eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 مدد از شهدا 🌺
🌸 رمان جذاب #درحوالی_عطریاس🌸 💜قسمت ۳۷ و ۳۸ بعدم لبخند معنا داری زد و بلند گفت: _خداحافظ عزیــزم
🌸 رمان جذاب 🌸 💜قسمت ۳۹ و ۴۰ سوالی نگاش کردم که گفت: _منظورم اینه که چرا دارین بهم کمک میکنین، من اصلا قصد ندارم زندگی تونو خراب کنم، اما شما به خاطر من دارین بهترین روزای زندگی تونو که میتونستین کنار کسی که دوستش دارین بگذرونین دارین صرف من می کنین یه کم نگاهش کردم، این عباس بود،آره، مثل همیشه هم عطر یاسش رو کنارم حس میکردم، همه چیز که سرجاش بود .. پس چرا دنیا برام یه جوره دیگه شده بود .. یه رنگ دیگه ..انگار تو این دنیا بجز و به هیچ چیز فکر نمی کردم، ... بهم می گفت روزامو با کسی بگذرونم که دوستش دارم ..مگه من داشتم همین کارو نمی کردم!! دوباره نگاهمو به بیرون کشیدم و گفتم: _شما خودخواهین آقای عباس! با تعجب نگاهی بهم انداخت و بعد کمی مکث گفت: _خودخواه؟!!! هنوز نگاهم به دنیای بیرون از ماشین بود که با دنیای درونم متفاوت بود، خیلی هم متفاوت، درون من داشت دنیایی دیگه شکل میگرفت، دنیایی که خودم هم نمیشناختم، دنیایی که داشت منو ازم می گرفت ... - خودخواهین چون فقط خودتونو میبینین، چرا فکر میکنین من آرزویی ندارم،منم مثل شما جوون و پر احساسم،... منم عاشق خدام، خدایی که مثل شما بی تاب دیدارشم .. اما .. سرمو بیشتر به سمت پنجره کشیدم که نبینه اثرات بغض رو تو چشمام - اما شما دارین به مقصدتون میرسین و منم که قول دادم تمام تلاشمو بکنم تا رسوندن شما به هدفتون، ولی شما چی؟! نمی خواین به من تو به این کمک کنین ... کمی مکث کردم بغضِ تو گلوم آزارم میداد: _شما سختی های راه، گرما، سرما، تشنگی، گرسنگی و زخم و درد جنگ رو تحمل میکنین برای رسیدن به شهادت ..اما من که یه دخترم چی؟! من باید چکار کنم، چجوری آروم کنم این دل بی تابم رو ..کدوم راه رو برم تا به خدا برسم، از کجا برم، راهمو از کجا پیدا کنم ...شایدم، شایدم باید برای رسیدن به خدا تنهایی و رنج هایی رو تحمل کنم که میدونم سفید میکنه محاسن یه مرد رو!! بعد کمی مکث که سعی میکردم بغضِ تو گلوم رو مهار کنم و از ریزشش روی گونه هام جلوگیری کنم گفتم: _غم انگیزه آقای عباس، نه!..شهادت مردایی که میرن و خانواده هایی که می‌مونن و هرروز با یاد اونا شهیدمیشن ... دیگه هیچی نتونستم بگم،،،، یاد بابا یک لحظه هم ازسرم نمی افتاد، آخ که چقدر دلم هواشو کرده بود ..هوای دلم بارونی بود،تو دنیای درونم بارون میبارید.. تا آخر راه رسیدن به رستوران هیچ کدوممون حرفی نزدیم و تو حال خودمون بودیم ... غذامونو سفارش دادیم، عباس هنوزم تو حال خودش بود و خیره به دستای قفل شده اش که رو میز بود، نمی‌خواستم انقدر تو خودش باشه،برای اینکه از اون حال و هوا درش بیارم نگاهی به اطراف کردم و گفتم: _میگما حالا لازم نبود انقدر جای گرونی بیاییم سرشو بلند کرد و گفت: _نمیدونم، من زیاد با شهرتون اشنایی ندارم، یه بار با یکی از دوستام اومده بودم اینجا، حالا دفعه ی بعد هر جا شما بگین میریم از میان حرفاش فقط "دفعه ی بعد " تو ذهنم پررنگ شد .. کاش دفعه های زیادی باهم بیایم بیرون، سرشو باز پایین انداخته بود و تو فکر بود منم محو نگاهِ مرد روبروم پرسیدم: _همیشه انقدر ساکتین؟! نگاهم کرد و با لبخندی گفت: _نه، اگه بخوام حرف بزنم که پشیمون میشین از ازدواج با من!! خنده ای کردم و به شوخی گفتم: _الانم که هنوز حرفی نزدین پشیمونم!!! نگاهش جدی شد و پرسید: _واقعا؟؟؟! خواستم بحث و منحرف کنم داشت وارد جاهایی میشد که اصلا به مزاقم خوش نمی‌اومد ..دلم نمی خواست بحث به جایی کشیده بشه که باز بره تو خودش .. نگاهی به سمت راستم کردم و گفتم: _آخش بالاخره داره سفارش ما رو میاره.. گشنم شد از بس حرف زدم خندید ..و من یقین داشتم که عطر یاسِ خنده هاش تا ابد با من خواهد بود ... . 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━ «»
🌸 رمان جذاب 🌸 💜قسمت ۴۱ و ۴۲ در ماشین و باز کردم، برگشتم نگاهی به عباس انداختم و گفتم: _ممنون بابت ناهار +خواهش می کنم من ممنونم که دعوتم رو قبول کردین پیاده شدم، و خداحافظی کردم باهاش ... رفت ... من موندم و چند ساعت خاطره..که شد جزء بهترین خاطره های عمرم .. دیگه تموم شد ... روزهای بدون عباس تموم شد، حالا دیگه عباس برای همیشه کنارم بود ... * آن دم ڪھ با تو باشم یک ســـال هست روزے/ و آن دم ڪھ بے تو باشم یڪ لحظھ هست سالے * . در حال درست کردن یه دسر خوشمزه بودم .. مهسا و محمد هم هی میومدن ناخونک میزدن ..با احتیاط و وسواس داشتم تزیینش می کردم، عمو جواد اینا میخواستن از شمال بیان .. یه خونه اینجا به نام عباس خریده بودن که می خواستن بیان همینجا بمونن تا وقتی که منو عباس عروسی کنیم بریم اونجا ... آه که بقیه چه خیالاتی داشتن برای ما دوتا،... ولی من نمیخواستم به آخر این راه فکر کنم، برام زمان حال بیشتر از همه چیز اهمیت داشت، امروز عمو اینا رو دعوتشون کرده بودیم برای شام، می خواستم تمام تلاشمو برای خوب شدن همه چیز بکنم .. زنگ گوشیم تمرکزم رو بهم ریخت، دستامو شستم و گوشی رو برداشتم: _سلام +سلام دیوونه کجایی؟ با تعجب گفتم: _تویی فاطمه؟؟ +اره دیگه _چیشده که زنگ زدی، شماره کیه؟ +شماره مامانمه، حالا اونو ول کن بگو الان کجام _نمیدونم!! +نمیدونی کجام؟؟؟؟ با تعجب گفتم: _حالت خوبه فاطمه جون، چیشده خب.. کجایی؟ +بیمارستان سریع گفتم: _بیمارستان؟؟؟ چیشده مگه؟؟؟ + اه نفهمیدی واقعا ... نی نی مون بدنیا اومده از خوشحالی جیغی کشیدم که مهسا و محمد با تعجب نگام کردن: _وای جدی میگی ..کِی؟ بهم نگفتی چرا؟؟ +خب الان دارم میگم .. پاشو بیا زووود - باشه عزیزم...من اومدم دختر خشگل عاطفه تو بغلم بود،دستای کوچیکش رو تو دستام گرفتم، وای که چقدر هدیه های خدا قشنگن .. سمیرا سریع گفت: _بده منم بغلش کنم، همش دست توئه دادمش به سمیرا، فاطمه ام رفت کنار سمیرا و داشت نی نی کوچولو رو ناز می کرد ..کنار تخت عاطفه نشستم و گفتم: _به چی فکر می کنی مامان عاطفه؟!! لبخندی رو لبش نشست: _تو فکر باباشم، کاش می موند تا بدنیا اومدنش دستشو گرفتمو گفتم: _خب میاد، مگه نگفتی قول داده دو ماه دیگه برگرده، تا دختر نازت دو ماهش بشه باباش برگشته فقط سرشو تکون داد، بهش حق میدادم،حالا دلتنگیای عاطفه بیشتر میشد،اگه بلایی سر آقا هادی میومد نه تنها عاطفه همسرشو از دست میداد بلکه پدر بچه شو هم از دست میدادکمی ساکت بودیم و خیره به سمیرا و فاطمه که سر بغل کردن بچه دعوا می کردن.. با فکری تو ذهنم گفتم: _راستی اسمشو چی گذاشتین؟؟؟ لبخندی زد و گفت: _اسمش رو هادی انتخاب کرده... نرگس .. . . قبل اینکه عباس اینا برسن خودمو رسوندم خونه ..بهترین لباسامو پوشیدم .. خیلی ذوق داشتم نمیدونم چرا شاید از خوشحالی به دنیا اومدن نرگس یا شایدم از این که عباس رو باز میتونستم ببینم ... . . بعد خوردن شام عباس ازم خواست بریم بیرون قدم بزنیم، از این پیشنهاد یهویش تعجب کردم، باورم نمیشد برای قدم زدن با من مشتاق باشه.. احساس میکردم خیلی زود با اومدن من به زندگیش کنار اومده .. سریع آماده شدیم و راه افتادیم ..قرار شد از دم خونمون تا پارکی که یه نیم ساعتی با خونه فاصله داشت قدم بزنیم.. 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◀️وجه جمع شده برای قربانی تا الان ۲۱۰۰ هست.. 🌹 ۱۶ تا ۱۷ میلیون نیازه... جا نمونی از ثوابش.. 💳
۶۰۳۷۶۹۱۶۱۸۱۷۹۶۲۶
(زهرا عزیزخانی) بزن روش کپی میشه قربانی بعدی اگه سعادت باشه تولدحضرت علی (ع) به نیت سلامتی خودت وخانواده ات وشادی روح امواتت وشهدا میتونی شریک بشی... ⭕️هر ماه یک قربانی ان شاالله نیاز به اعلام نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃 🍃 🌹 اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋ تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین 🚩 و علی علی بن الحسین🚩 و علی اولاد الحسین 🚩 و علی اصحاب الحسین🚩 (علیه‌السلام ) 🌹 🍃@madadazshohada 🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
آلسلام علی العباس اخیک الحسین علیه السلام
❣ براےدیدن دلبر،همین دو دیده بس است دلیل این همه دورے،فقط هوا،هوس است هزار بار گفته ام اینرا دوباره میگویم جہان بی تو حبیبا به مثل یک قفس است 🔹️ مدداز شهدا @madadazshohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
به لحظات ملکوتی اذان نزدیک میشویم. دعای قبل از اذان : پروردگارا حلّال مشکلات تویی، باز کردن گره ها بدست توانای توست، دراین لحظات عرفانی اولا در فَرَج امام زمان تعجیل بفرما و بواسطه وجودمقدسشون بیماری‌ها شفا و مشکلات همه و دوستان را روا بگردان. الهی آمین 🤲 نماز_اول_وقت التماس_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ اَهْلِکْ اعْدائَهُم اجمع أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🤲) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🤲) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🤲) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🤲) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🤲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 وقتی برای پدر و مادر از دنیا رفته احسان کنید، دعای آنها آثار زیادی در زندگیتون داره. 🟩 حالا اگه راحتترین راه احسان رو میخوای بدونی این کلیپ رو ببین! @nooranamazashab
هــرکجا حدیثی، آیه ‌ای، دعایی به دلت خـورد، بــایســت؛ مبـــادا یک وقــت بگـــذاری و بـــروی، صبــــــر کـــن؛🤔 "رزقِ معنـــوی" خیلی مخفــی ‌تــر از رزقِ مــادی است؛یــک نفــــر از دری، دیـواری می‌گویـــد . ..و در حقیقت خـــداســت کــه بــا زبــان دیــگران با شــما حــرف می‌ زنـــد ...♥️ 🖌حاج اسماعیل دولابی" https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹دعای قبل از اذان :🌹 «اَللَّهُمَّ إنِّي اَسْأَلُكَ حُسْنَ الخاتِمَةِ.» خدایا من از تو یک پایان خوب میخواهم. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌🙏🙏🙏🙏🙏🙏
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🪷بسم الله الرحمن الرحیم 🕊️ختم سوره توحیدهدیه به امام زمان🌹 🦋وبه نیت تعجیل در امر فرج مولامون و سلامتی حضرت و برطرف شدن موانع ظهور ♡﷽♡ ❌ ❌ تاریخ شروع چله ۹ دی ماه تعداد ۱۲ مرتبه 🌹به نیت تعجیل در فرج منتقم آل الله مهدی فاطمه صلوات الله علیه🌹 ☘خواندن سوره توحید مارو به حاجتامون نزدیک تر میکنه وباعث افزایش رزق ودوری از گناه میشه ☘ برآورده شدن حوائج شون و حوائج خودمون ☘ شفای بیماران جسمی و روحی ☘ خواندن سه مرتبه سوره توحید در روز یعنی ختم قران ☘ سلامتی و طول عمر ☘ امرزش گناهان ☘ افزایش رزق و روزی ———⃟‌💚⃟🌻⃟🌙⃟——— امروز به نیت 🚩 با ذکر یا الله در گروه اعلام بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1848377568C258ffcf08e
از امروز شروع شده☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و رحمت الهی🌹✋ 1⃣ سوره فتح🌴 2⃣ دعای 14 صحیفه سجادیه🌴 📝روز اول چله یکشنبه جهت سلامتی وتعجیل در فرج منتقم آل الله، دفع بلا از امت مسلمین و پیروزی جبهه مقاومت ، رفع موانع ظهورچهل روز به درگاه خدا استغاثه میکنیم به نیابت از امام زمان عج، 14 معصوم علیه السلام، جمیع شهدا واموات، موجودات کل عالم از آدم تا خاتم الی یوم القیامه، ذوی الحقوقین،... قربة الی الله💕 اللهم عجل لولیک الفرج الساعه بحق زینب کبری سلام الله علیها🤲 شروع چله از یک شنبه 1403/10/9 ⭕️برای شرکت در این چله عضو گروه زیر بشید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/468320539C17b88db1a2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام توضیح راجع چله ها که سئوال اعضاست👇👇👇 سلام هر کدوم از چله ها از امروز شروع میشوند چله سوره توحید که روزی ۱۲ مرتبه است با لینکش عضو گروه میشی هر روز با خوندن ۱۲ مرتبه سوره توحید در گروه با ذکر یا الله اعلام میکنید که قرائت کردید با ورود به گروه اسمتون هم اعلام میکنید چون هر روز به نیت حاجت قلبی چند نفر اعلام میشه وهمه به نیت اون چند نفر که اسامی شون اعلام شده دعا میکنند چله سوره فتح ودعای ۱۴ صحیفه هم به نیت پیروزی جبهه مقاومت ونابودی اسرائیل ان شاالله به فرموده رهبرمون از امروز شروع میشه که با زدن روی لینک عضو گروهش میشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"کمکِ فی سبیل الله" خاطره ای از شهید "سید حمید تقوی فر" 📌کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد، 🔸یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم. 🔹زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد. ▪️سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد. گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم. ▫️در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده. 🔻پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ... راوی: همسر شهید 🔹️ مدداز شهدا @madadazshohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔖مادر شهید : می رفت جنگل گل وحشی می چید و می فروخت یک ریال هم بود به من می داد و بچه ای بود که اگر به کسی بدهکار بود خواب نداشت می گفت این ها در آخرت باز خواست دارد...  🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷پنج صلوات هدیه‌ به‌ ارواح‌طیبه‌شهدا اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم امروزمون رو مزین میکنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز 🌷🕊 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
سلام لطفا به نیت خودتون وهمه گرفتاران وعزیز مدنظری که خیلی مضطر شده والتماس دعا از شما خوبان داره ۵ امن یجیب قرائت بفرمایید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💠وقتی کارها گره میخورد اللهم احفظ قائدنا https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 🥀اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥛نذر شیر و روضه حضرت علی اصغر(ع)،وقتی کارد به استخوان رسید😢 ✍🏻مشهور هست بین علما ی ماکه مرحوم آیت تبریزی میفرمودند: وقتی کارد به استخون رسیدسه تا روضه حضرت علی اصغرعلیه السلام پشت سرهم باشه بگیرید...صبح و روز و شب ۳۰ یا۵ یا ۲نفر یا.... باشند.در مجلس یک ذکر مصیبتی بکنندبه هرزبانی بودولی منتهی درهمون مجلس شیر به اهل مجلس بدهند🌹ببینید چه میکنه این آقازاده عجیب مجرب هست🌸 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4