 🖤 @madadazshohada
من و امير قرار گذاشته بوديم بدون مراسم و تشريفات، بعد از يك سفر مشهد و زيارت امام غريب زندگي‌مان را شروع كنيم. يك زندگي ساده به رسم و سبك زندگي شهدا. هميشه مي‌گفتيم كيفيت بهتر از كميت است و آرامش در زندگي از هر نعمتي بالاتر است. 🖤 @madadazshohada
امير از تكاوران نيروي دريايي سپاه بود و از شاگردان شهيد محمد ناظري. يك شاگرد نمونه و ممتاز. امير از طرف بسيج اسلامشهر به صورت داوطلبانه براي دفاع از حرم اعزام شد. اين راهي بود كه خودش انتخاب كرد. بعضي وقت‌ها نياز نيست تا عزيزت حرفي بزند بايد حرف دلش را بي‌صدا بشنوي. بايد گوش جان بسپاري.  
راستش با هر بار مأموريت رفتن اميرم من هم از اين دنيا كنده مي‌شدم و با آمدنش بر مي‌گشتم. من حس نگراني شديد در وجودم داشتم كه اين حس در وجود همسرم خيلي بيشتر ديده مي‌شد.
بار آخر كه گفت هند مي‌رود و در واقع سوريه مي‌رفت، اشك‌هايش را ديدم، لرزش دستانش را لمس كردم. به من سفارش كرد كه هواي خودم را داشته باشم، نكند بيمار شوم. گفت نيايم ببينم غصه خورده‌اي و مثل هميشه لاغر شده‌اي. خودت را خوب نگه دار. مراقب خودت باش. امير به هيچ كس نگفت كه كجا مي‌رود. همسرم پنجم آذر سال 1394 اعزام شد و 29 آذرماه سال 1394به شهادت رسيد. حضرت زينب (س‌) خيلي زود او را خريد.  
💕 💕 ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن آهی در این بساط به غیر از امید نیست یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن . . . 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🖤 @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ نگاهش کھ میکنم حالِ دلم خوب میشود و آن‌ وقت است کھ حتی در اوج ناراحتی هم به رویش لبخند میزنم :)🌱 🕊 🖤 @madadazshohada
🔴 خاطره جالب شهید سلیمانی ✍در خاطره ای جالب که خود شهید سلیمانی مطرح کرده بودند وی گفته بود: یک بار از ماموریتی بر می‌گشتم و منتظر نماندم تا ماشین برایم بفرستند پس از یکی از راننده‌های تاکسی فرودگاه خواستم من را به جایی که می‌خواهم ببرد. سوار تاکسی شدم در میان راه راننده جوان گهگاهی به من نگاه می‌کرد اما ساکت بود اما انگار می‌خواست چیزی بگوید آن وقت من از راننده سوال کردم آیا من شبیه یکی از آشنایان شما هستم؟ راننده برای بار دوم به من نگاه کرد و از من پرسید آیا شما یکی از نزدیکان سردار سلیمانی هستی؟ آیا رابطه یا نسبتی مثلا برادر یا پسر خاله اش هستی؟ به او گفتم من سردار سلیمانی هستم. راننده جوان خندید و گفت با من شوخی می‌کنی؟ سردار سلیمانی خندید و گفت: نه شوخی نمی‌کنم من خودم سردار سلیمانی هستم. راننده گفت: به خدا قسم بخور و من قسم خوردم که؛ به خدا من سردار سلیمانی هستم. راننده ساکت شد و چیزی به من نمی‌گفت پس از او سوال کردم چرا ساکتی؟ دوباره چیزی به من نگفت. از او سوال کردم با سختی و گرانی زندگی و مشکلات دیگر چطور سر می‌کنی؟ راننده جوان به من نگاه کرد طوری که در نگاهش حرف و کلامی بود و به من گفت اگر تو خود سردار سلیمانی هستی پس من هیچ مشکلی ندارم. شهید سلیمانی این قصه را مطرح کرده بود و گفته بود؛ اگر مسئولین به درد و رنج مردم توجه کنند و اهتمام بورزند مردم هم با آنها همکاری می‌کنند و ملت ما بهترین سرشت و ذات را دارند و فهیم هستند و مسائل و امور را به خوبی درک می کنند. 📚خبرگزاری رسمی حوزه 🖤 @madadazshohada