.
#شهادت_امام_رضا
#زمینه #زمزمه
۸۵۵
زهر مامون زد شرر بر جسم و جانم
بلکه سوزانده شرارش استخوانم
واشهیدا
لاله ی زهرایم و خشکیدم از زهر
بین حجره من به خود پیچیدم از زهر
واشهیدا
کو جوادم تا که آید در بر من
دشمن آورده چه غم ها بر سر من
وا شهیدا
در غریبی کنج حجره جان سپردم
خون دل خوردم ولی نیزه نخوردم
وا شهیدا
****
#محمود_اسدی_شائق
#سبک_کو_به_باغم_یک_گل_پرپرنگشته
👇
.
#نوحه
#شام_غریبان_امام_رضا
۸۵۸
گشته عزای هشتمین نور هدایت
مولا علی موسی الرضا جانم فدایت
آتش گرفته جگرت
از ره رسیده پسرت
رضا رضا جان
در کوچه تا حجره زمین می خوردی آقا
به یاد افتادن مادر بودی آنجا
بودی به حال زمزمه
ذکرلبت یا فاطمه
رضا رضا جان رضا رضا جان
نیزه کسی بر قلب تو فرو نکرده
دیگر کسی جسم تو زیر و رو نکرده
سوزد ز زهر کین تنت
غارت نشد پیراهنت
رضا رضا جان رضا رضا جان
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_رضا
.👇
.
#شهادت_امام_رضا
#نوحه
۸۶۲
از زهر کین بال و پرم ای جوادم سوخت
از غصه قلب مادرم ای جوادم سوخت
واویلا
مانند زهرا مادرم بر زمین خوردم
تا حجره را گه با سرم بر زمین خوردم
واویلا
عبای من خاکی شده بین کوچه ها
دیگر رمق نمانده است بین دست و پا
واویلا
میسوزم از زهر و دگر گلعذارم نیست
شکر خدا معصومه ام در کنارم نیست
واویلا
اگر که پاره جگرم ای جواد من
ولی جدا نشد سرم ای جواد من
واویلا
گریم به پیکری که او بی کفن بوده
جدم میان قتلگه پاره تن بوده
واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
✍علامه امینی صاحب الغدیر
هر سال بعد از ماه محرم وصفر که میشد مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سید الشهدا(علیهالسلام) میفرمودند:
کبوتر بازها وقتی یه کبوتر از بازار میخرند، چند روزی بال و پرش رو میبندند، روی پشت بام خونه بهش آب و دونه میدن، بعد چند روز بال و پرش رو باز میکنند، و پروازش میدن، اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت روی همون پشت بام نشست، میگن هنر داره و رگه داره، اما اگه برنگشت و رفت روی پشت بام کس دیگهای نشست، میگن بیهنر و بیرگ بود!
آهای مردم محرم و صفر گذشت و توی این دو ماه امام حسین(علیهالسلام) ماها رو خرید، بال و پرمون رو بست پیش خودش نگه داشت.
در این دو ماه میهمان امام حسین(علیهالسلام) بودیم و هرجا دعوتمون کردند به احترام امام حسین(علیهالسلام) بود و در واقع از آب و نان امام حسین(علیهالسلام) خوردیم، حالا بعد دو ماه بال و پرمون رو باز کرده که پرواز کنیم، نکنه که بیهنر و بیرگ باشیم، بریم روی بام کسی دیگه بشینیم، نکنه نان و نمک بخوریم و نمکدون بشکنیم، بیایید به امام حسین(علیهالسلام) یه قول بدیم،
قول بدیم که تا ماه محرم سال دیگه فقط کبوتر امام حسین(علیهالسلام) باشیم
و فقط واسه او پرواز کنیم،
و فقط روی پشت بام او بشینیم...🍃
🔴شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام!
🏴بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم:
آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
💠آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن:
🏴...وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
🌿درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
🍁ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک!
💥به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
🔘بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
🔥تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
🔰ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
🌑بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
🌺صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
🔷سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
☀️هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
✨آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،
🌸 اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
🏴آقای حائری! ترسیدی؟
💠من هم به حرف آمدم که:
بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
🔅راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
🌹وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
🌺من علی ابن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد...
🌷🍃🔘🌷🍃🔘🌷🍃🔘
📘ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)
.
#زمزمه
#شور #امام_رضا
#ای_کرمت_بی_نظیر
#سبک_میگذرد_کاروان
✅بنداول
اے کرمت بے نظیڕ
دست گدا رابگیڕ
گشتہ ام از کودکے
بڕسرزلفت اسیڕ
💦
قبلہ ے ایراڹ تویے
یاراسیراڹ تویے
شاه خراسانے و
حج فقیراڹ تویے
💧
اے یارما، عیارمامولا رضا
یڪ گذرے یڪ نظرے برمانما
💧
دست خالے مارا بگیڕ
ماگداییم توهستے امیڕ
💧
یارضا ⑵ جان رضا (ع)
✅بنددوم
شاه دوعالم رضا
ده صدقہ بڕگدا
بانگهت کن عطا
تذکره ے کربلا
💧
زائر زوار تو
خیڸ ملڪ تاسماست
ذکر امام زماڹ
زمزمہ ے یارضاست
💧
صحن وسرات، گنبد طلات،
عرش بریڹ
اے قبلہ و اےکعبہ ے
ایراڹ زمیڹ
💦
انت الکبیر و انا الصغیڕ
حبیبڪ رضا یا امیڕ
💦
یارضا ⑵ جاڹ رضا (؏)
✅بندسوم
مستے از آڹ جام توست
شھدعسڸ ڪام توست
حضرت عیسے مسیح
طفل دبستاڹ توست
💦
مأمڹ جن و ملڪ
صحن گھڕشادتوست
بوسہ گہ جبرئیل
پنجره فولاد توست
💦
ھستم ذلیل برتودخیل
ای شاه ما
مڹ نوڪرم بڕ آڹ حرم
ھستم گدا
💦
امیرے و ونعم الامیڕ
جان زهرا تو دستم بگیڕ
💦
یارضا ⑵ جاڹ رضا (؏)
#مجید_مرادزاده ✍
.