eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.4هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - دو تا اباعبدالله - حسین طاهری.mp3
5.93M
(ع) دوتا اباعبدالله... یکی رئیس مذهب ، یکی عزیز زینب آموزش تخصصی اصول و فنون مداحی سخنوری و فن بیان فکور ٠٩١٩١٠۵٣٩٦٦ https://eitaa.com/amoozeshe_maddahi_fakoor
.   ۴  ای مدینه بنگر در سوز و در گدازم قسمت من اینه بسوزم و بسازم یاد آن نمازی كه نیمه شب شكستند یاد بازوانی كه بین كوچه بستند پیر مو سپیدم بُریدم مشكل شد آخر كار من خدا ببین سر پیری،گیر كی افتادم،هر كی هر جا باشه دیگه سر پیری احترامش بجاست پیر مو سپیدم بُریدم مشكل شد آخر كار من دشمنم سواره نداره رحمی به حال زار من با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر بی ادب تو سواره ای من پیاده،تو جوانی من پیرم با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر ناله ام شنید و كشید و من هم زمین خوردم به سر آروم آروم داری میفهمی چی شد،نه؟ این آقا مرد بود،تو داری این جوری ناله میزنی دلت شكست و بیاد رقیه افتادی اون یهودی سگه كی بود شما رو زمین بزنه آقا دلت شكست و بیاد رقیه افتادی خودت برای رضای خدا زمین خوردی حالا كه عمه كوچولومو زمین زدند با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر ناله ام شنید و كشید و من هم زمین خوردم به سر اشك غم سفته ام روز و شب گفته ام آه كجایی مادر ای مدینه دشمن با حمله ی شبانه همره دل من سوزانده درب خانه دشمن یهودی تا وارد حرم شد زنده خاطرات جانسوز مادرم شد همچین كه وارد خانه شدند یك دفعه پرده ها كنار رفت، خاطرات مادرم زهراسلام الله علیها برام تداعی شد ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابر دود مادر جوانم كمانم در پشت در افتاده بود هیچكی نبود به داد بچه های فاطمه برسه،زینب داشت پرپر میزد،حسین داشت بال بال میزد،از یه طرف علی رو میكشیدند،از یه طرف فاطمه افتاده بود،خاك به دهنم!یه طرف محسن....همین قدر بدون امام زمان(عج) هر روز داره این صحنه ها رو میبینه، ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابردود مادر جوانم كمانم در پشت در افتاده بود آنچه دیده ی دل بدیده هرگز نگردد باورم مانده روی مسمار به دیوار ردی زخون مادرم ای گل خزانم آتش زدی به جانم ای پرستوی من رفتی زاشیانم از غمت خمیدم امیدم رفیق خفته زیر گل مرتضی و دوری صبوری.......... 👇
Shahadat_Hazrat-Sadegh_Khalaj_1396.mp3
10.73M
🔊پیر مو سپیدم،بریدم مشکل شد آخر کار من دشمنم سواره،نداره رحمی به حال زار من... ◼️ 🎤 حاج حسن
1⃣مأمون رَقِّی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم، که سهل بن حسن خراسانی داخل شد و بر امام(ع) سلام کرد و نشست و سپس گفت: ای فرزند پیامبر(ص)! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید. چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت از غاصبین می شود؟ در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش شما شمشیر می زنند! امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقّت را حفظ بکند، پس بنشین! سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت:ای حنیفه تنور را آتش بزن! حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد، و اطراف تنور از شدت گرما سفید گشت. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: 📋《يَا خُرَاسَانِيٌّ! قُمْ فَاجْلِسْ فِي اَلتَّنُّورِ!》 ♦️ای خراسانی! بلند شو و به داخل تنور شو!  خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام(ع) به او فرمود:تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام(ع) سلام کرد. امام به هارون مکی فرمود: 📋《أَلْقِ اَلنَّعْلَ مِنْ يَدِكَ وَ اِجْلِسْ فِي اَلتَّنُّورِ!》 ♦️کفشت را به زمین بینداز! و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین! هارون مکی کفش خود را انداخت و در میان تنور نشست! امام(ع) شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن امام(ع) به مرد خراسانی فرمود:بلند شو و نگاه بکن! و ببین در تنور چه خبر است؟!! مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست. امام(ع) به مرد خراسانی فرمود: 📋《کَم تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا؟》 ♦️در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت:به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود! سپس از آن امام صادق(ع) فرمود: 📋《أَمَا إِنَّا لاَ نَخْرُجُ فِي زَمَانٍ لاَ نَجِدُ فِيهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِينَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ》 ♦️ما در زمانی که پنج نفر یاور (واقعی) نداریم، دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران، وقت خروج و قیام مسلحانه خود را می دانیم و به آن واقف هستیم.(۱) 2⃣سدیر صیرافی می گوید : روزی در محضر امام صادق(ع) بودم و به ایشان گفتم : چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟ حضرت(ع) فرمود : ای سدیر! چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم : از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت سخن می گویم! فرمود : فکر می کنی چند تن باشند؟ گفتم : یکصد هزار! حضرت(ع) فرمود : یکصد هزار؟!! گفتم : آری! و شاید دویست هزار! حضرت(ع) فرمود : دویست هزار؟ گفتم : آری و شاید نیمی از جهان! به دنبال این گفتگو، امام(ع) از من درخواست کرد که همراه او به «یَنبُع» برویم. وقتی بدانجا رسیدیم، در آنجا گلّه بزغاله ای را دیدیم که می چرند. حضرت(ع) خطاب به من فرمود : 📋《یَا سَدِيرُ! وَاللَّهِ لَوْ کان لِی شِیعَةٌ بَعَدَدِ هذِهِ الْجَداء ما وَسَعَنِی الْقُعُودُ!》 ♦️ای سدیر! اگر شمار یاران و پیروان من به تعداد این بزغاله ها رسیده بود، بر جای نمی نشستم و قیام می کردم. سدیر می گوید : 📋《نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ اَلصَّلاَةِ عَطَفْتُ عَلَى اَلْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ》 ♦️در آنجا فرود آمدیم و نماز خواندیم. پس زمانی که از نماز فارغ شدیم، نزدیک گله بزغاله ها شدیم و آن ها شمردم، دیدم عدد بزغاله ها هفده عدد بود و بس!(۲) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳ ۲)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۲۴۲ .
. 📋 از دلم یه کبوتر تا مزار تو پر زد ✔️ / ✔️ سال ۱۳۹۷ ✔️ "ع" ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دلم یه کبوتر، تا مزار تو پر زد بیقرارتوام یا، جعفر ابن محمد آیه طهارتی، شیخ الاسلام امتی مظهر صداقتی، راوی هر روایتی قسم به خاک بقیع، قسم به تربت تو حرم شده دل ما، برای تربت تو بیقرارم و زارم، مثل ابر بهاری بیقراره ضریح و، گنبدی که نداری قلب تو چه ها کشید، روضه تا کوچه ها کشید دشمنت سرنماز، از رو دوشت عبا کشید شبیه فاطمه شد، روضه رفتن تو یاحضرت صادق، دستم به دامن تو تو خلاصه داغِ، مادر و حسنینی عالم العلماءُ، روضه خوان حسینی عشق بی بدل حسین، تا ابد از ازل حسین صادق آل علی، گفته نوحو علی الحسین عالم فدای لبِ، شهید کرببلا یا سیدی یا حسین، یا سیدالشهدا نوح الائمه گفت، نوحوا علی الحسین نوحوا علی الحرم، نوحوا علی الخیم نوحوا علی العطش، نوحوا علی البنات اولیا مخدرات 👇👇
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛ شبی منصور به من گفت : 📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》 ♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور. محمّد می گوید : پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى‏ رحم‏تر بودم، و گفت : برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور. من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت‏ و حوله ‏اى بر کمر بسته بود. نمازش را که سلام داد، عرض کردم : بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد! ایشان فرمود : 📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》 ♦️بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: به من اجازه نداده‏ اند! فرمود : 📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》 ♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم. گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ‏ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد. مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو! سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم. امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد. سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد. منصور گفت : جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟ خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.    امام صادق(ع) فرمود : به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى‏ خبرم و چنین کارى نکرده ‏ام! منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت. سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت : اشتباه می کنى و خلاف می گوئى! سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه‏ هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت : این نامه‏ هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده‏ اى تا بیعت مرا بشکنند! امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ‏ام و این کار را صحیح نمی دانم! منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت. 📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》 ♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد! با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت : جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟! امام(ص) فرمود : نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده‏ ام! اینها نامه ‏هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است! در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود. این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت. در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست. و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود. 📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》 ♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد. و باز شمشیر را در غلاف نمود. پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت : خیال میکنم تو راست میگوئى! سپس به من گفت : ربیع! جامه‏ دان را بیاور! جامه‏ دان را آوردم. گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن! ادامه مطالب :👇
من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد. سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن! ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم. روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم! همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم : یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم! گفت : چه چیز؟ گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى! ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟ منصور گفت : ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد! میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند! سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند! 📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》 ♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است. در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن‏ هاست. در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه‏ هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه ‏هاى خود بفشارد. به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند! پس از این کار منصرف شدم. محمّد بن ربیع می گوید : پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱) ابن عنبه می نویسد : 📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》  ♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲) مفضل بن عمر می گوید : منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن‏ بن‏ زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ! فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》 ♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند. پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت : من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم‏ خلیل الله هستم.(۳) شیخ صدوق تصریح می کند که؛ سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴) 🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند. آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)! ابن شهرآشوب می نویسد : 📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》 ♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸ ۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ ۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵ .
. ❖﷽❖ 🔆جلسه سیزدهم واُمَناءَالرَّحْمنِ،وَسُلالَةَ النَّبِیُینَ وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلینَ،وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ 💎ابتدا توضیحی درمورد سه عبارت(وَسُلالَةَ النَّبِیُینَ وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلینَ،وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ)عرض می کنیم و سپس به عبارت (وَاُمَناءَالرَّحْمنِ)که توضیح بیشتری می خواهد،می پردازیم. ✅معنا و مفهوم سلاله به چیزی که از چیز دیگری خلاصه گیری و جوهرکشی شده باشد می گویند سلاله.مثلا نطفه و کودک سلاله است؛یک بوته ی گل سلاله است؛یعنی،خلاصه شده از آب و خاک و نور و هوا و دیگر عناصراست.گلاب نیز سلاله ی گل است و عطر، سلاله ی گلاب. 🕯اهل بیت نبوت(ع)سُلالَة النَّبییّنند؛یعنی،تمام کمالات و فضایل آسمانی انبیاء و رسل(ع)،خلاصه و جوهرکشی شده و در وجود اقدس امام امیرالمؤمنین(ع)و یازده فرزند معصومشان متجلّی گشته است و آن بزرگوار وارث به حقّ تمام پیامبران و رسولان هستند. ✅صفْوَةَ الْمُرْسَلینَ صفوه و سلاله تقریباً یک معنا دارند که همان خلاصه و برگزیدگی است؛منتهی،در صفوت شاید معنای تصفیه و برطرف کردن زواید و عوارض نیز لحاظ شده باشد.مثلاً مواد غذایی سلاله اش خون،خون سلاله اش شیر،و شیر سلاله اش روغن است و ممکن است روغن دارای زوایدی باشد،آن ها را که از بین بردیم می شود صفوه که از زواید تصفیه شده است. 🌺اینجا هم مرسلین سلاله ی نبیّینند؛زیرا که رسالت مرتبه ی بالاتر از نبوّت است و اگرچه در ارواح مقدّس مرسلین عوارض و زوایدی وجود ندارد،ولی زمینه ی ترک اولی در آن بزرگان بوده و صادر هم شده است. 💠بنابراین،ارواح مطّهر اهل بیت محمّد(ص)که به حکم آیه ی:"إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا(1)؛مطهّر از مطلق زواید شده اند،در دواقع،علاوه بر سُلالَة النَّبیّین، صفوة المرسلین نیز هستند. ✅وعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ عترت یعنی خویشاوندان نزدیک از فرزندان وفرزندزادگان خیرة ربّ العالمین یعنی پیامبری که انتخاب شده ی پرورردگار جهانیان است. ✴️از نظر شیعه ی امامیّه،عترت پیامبر اکرم(ص) منحصراً امام امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدّیقه ی کبری(س) و ائمّه ی اطهار(ع) هستند.همانان که در حدیث معروف ثقلین،که صدور آن از رسول اکرم(ص) مورد اتّفاق شیعه و سنّی است،عدیل قرآن کریم معرّفی شده اند و رسول خدا(ص)فرموده اند:" اِنی تارِکٌ فیکُمُ الثَقَلَین،کِتابَ اللهِ و عِترَتی اَهْلَ بَیْتِی ما اِنْ تَمَسَّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوُا اَبَداً وَ اِنَّهما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا علَیَّ الحَوض َمن پس از خود،درمیان شما دوچیز وزین و گرانقدر باقی می گذارم ؛کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت من هستند. مادامی که متمسّک به این دو باشید،گمراه نخواهید شد و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند،تا روز قیامت درکنار حوض(کوثر) بر من وارد شوند.(2) 📚منابع 1-سوره ی احزاب آیه33 2-تفسیر القمی،جلد2،صفحه ی 446 .
. متن شعر روضه شهادت امام جعفرصادق علیه السلام - حجت الاسلام میرزامحمدی: غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود غریب شهرِ خودش نه ، غریب عالم بود چقدر روضه ی کرب و بلا به پا می داشت ! به روی سر در خانه همیشه پرچم بود ! اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود همیشه در وسط کوچه ی بنی هاشم پر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا ! میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت چه قدر در نظرش کربلا مجسّم بود خلاصه لحظه ی آخر ، زمان تدفینش بساط غسل و بساط کفن فراهم بود در آن زمان به خدا هر دلی پریشانِ شهید بی کفن وادیِ محرّم بود به زخم پیکر گل ، بوریا نمی پیچید اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود 👇
MirzaMohamadi_Shahadate_Emam_Sadegh.mp3
9.32M
متن روضه روضه ی کرب و بلا به پا می داشت به روی سر در خانه همیشه پرچم بود ... ◼️ 🎤 حجت الاسلام
. سبک 15 حماسی،اعتقادی شد شعار ِهر باغیرت روضه برپاست، تا قیامت شد الگوی اهل هیئت قالَ صادق هیئت رفتن شده طاعات ما فرش روضه شده دارالشفا زنده ایم از دعاهای صادق رَحِمَ الله ، مَنْ أَحْيا أَمْرَنا روضه ی اهل بیته بر جان ما مقدم دلهای ماست همیشه آماده ی محرم ما از زمونی که میایم تو هیئت از هرچی بیماریه در امانیم با زنده کردن ِ همین شعائر منتظرین صاحب الزمانیم عجّل علی ظهورک یا مهدی.... 🌸🌸🌸🌸🌸 ای که هستی نور ایمان شد مِهر تو ، روح قرآن بستیم با تو، عهد و پیمان یابن زهرا باتو بودن شده باب رحمت ذکرت هر دم به ما میده عزت در طلب ظهور تو هستیم إنْتِظارُ الْفَرَجْ، شد عبادت میدونم یابن زهرا هستی در این مجالس ما رو بده مقامی مثل زهیر و عابس شد آرزوی قلب نوکر تو شهادت ِ توی رکابت آقا خدارو شکر که ما شدیم غلامت با یک نگاه مادر تو زهرا عجّل علی ظهورک یا مهدی.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
. امام کاظم علیه السلام میفرمایند: اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند و اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص و بی غش نباشد و اگر غربالشان کنم با من جز خواص و نزدیکانم نمانند ، فراوانند افرادی که برپشتی ها تکیه می زنند و می گویند: ما شیعه علی علیه السلام هستیم!!! شیعه علی علیه السلام کسی است که کردارش گواه رفتارش باشد. [ روضه کافی ج۱ ص۴۷۱ ] 🏴 گلزار بقیع مدفنی را کم داشت در هجر امام شیعیان ماتم داشت می ریخت ز تابوت امام صادق خاکی که مدینه بر سر عالم داشت 🏴
. منو اشكى مثل بارون تو و مشكى پاره پاره منو اين قلب پر از خون كه دیگه سامون نداره اباالفضل اميد و تكيه گاهم اباالفضل علمدار سپاهم اباالفضل تويى تنها پناهم 2 حرم بی‌تو امنيت نداره     نباشى كار من بى تو زاره سكينه تو خيمه چش براته، بي قراره اباالفضل امير لشكرم 4 پاشو سقاى رشيدم كه ميميره اصغر من خدا ميدونه چی ميشه سرانجام خواهر من اباالفضل پاشو دردت بجونم اباالفضل نذار تنها بمونم اباالفضل ببين اشك رونم 2 چه كرده با اين تن ضرب شمشير       كه خون از جسم تو شد سرازير چطور جا شد تو جسمت برادر، اينهمه تير اباالفضل امير لشكرم 4 ميترسم با رفتن تو بشه غوغايى تو افلاك نمیخواد از جا بلند شی نزن بازو روی این خاک امان از تنى كه ميشه غارت امان از نواميس و جسارت امان از دل و درد اسارت نداری جای سالم به پیکر      پاشو از جا عباس! جان مادر داره ميره دشمن سمت خيمه، ای برادر اباالفضل امير لشكرم 4 مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇 .
💠 فقط یک کلمه! خداوند بنده توبه کار را دوست دارد « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ » خداوند دوست دارد که بنده گنهکارش به او بگوید: «خدایا، بد کردم، غلط کردم. شماببینید وقتی فرزندتان یک خطایی می کند، بعد می گویید: «غلط کردم!» چه قدر خوشحال می شوید. او را بغل می کنید و می بوسید. شما که بنده خدا هستید این قدر از پشیمانی فرزندتان خوشحال می شوید،آن وقت خدا که معلوم است چه قدر از توبه بندگانش خوشحال می شود. فقط یک کلمه به خدا بگو : «خدایا غلط کردم نفهمیدم ! عمرم را به بیهودگی و بطالت گذراندم. » خداوند در قرآن کریم می فرماید : « قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ » بگو: اى بندگان من - كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد - از رحمت خدا نوميد نشويد. که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده مهربان است. گاه شیطان به سراغ بعضی افراد می آید و به آنها می گوید : « بی خودی توبه نکن ! تو خیلی بدی کردی و محال است که خدا تورا بیامرزد! » این سخن، سخن شیطان است . 📚 در محضر مجتهدی ، جلد دوم ، انتشارات مستجار ، چاپ سوم ، 1392 ، ص 28 و 29 🍃 🌼🍃
علیه السلام گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود  بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه ی تلخ کوچه را می خواند عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب،کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب،کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن و سالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پابرهنه،بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش،مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده ای سواره،نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا؟ به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی 🌴🌴🌴🌴🌴
علیه السلام ای پیر خرد طفل دبستان کمالت ارباب بصیرت همه مبهوت جلالت دیدار الهی به تماشای جمالت خلق دو جهان تشنه دریای زلالت وجه‌الهی و نیست نه پایان نه زوالت وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار ای گشته صداقت همه جا دور سر تو روییده گل معرفت از خاک در تو شب منتظر زمزمه‌های سحر تو وحی است سراسر سخن چون گهر تو عالم چو کف دست به پیش نظر تو ای چشـم خـدای احـد قــادر دادار تو ماه و تلامیذ تو دور تو ستاره گفتار حکیمانه‌ات افزون ز شماره هر روز... نه! هر لحظه بود بر تو هزاره علم تو روان‌بخش کمال است هماره دو مطلع الانوار تو حمران و زراره یک جابر حیان تو و آن همه آثار چون مهر که پیوسته کند جود خود انفاق چون نور که سر برکشد از سین? آفاق علم تو عیان است در اوراد و در اوراق عقل و خرد و علم و فضلیت به تو مشتاق در علم و ادب مؤمن طاقت همه جا طاق هارون تو گل داد برون از شرر نار در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟ با نور تو بر مهر دل‌آرا چه نیاز است؟ با قطره جود تو به دریا چه نیاز است؟ با خاک تو بر وسعت دنیا چه نیاز است؟ با درس تو بر علم اروپا چه نیاز است؟ ای عبد تو بر لشکر دانش سر و سردار ای کرسی درس تو تجلای قیامت آویزه گوش همه تا حشر، کلامت نوشیده همه کوثر توحید ز جامت در ملک خدا وحی خداوند، پیامت بر قلب عدو تیر بلا نطق هشامت گویی سخن اوست همه تیغ شرربار جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست در ملک خدا نور به جز نور شما نیست جز خط شما مشی شما مذهب ما نیست این است و جز این نیست درست است و خطا نیست درس تو کم از نهضت شاه شهدا نیست آن نهضت پاینده از این درس دهد بار خلقت، نه فقط خالق منان به تو نازد مؤمن نه، خدا داند ایمان به تو نازد فضل و ادب و دانش و عرفان به تو نازد زهرا و علی، احمد و قرآن به تو نازد والله قسم شاه شهیدان به تو نازد کز هر سخنت نهضت دیگر شده تکرار تنها نه فقط زهر شرربار، تو را کشت هر لحظه غمی آمد و صدبار تو را کشت بیداد عدو نیمه شب تار تو را کشت گه یاد فشار در و دیوار تو را کشت بیش از همه منصور ستمکار تو را کشت هر روز از او شد به تن و جان تو آزار گه برد سوی قتلگهت پای پیاده گه لب به جسارت به حضور تو گشاده گه کرد ز بیداد، به قتل تو اراده با هر سخنش بر جگرت زخم نهاده او بر روی تخت و تو سر پای ستاده حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار ای ماه فلک شمع شب تار بقیعت صد قافله دل آمده زوار بقیعت مرغ دل من گشته گرفتار بقیعت هرچند که ویران شده آثار بقیعت باشد که شبی در پی دیدار بقیعت «میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار 🔸شاعر: 🌴🌴🌴🌴
2.mp3
5.61M
◼️ به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام 🎤 کربلایی محسن محمدی پناه 💠 منو اشکی مثل بارون
مداحی آنلاین - با پیرمرد خسته که دعوا نمیکنند - مجتبی رمضانی.mp3
4.89M
💥سبک: 🎤مداح: 🏴 (ع) ) با پیرمرد خسته که دعوا نمیکنند با دست بسته وارد بَلوا نمیکنند از پشت بام خانه به خانه نمیروند وقتی که نیمه شب شده غوغا نمیکنند شاید زنی به پشت درِ خانه آمده در را که با فشار لگد وا نمیکنند هفتاد ساله را که دگر هول نمیدهند این گونه با بزرگ حرم تا نمیکنند پیش امام پشتِ سرِ هم شراب خورد این رسم را به دَیر و کلیسا نمیکنند بزم شراب ریشه ز بزم یزید داشت یکجا بگو که ظلم در آنجا نمیکنند با خیزران زد و ز لبش خون تازه ریخت یک عدّه چشم بسته تماشا نمیکنند دندان سنگ خورده دوباره شکسته شد خجلت ز جای بوسه ی طاها نمیکنند تَه مانده ی شراب خودش را به طشت ریخت فکری به حال زینب کبری نمیکنند
مداحی آنلاین - شبهای جمعه فاطمه - کریمی.mp3
7.05M
💥سبک: 🎤مداح: 🏴 ای کشته دور از وطن دور از وطن وای دور از وطن وای دور از وطن وای وای وای ای تشنه صدپاره تن ای بی کفن وای ای بی کفن وای ای بی کفن وای وای وای شبهای جمعه فاطمه با ناله و با زمزمه وای وای وای گوید حسین من چه شد نور دوعین من چه شد وای وای وای چشمای زینب خونه اشک علی بارونه مادر براش میخونه حسین غریب مادر شاه غریب و بی کس و بی لشکرم وای بی لشکرم وای بی لشکرم وای وای وای ای قبله اهل حرم اهل حرم وای اهل حرم وای اهل حرم وای وای وای میسوزه چشمام از تبِ لبهای خشک اصغرت وای وای وای میمیرم آخر از غمِ سره جدا از پیکرت وای وای وای محرم از راه اومد با ناله او اشک و آه بگو ابا عبدالله حسین غریب مادر داغ تو کرده پیرم انقد زبون میگیرم آخر برات میمیرم حسین غریب مادر راس تو ای خون خدا بر نیزه ها وای بر نیزه ها وای بر نیزه ها وای وای وای ای که سرت شد از قفا از تن جدا وای از تن جدا وای از تن جدا وای وای وای باز از حرم تا قتلگه زینب صدایت میزند کنار مقتل فاطمه ناله برایت می زند با ناله یا زینب با نوحه یا عباس هر روز ما عاشوراست حسین غریب مادر 🏴