eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
@madadazshohada 🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : فامیل خدا خاله اومد ... مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه ... توی مدرسه ... مغزم خواب بود ... چشم هام بیدار ... زنگ تفریح... برای چند لحظه سرم رو گذاشتم روی میز ... و با صدای اذان ظهر ... چشم هام رو باز کردم ... باورم نمی شد ... کل ساعت ریاضی رو خواب بودم ... @madadazshohada سرم رو بلند کردم ... دستم از کتف خواب رفته بود و صورتم قرمز شده بود ... بچه ها همه زدن زیر خنده و متلک ها شروع شد ... - ساعت خواب ... - چی زده بودی که هر چی صدات کردیم تکان هم نمی خوردی؟ ... همیشه خمار بودی ... این دفعه کلا چسبیدی به سقف ... و خنده ها بلندتر شد ... یکی هم از ته کلاس صداش رو بلند کرد ... - با اکبری فامیلی یا کسی سفارشت رو کرده؟ ... دو بار که بچه ها صدات کردن ... دید بیدار نشدی گفت ولش کنید بخوابه ... حالا اگه ما بودیم که همین وسط آتیش مون زده بود ... @madadazshohada - راست میگه ... با هر کی فامیلی سفارش ما رو هم بکن... هنوز سرم گیج بود ... باور نمی کردم که اینطوری بی هوش شده باشم ... آقای اکبری با اون صدای محکم و رساش درس داده بود ... و بچه ها تمرین حل کرده بودن ... اما برای من ... فقط در حد یک پلک بر هم زدن گذشته بود ... قانون عجیب زمان ... برای اونها یک ساعت و نیم ... برای من، کمتر از دقیقه ... رفتم برای نماز وضو بگیرم ... توی راهرو ... تا چشم مدیر بهم افتاد صدام کرد ... - فضلی ... @madadazshohada برگشتم سمتش و سلام کردم ... چند لحظه ایستاد و فقط بهم نگاه کرد ... حرفش رو خورد ... - هیچی ... برو از جماعت عقب نمونی ... ظهر که رسیدم خونه ... هنوز بدجور خسته بودم ... دیگه رمق نداشتم ... خستگی دیشب ... مدرسه و رفت و آمدش... دهن روزه و بی سحری ... چند دقیقه همون طوری پشت در نشستم ... تمرکز کردم روی صورتم ... که خستگی چهره ام رو مخفی کنم ... @madadazshohada رفتم تو ... خاله خونه بود ... هنوز سلام نکرده ... سریع چادرش رو سرش کرد ... - چه به موقع اومدی ... باید برم شیفتم ... برای مامان یکم سوپ آورده بودم ... یه کاسه هم برای تو گذاشتم توی یخچال ... افطار گرم کن ... می خواستم افطاری هم درست کنم ... جز تخم مرغ هیچی تو یخچال نبود ... می سپارم جلال واست افطاری بیاره ... و ... @madadazshohada قدرت اینکه برم خرید رو نداشتم ... خاله که رفت ... منم لباسم رو عوض کردم ... هنوز نشسته بودم ... که مادربزرگ با شوک درد از خواب پرید ... . 🔷🔷🔷🔷@madadazshohada 💠 : مهمان خدا چقدر به اذان مونده بود ... نمی دونم ... اما با خوابیدن مادربزرگ ... منم همون پای تخت از حال رفتم ... غش کرده بودم ... دیگه بدنم رمق نداشت که حتی انگشت هام رو تکان بدم ... خستگی ... گرسنگی ... تشنگی ... صدای اذان بلند شد ... لای چشمم رو باز کردم ... اما اصلا قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... چشمم پر از اشک شد... - خدایا شرمندتم ... ولی واقعا جون ندارم ... @madadazshohada و توی همون حالت دوباره خوابم برد ... ضعف به شدت بهم غلبه کرده بود ... باغ سرسبز و بی نهایت زیبایی بود ... با خستگی تمام راه می رفتم که صدای آب ... من رو به سمت خودش کشید ... چشمه زلال و شفاف ... که سنگ های رنگی کف آب دیده می شد ... با اولین جرعه ای که ازش خوردم ... تمام تشنگی و خستگی از تنم خارج شد ... @madadazshohada دراز کشیدم و پام رو تا زانو ... گذاشتم توی آب ... خنکای مطبوعش ... تمام وجودم رو فرا گرفت ... حس داغی و سوختگی جگرم ... آرام شد ... توی حال خودم بودم و غرق آرامش ... که دیدم جوانی بالای سرم ایستاده ... با سینی پر از غذا ... @madadazshohada تقریبا دو ساعتی از اذان گذشته بود که با تکان های آقا جلال از خواب بیدار شدم ... چهره اش پر از شرمندگی ... که به کل یادش رفته بود برام غذا بیاره ... آخر افطار کردن ... با تماس مجدد خاله ... یهو یادش اومده بود ... اونم برای عذرخواهی واسم جوجه کباب گرفته بود ... هنوز عطر و بوی اون غذا ... و طعمش توی نظرم بود ... یکم به جوجه ها نگاه کردم ... و گذاشتمش توی یخچال ... اونقدر سیر بودم ... که حتی سحر نتونستم چیزی بخورم ... توهم بود یا واقعیت؟ ... اما فردا ... حتی برای لحظه ای گرسنگی و تشنگی رو حس نکردم ... خستگی سخت اون مدت ... از وجودم رفته بود ... و افتخار خورده شدن ... افطار فردا ... نصیب جوجه های داخل یخچال شد ... هر چند سر قولم موندم ... و به خاله نگفتم ... آقا جلال کلا من رو فراموش کرده بود ... ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @madadazshohada 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
| 🏷روایت برادر شهید حاج قاسم سلیمانی از آخرین وداع حاج قاسم با مادر بزرگوارشان: حاج قاسم آمد دو زانو در مقابل مادر نشست و گفت من را حلال میکنی؟» مادرم گفت بله ما در حلال کردم تا سه مرتبه این جمله را تکرار کرد و مادرم گفت بله مادر گفتم حلال کردم حاج قاسم رفت دوباره برگشت و دست ایشان را بوسید و رفت دوباره برگشت کار عجیبی کرد و به ما همه درس داد که مادر به چه معناست رفت کف پای مادر را بوسید متوجه شدم این وداع آخرین است. @madadazshohada
17.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃خوابم یا بیدارم 🍃الان که بین حرم تو و علمدارم 🌷 🌙 یاد شهدا صلوات 🌹 @madadazshohada
سلام دوستان عزیزم سومین پنجشنبه س عزیزانی که هفته پیش سوره مبارکه یس خوندن لطفا یادشون نره تا قبل از اذان صبح خونده بشه ان شاءالله 👆👆👆👆👆🌺🌺🌺🌺🌺
AUD-20220412-WA0036.mp3
11.85M
امشب وقتشه، اگر حاجت مهمی دارید انجام بدید برای بنده هم دعا کنید ♥️ ❗️❗️❗️❗️❗️یادآوری: امشب نزدیک نیمه ماه و طبق این سخنرانی وقت توسل به حضرت ام البنین و حضرت ابالفضل علیهما السلام با قرائت سوره یس . و جالبه شب رحلت ام البنین هم هست التماااس دعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) @madadazshohada
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون 📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿. @madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️با توسل به شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️ 🌸شهدای این چله🌸 ۱🌷شهیدمحمد ابراهیم همت ۲🌷شهید حسین معز غلامی ۳🌷شهید هادی طارمی ۴🌷شهید حسین پور جعفری ۵🌷شهید روح الله عجمیان روز اول👈🏼 ۱۵ دی🌸 روز دوم👈🏼۱۶ دی🌸 روز سوم👈🏼۱۷ دی🌸 روز چهارم👈🏼۱۸دی🌸 روز پنجم👈🏼۱۹ دی🌸 روز ششم👈🏼۲۰ دی🌸 روز هفتم👈🏼۲۱ دی🌸 روز هشتم👈🏼۲۲دی🌸 روز نهم👈🏼 ۲۳دی🌸 روز دهم👈🏼 ۲۴دی🌸 روز یازدهم👈🏼۲۵دی🌸 روز دوازدهم👈🏼۲۶دی🌸 روز سیزدهم👈🏼۲۷دی🌸 روز چهاردهم👈🏼۲۸دی🌸 روز پانزدهم👈🏼۲۹دی🌸 روز شانزدهم👈🏼۳۰دی🌸 روز هفدهم👈🏼۱بهمن روز هجدهم👈🏼۲بهمن روز نوزدهم👈🏼۳بهمن روز بیستم👈🏼 ۴بهمن روز بیست ویکم👈🏼۵بهمن روز بیست دوم👈🏼 ۶بهمن روز بیست وسوم👈🏼۷بهمن روز بیست وچهارم👈🏼۸بهمن روز بیست وپنجم👈🏼۹بهمن روز بیست وششم👈🏼۱۰بهمن روز بیست وهفتم👈🏼۱۱بهمن روز بیست وهشتم👈🏼۱۲بهمن روز بیست ونهم👈🏼 ۱۳بهمن روز سی ام👈🏼 ۱۴بهمن روز سی ویکم👈🏼 ۱۵بهمن روز سی دوم👈🏼 ۱۶بهمن روز سی سوم👈🏼 ۱۷بهمن روز سی وچهارم👈🏼 ۱۸بهمن روز سی وپنجم👈🏼 ۱۹بهمن روز سی وششم👈🏼 ۲۰بهمن روز سی وهفتم👈🏼 ۲۱بهمن روز سی وهشتم👈🏼 ۲۲بهمن روز سی ونهم👈🏼 ۲۳بهمن روز چهلم👈🏼 ۲۴بهمن 🌼روزتون شهدایی🌼 ❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید) 🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼 🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم ب خانم ام البنین سلام الله علیها🌷 ❤️حاجت روا ان شالله❤️ 🌷التماس دعا🌷 💫♥️🍃♥️🍃💫
❄️💕آخرهفته تون شـاد و زیبـا ❄️💫 هر چی آرزوی خوبه نثار شما ❄️☃️براتــون.. ❄️💕یک دل شاد ❄️💫یک لب خندون ❄️☃️یک زندگی آروم ❄️💕یک دشت آرامش ❄️💫یک کوه سلامتی و شادی ❄️☃️یک دریا خوشبختی ❄️💕یک آسمـان آرزوهای زیبا ❄️💫یک عمر باعزت ❄️⛄️از پـروردگار خواستـارم @madadazshohada🌸🍃
آقا دعا کنید که در زندگی‌ مان باشیم ای ذخیره حق، یاور شما ای چشمه زلال الهی ظهور کن ماتشنه‌ایم، تشنه لب کوثر شما ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀ @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا