😭🌺 برای دردانه حسین رقیه (س)
مهر و ماه
.................
سه سال با پدرش بود همدم و همراه
سه سال، زهرا بود و کشید از دل، آه
عمو به بالینش می رسید هر جا بود -
صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه
شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید -
بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه
خبر نداشت به بازار می رود یک روز
خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه
خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد
خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه
گذشت و... همسفرِ کاروان غربت شد
گذشت و... آمد ظهر دهم به قربانگاه
چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟
گناه داشت رقیه، گناه داشت... گناه
از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده
فقط خبر دارد عمه جان و ثارالله
سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد
در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح
چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟
مگر نمی دانست او... اوست دخترِ شاه!
برای اینکه خرابه، شبی شود روشن
به خاک، نقاشی کرد مِهر را با ماه
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
👌 در #چهارشنبه_های_امام_رضایی تقدیم به مادران #شهدای_مدافع_حرم و #شهید_زاهدی و همراهانش
مادرم
....................
دلخوشم تنها به لبخند و دعای مادرم
هرچه دارم، دارم از شبْ گریه های مادرم
فاطمیه آمده، کوچه... دلش تنگِ عزاست
ابریِ ابری شده، حال و هوای مادرم
من هم ای ارباب، حساسم به نام فاطمه
فاطمه، شام است و کوفه! کربلای مادرم!
کوچه کوچه گشتم این شهرِ بدون عشق را
مادرت را دیدم آخر در صدای مادرم
از قنوتش زندگی می گیرم، او هم فاطمه ست!
گاه می ترسم ولی از ربّنای مادرم
مرگ می خواهد میان روضه های مادرت
کوچه ها پُر می شود از وای وای مادرم
ما نمک گیرِ شماییم و سرِ این سفره ایم
ریخته زهرا نمک ها... در غذای مادرم
با مُحرم رنگ و بوی دیگری دارد دلم
دسته ها می آید و من هم عصای مادرم
کربلا آتش به جانم می زند، نی می شوم
نوحه می خوانم برایت - همنوای مادرم
کربلا را باید از مشهد گرفت، اما چطور!؟
گفته سلطان جهان: من خاک پای مادرم
می روم تا پنجره فولاد، امضایم کند
قبل از آن اما رضایم با رضای مادرم
از حرم سوغات باید برد، سوغاتم دل است
دل که باشد جایگاه و جانفدای مادرم
در مُحرم، دیدنِ هر چیز در من روضه است
می روم بازار و درگیر حنای مادرم
یاد جسم تو می افتم زیر سُمّ اسب ها
زعفران وقتی که می گیرم برای مادرم
تربتت، قرصی ست که زیر زبان باید گذاشت
چیست غیر از این دوای من، شفای مادرم
مادرم می ترسد و می لرزد از بازار شام
می روم امسال سوریه به جای مادرم
#محمد_عابدی
#اشعار_دفاع_مقدس
#اشعار_عاشورایی
🖤 هشتم شوال؛ سالروز #تخریب_ائمه_بقیع_علیهم_السلام 😭
😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار سیدالساجدین (ع)
او بود...
..........
«پرده اول»
او بود امامی که به بازار رسید
او بود غلامی که کس او را نخرید
او بود یتیمی که پر از مقتل بود
مَن ماتَ علیٰ حبّ علی، ماتَ شهید
ای وای از آن زمان که افتاد زمین
با هروله اما سوی گودال دوید
گودال، قصیده را غزل کرد و غزل
از وزن نشد خارج و شد شعر سپید
بر خاک کشید
جسم بی جانش را دریا
امواجِ پریشان شد
باید ببرد بر سر دوشش خود را
تا شام
یک قافله در او غرق
ساحل، که سرابی بود
گم کرد نگاهی را
طوفانِ شب از راه آمد
فانوس، زمین افتاد
از دستِ کمین خورده ی ماه
در مقتلِ عشق
با دستِ سپید
زد رو به سیاهی ها آه...
آن دست بلندی که کمی بالا رفت
مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید
بی تاب ترین ماه زمین بود علی
آن روز که از نیزه برآمد خورشید
بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز
بنویس چه آمد به سر قوی سفید
بنویس چه آمد به سر نیلوفر
بنویس چه آمد به سر سرو رشید!
از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر
از خون اناری که رسید و نرسید
بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟
بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟
بنویس چگونه آب شد قلب علی
بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟
مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه
در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید
در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق
مثل حسن از عطش، به خود می پیچید
«پرده دوم»
سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه
هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید
من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت
اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱
من، شاپرکی که بر سر شانه نشست
اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید
باید به تو برگردم و عاشق باشم
ای وعده ی آشکار، الوعده وعید
من در رمضان تو گرفتار شدم
ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید
اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست
از گنجِ صحیفه ات بده شاهْ کلید
شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت
تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید
در ساحت آن پنجره که رو به شماست
باید که مفید بود یا شیخ مفید
امثال ابوحمزه و انصاری ها
از حنجره ی سبز تو گشتند پدید
بذر کلمات تو به بار آورده
علامه و مرعشی، خمینی و وحید
آرامشِ پنهان شده در هر سخنت
از معرفت توست به قرآن مجید
بگذار سلامی بدهم قبرت را
بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید
«پرده سوم»
می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست
در ذهن من است طرح یک صحن جدید
باید که #بقیع تو گلستان بشود
نابودی این حرامیان نیست بعید
زیباست چراغ سبز در صحن حسن
در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید
خیبرشکن از راه می آید یک روز
تا گردنِ کفر بشکند بی تردید
ما منتظران، شوق رسیدن داریم
پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید!
خالی ست اگرچه دستمان مولاجان
داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید
«پرده چهارم»
تو خاطره ی خونِ حسینی، سجاد
تو... آنکه تمام روضه را درد کشید
مداح از آن رو که تو غش می کردی
از خواندن روضه، پیش تو می ترسید
هر بار که گفت از قتیل العبرات
از شدت اشکت، آسمان هم بارید
دیدند که بارشِ شهابی دارد
چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید
کشتند خدا را و نمی دانستند
او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید»
دستی که به او سنگ زد این بار ولی
بیرون شد از آستینِ آن روح پلید
مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت
انگار قیامت شد و در صور دمید
پایان تو را نوشت با جامِ سراب
دستی که عطش را به گلویت پاشید
جامی که به لب رسید با دست ولید
جانی که به لب رسید با دست ولید ۲
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
......................
۱. زین العابدین (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به امام باقر (ع) رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.
بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴
۲. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمیتوانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود.
برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ و ص ۱۵۳ و ۱۵۴