eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.4هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. یکساله مادرم در خاک خفته درود زندگی را زود گفته یکساله ای خدا مادر ندارم یکساله سایه اش بر سر ندارم یکساله گشته پرپر لاله ی من رود بر آسمانها ناله ی من یکساله اشک غم، قوت و غذایم نمانده غیر درد و غم برایم یکساله دیده ام باشد به راهش دلم گردیده مشتاق نگاهش یکساله رشتهٔ صبرم گسسته به راهش دختر زارش نشسته یکساله از فراغش دل کبابم نمی گوید دگر مادر جوابم بیا مادر بدر مانده نگاهم تویی در زندگی پشت و پناهم عزای مادری والاست امروز پریشان خاطر شیدا است امروز .
بعد از شهادت تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!" بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?" نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام." وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔 🌷🌷🌷🌷🌷
اصلا نه ، مثلا دختر یک شب میان بماند ، چه می شود؟ اصلا بدون کفش ، توی و پیاده نه !!! در راه خانه بماند ، چه می شود ؟ دزدی از او با و شلاق و فحش ، نه ! تنها به زور بگیرد ، چه می شود؟ گیریم نه ، خانه و یا سرپناه ، نه ! یک پیرهنش را بگیرد ، چه می شود ؟ در بین ، توی شلوغی ، همیشه ، نه ! یک که نیستی ، بهانه بگیرد ، چه می شود؟ اصلا ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ، مقابل چشمش بمیرد ، چه می شود ؟ دست گناهکار مرا روز یک سه ساله بگیرد ، چه می شود ؟ ‌‌ 🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹
. ▪️حسین علی‌هایش را دانه به دانه به فرستاد تا بدانند سرباز است نه بنده 😞. 😭 اما حسین یک را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه را به قربانگاه کشاند و هدایت‌گر داشته باشد. ▪️از سوال کردند یابن‌رسول‌الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید، مگر در خاندان شما وجود نداشته؟! گفتند: چرا وجود داشته اما نه.... 😭 ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت، شعله‌ای را کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا.... ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و ما بنشیند و ما را در غم خود کند. 😞 ▪️ در امام غریبم همین بس در ▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به فرستاد تا بدانند سرباز است نه بنده 😞 😭 اما حسین یک را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه هایش را به قربانگاه کشاند و هدایت گر داشته باشد. . ▪️از سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما نه.... 😭 . ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا.... . ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و ما بنشیند و ما را در غم خود کند. 😞 . ▪️ در غربت امام غریبم ،همین بس،که در سجده دعا می‌کرد ،تا بگوید آنچه را امت رسول‌الله باید بداند، از خفقان زمانه اش، همین را فهمیدم که عارفان باید سر به مُهر راز بگویند. . ✍نویسنده: .
. بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ... عشق و شور و شوق اگر در آستین داریم شُکر حال اگر با های و هویی آتشین داریم شُکر قبله‌ای عین‌ُالیقین حقُ‌الیقین داریم شُکر در نجف هفت آسمان را در زمین داریم شُکر از دو عالم ما همین تنها همین داریم شُکر از دو عالم  یک امیرالمؤمنین داریم شُکر ماهِ نو با یادِ تیغِ آبدارش کج شده آسمان اصلا به عشقِ ذوالفقارش کج شده ذوالفقارش کج شده عالم مدارش کج شده و زمین در زیر پای شهریارش کج شده از کجیِ ابرویش محرابِ دین داریم شُکر هرچه داریم از امیرالمؤمنین داریم شُکر قبل از اینها که فقط تنها خدا بود و خدا قبل‌تر - از قبل از اینها - مرتضا بود و خدا گفت در معراج دیدم هرکجا بود و خدا هرکجا رفتم علی در انتها بود و خدا نَفسِ احمد نَفسِ زهرا را یقین داریم شُکر یک نَفَس گوییم امیرالمؤمنین داریم شُکر عقل حیران است مدحش را شجاعت خوانده است عشق در بُهت است و وصفش را قیامت خوانده است پیشِ او جبریل عمری درسِ حیرت خوانده است با علی گویا خدا عقدِ اُخوت خوانده است نقشِ  ایوانِ طلا را بر نگین داریم شُکر ذکر مولانا امیرالمؤمنین داریم شُکر در دل آتش زده شوقش نهان داریم ما در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما* بر سر این سفره تنها ، آب و نان داریم ما ما علی داریم و دیگر هیچ ، آن داریم ما از پدر نان حلالی دلنشین داریم شُکر آی مردم ما امیرالمؤمنین  داریم شُکر رمزِ اَنزَلنا علی و سِرِّ اَرسلنا علی کعبه‌ی احمد علی و قبله‌ی زهرا علی باعلی رفته است تا حق هرکه رفته تا علی لا هوَ الا هوَ یا لاعلی الاعلی از میان خوبرویان دست چین داریم شُکر یازده نور از امیرالمؤمنین داریم شُکر ذوالفقارِ خم ببین ، سر پشت سر انداخته صد سپاه اینجا سر و تیغ و سپر انداخته آنقدر از جنگویان  آنقدر انداخته باز عزرائیل را در دردسر انداخته مدح او را بِینِ میدان بیش از این داریم شُکر مرد مردان و امیرالمؤمنین داریم شُکر هرکه صید چشم او شد تیر می‌خواهد چکار کشته‌ی عشق علی شمشیر می‌خواهد چکار حق بده دیوانه‌اش زنجیر می‌خواهد چکار با مریض او بگو تدبیر می‌خواهد چکار نسخه‌ای از دست جبریل امین داریم شُکر بینِ غمها یاامیرالمؤمنین داریم شُکر حال ما وقتی گرفته یک زیارت کافی است مستِ ایوان نجف را یک اشارت کافی است برگ کاهیم و فقط یک لحظه غارت کافی است از خوشی‌ها گوشه‌ی دنج اسارت کافی است حسرت خاک حرم را بر جبین داریم شُکر چشم بر لطفِ امیرالمؤمنین داریم شُکر با جزامی‌ها نشست و پیششان خرما گذاشت لقمه‌ها را دردهانِ مردِ نابینا گذاشت ظرف شیری را به دست کودکی تنها گذاشت مرکب طفلان شد و بر روی دنیا پا گذاشت  دست اگر خالی  ولی حبل‌ُالمَتین داریم شُکر ما کرم را از  امیرالمؤمنین داریم شُکر اینکه شبها می‌برد بر دوش ، خرما را علیست اینکه دارد می‌کشد غمهای زهرا را علیست آنکه با خود می‌برد اندوهِ دنیا را علیست آنکه روشن می‌کند تکلیفِ فردا را علیست مردمی دلداده در این سرزمین داریم شُکر کهنه عهدی با امیرالمؤمنین داریم شُکر شیعه یعنی ذوالفقار و راه حیدر مانده است شیعه یعنی که علی آنسوی معبر مانده است شیعه یعنی فتح ما یعنی که خیبر مانده است شیعه یعنی جای پای مالک اشتر مانده است پیش رو  مردی از آفاق یقین داریم شکر شُکر فرزند امیرالمؤمنین داریم شُکر *صائب‌تبریزی ( حسن لطفی ۹۹/۱۲/۰۶) روز .
. تربیت کردی مرا با مهر حیدر، سوختی در دلم نور ولای فاطمه افروختی از تو ممنونم برای نان پاک سفره ات نوکری آل عصمت را به من آموختی .
. 🍃اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ🍃 مطلع شدیم شاعر گرامی حجت‌الاسلام ، در بستر بیماری هستند و متأسفانه وضعیت جسمی ایشان وخیم است... لذا از جامعه هیئات مذهبی، مداحان و شعرای اهل بیت(ع) خواهشمندیم برای شفای عاجل این پیرغلام سیدالشهدا(ع) ، به قدر توان خود صلوات نثار مادر سادات حضرت زهرا(س) هدیه بفرمایند. ..
. 🍃اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ🍃 مطلع شدیم شاعر گرامی حجت‌الاسلام ، در بستر بیماری هستند و متأسفانه وضعیت جسمی ایشان وخیم است... لذا از جامعه هیئات مذهبی، مداحان و شعرای اهل بیت(ع) خواهشمندیم برای شفای عاجل این پیرغلام سیدالشهدا(ع) ، به قدر توان خود صلوات نثار مادر سادات حضرت زهرا(س) هدیه بفرمایند. ..
. یک مجلس پدر همراه با گریز به روضه بسم الله الرحمن الرحيم... یارحمن و یارحیم... بخوان دعای فرج را که یار برگردد بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی حدیث غیبت یار تو مختصر گردد بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد بخوان دعای فرج را که یار می آید اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن که دست لطف خدا با تو همسفر گردد بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل گمان مکن که دعای تو کارگر گردد بخوان دعای فرج را خدا کند آید که روضه خوان غریبی و میخ در گردد دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت بخوان دعای فرج را که یار برگردد چرا آقای ما نمیاد... چرا مولای ما نمیاد... (بیان جملات زمینه ساز👇) مجلس به احترام یک پدر برگزار شده... من به صاحبان عزا تسلیت میگم خدا صبرتون بده... مصیبت پدر مصیبت سنگینیه... مخصوصا برا...(اینجا دختر یا پسر مرحوم گفته میشود) (مخصوصا برا...دختر) (مخصوصا برا بچه های... کوچیک خیلی سخته...) (نقطه گریز از مجلس ترحیم به روضه👇) اما میخوام اینو بگم... خانواده ی... (اسم صاحب عزا (حسینی) خانواده ی... حسینی بچه های داغدار.... شما داغ پدر دیدید اما... تا مردم خبردار شدند... همه اومدند به شما تسلیت گفتند ... باهاتون همدردی کردند ... ببینید امروز علما اومدند... بزرگان اومدند... فامیل و همسایها دور شما رو گرفتند... نگذاشتند تنها باشید اما ای کاش این مردم کربلا هم بودند وقتی خانم زینب کبری دید شمر روسیاه برادرش نشسته خطاب به لشکر عمر سعد کرد و فرمود:اَلم فیکم مسلم...بین شما مسلمان پیدا نمیشه...نگذارده نوهء پیغمبر رو شهید کنند! ای کاش یک نفر به داد دل خانم زینب میرسید... بمیرم برات خانم... روایت میگه اسبها و مَرکبا هم گریه کردند و زمین و زمان در شهادتِ اربابمان خون گریه کردند.... خانواده مُعزا... الان چطور همه دور شماهستن و بشما تسلای خاطر میدهند.... اهلبیت هم همه ملاحظهء حضرت زینب رو میکردند ...آخه : اهلبیت خیلی خاطرِ زینب س برایشان عزیز بود،پیامبر موقع تولدش ،برای مصائبش گریست، مادرش فاطمه لحظات آخر فرمود: ▪️بیرون برید از خانه زینب را که حاشا ▪️مادر دهد جانُ کند دختر تماشا یا باباش علی ع بافرقِ شکافته ،همچین که نزدیکِ خانه رسید فرمود: رهایم کنید تا با پای خودم وارد خانه شوم،آخه نمیخوام زینب من رو در این حال ببینه. یا امام حسن ، زینب را از اتاق خارج کرد و بعد جگرِ نازنینَش در طشت ریخت.امام حسین هم لحظات آخر که دیگه رمقی نداشت، وقتی دید خواهرش داره بسمتِ قتلگاه میاد، با دست اشاره کرد، یعنی خواهر برگرد، نمیخوام من رو توی این حال ببینی . امام سجاد هم بخاطر عمه جانش و بانوانِ حرمِ آل الله در اسارت، فرمود الشّام الشّام الشّام . امام باقر هم که خودشان در کربلا حضور داشتند و مصائب عمه جانشان را دیده بودند و از آن یاد میکردند... خلاصه همه رعایت حالِ بی بی زینب را میکردند کربلا هم همین زینب دنبال سر برادر... ای وای... ای وای صدا زد حسین جان داداش... ببین زینبت رو دارند به اسارت میبرند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند داداش حسین...😭 🔸سر تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی 🔸نمیروم ولی مرا، به این بهانه میبرند مجلس کامل ترحیم پدر ~~~~~~~~~~
خادم اهل بیت 🌺: ‍ مشترک .. ........ یک ساله که ندیدم ،صورت دلرباتو دیگه به خاک سپردم، صدای آشناتو یک ساله که ندیدم، دستای مهربونت یک ساله مهربونم، بستی رو من چشاتو درد فراق سخته، این انتظار سخته بدون تو(( دیگه*)) شبای تار سخته، امان امان ای دل ای دل ای دل دم غروب هر روز، توی دلم یه غوغاست چشمای رنگ خونم، بدون تو یه دریاست یه ساله که با گریه، نوشتم این غزل رو هر جایی که تو باشی ، بهشت من هم اونجاست کاشکی میشد از ما ، تو یادی می کردی کاشکی میشد بازم ، به خونه برگردی امان امان ای دل ای دل ای دل * بجای کلمه «دیگه» میشه گفت، (بابا،مادر، داداش، خواهر، ....) حسین کریمی نیا نیم از عالم خاک .
haj abas meftah-pedar.mp3
5.53M
دشتی حاج عباس مفتاح – آهنگ و مداحی فوت پدر   همیشه مونس و یاروم پدر بود به وقت رنج غم خواروم پدر بود چو پروانه اگه بال و پرم سوخت ولی شمع شب تارم پدر بود ای دل ای دل ای دل ای دل منم آنکه پدر رفته ز دستش منم آنکه پدر رفته ز دستش دعایش میکنم تا زنده هستم میگفت یکی که از تب هجران جگرم سوخت از آتش این داغ ز پا تا به سرم سوخت از آمدن باد خزان من چه بگویم کز بی خبری آمد و باغ و شجرم سوخت 🌼 دشتی حاج عباس مفتاح
1_1258829047.mp3
6.1M
با ‍ آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تو کجایی پدرم...؟! آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو... بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا... آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو... جانِ من حرف بزن! امر بفرما پدرم. آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو... کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست  آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو... پدر ای یاد تو آرامش من...! امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟! جانِ من زود بیا بغلم کن پدرم...! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو... به خدا دلتنگم! رو به رویم بِنِشینی کافیست همه دنیا به کنار... گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو. .. نیم از عالم خاک حسین کریمی
. ای دریغا ز سر سایه بان رفت دیگر از خـانه آن مهربـان رفت بــوده بــابــا همـه تکیـه گــاهم بی پــدر در غــم و اشک وآهم ای همــه دلخــوشــی و قــــرارم بــی تــو رنـگ خـزان شـد بهـارم نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی تاکه از این جهان دیده بستی قلـب مــا را ز داغـت شــکستی تـا کـه رفتـی ز خـانه صفا رفت رشــته ی آرزویـــم گسســتی ای بــه قــربــان مهــر و وفــایت تا ابد گشته خاموش صدایت نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی ای پـدرجان نـدانـم چـه سـازم هردم ازغم بــه ســوز وگــدازم مهــربـــانـــم فـــدای دل تــو خاک غربت شده منزل تو بی تو چون مرغ بشکسته بالم ای پدر جان دگر کن حلالم. نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی 🔸️شاعر: «مداح»‌ .👇
. ای دریغا ز سر سایه بان رفت دیگر از خـانه آن مهربـان رفت بــوده بــابــا همـه تکیـه گــاهم بی پــدر در غــم و اشک وآهم ای همــه دلخــوشــی و قــــرارم بــی تــو رنـگ خـزان شـد بهـارم نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی تاکه از این جهان دیده بستی قلـب مــا را ز داغـت شــکستی تـا کـه رفتـی ز خـانه صفا رفت رشــته ی آرزویـــم گسســتی ای بــه قــربــان مهــر و وفــایت تا ابد گشته خاموش صدایت نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی ای پـدرجان نـدانـم چـه سـازم هردم ازغم بــه ســوز وگــدازم مهــربـــانـــم فـــدای دل تــو خاک غربت شده منزل تو بی تو چون مرغ بشکسته بالم ای پدر جان دگر کن حلالم. نازنینم پدرجان کجایی وامصیبت زدردجدایی 🔸️شاعر: «مداح»‌ .👇
4_5962873680252898287.mp3
2.98M
🔳 🔳 🔳 🔊 امان از ساعتی که دارم میرم امان از ساعتی که من میمیرم رو پیشونیم عرق مرگ میشینه وقتی که روح از تنم رفتنیه لحظه ی جون دادنم به یک طرف وقت غسل وکفنم به یک طرف می خوابونند توی تابوت این تن و میگیرن زیرجنازه ی من و صورتم را به همه نشون میدن شونه هامو میگیرن تکون میدن سرم وبه خاک غربت میزارن ⬅️(یااباعبدالله میدونی وقتی میخوان میت وبه خاک بسپارند میگن یه کمی ازتربت کربلا دوچساش بزارید برااون که شب اول قبر وقتی که اون دوتا ملک میان اونا سینه ها رامی شکافند وبو میکنندبگن اینا سینه شون بوی حسین میده خدایا درخونه ارباب بی کفن وزدم)➡️ سرموبه خاک غربت میزارند روچشام یه زره تربت میزارند همه اشک ازدل غمناک میریزند روی سنگ لحدم خاک میریزند امان ازسوال اون دوتاملک میگه توی صدف دلت چیه میگه زودبگوخدای توکیه یاحسین قربون کرمت،قربون حرمت آقا دیگه اونجاتوبایدیاری کنی براعبد روسیات کاری کنی نکنه اون وخ که یاری ندارم بگه مولابه توکاری ندارم وقتی که لبام می گن باشوروشین آقاجون به دادمن برس حسین حسین جان… .
. سـرباز وطن بود و سپـاهی ، پدرم مـی رفت به جنـگ با سیـاهی ، پدرم در جبهـه ی حق بود علیـه باطل حق را نفروخت هیچگاهـی ، پدرم ✍ .
🔻حکایت انسان با اصل و ریشه ✍رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطع‌شده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند. بعد از این‌که مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از توقف ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند. 🔸 رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بی‌ریشه را جابجا و واژگون کند. 🔸همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه می‌ارزد به صد انسان بی‌ریشه!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه برای تو بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بی‌ریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت می‌کند.
4_5861679079618514042.mp3
5.07M
☑️ ☑️ 🎤مداح :استاد بختیاری بیا زیبا گلم باباے نازم تو بودے بعد ایزد چاره سازم دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ زده بر شیشهٔ قلبم اجل سنگ اجل بردے یگانه دلنوازم بگو ڪه بے پدر دیگر چسازم دیگر ڪاشانه ام خاموش و سرده دلم از داغ مرگش پر ز درده پدر بر سر مرا چون سایه بان بود غم مرگش برایم بس گران بود فلک ڪردے عجب بے آشیانم زدے آتش به باغ و باغبانم فراقش نوحه خوانم تاقیامت سفر ڪرده برو جانا سلامت الهے قبر تو پر نورِ گردد به مولا باب من محشورِ گردد (صفا) خاک ڪف پاے پدر بود چرا ڪه بر صفا او تاج سر بود ✍شاعر حاج قاسم جناتیان قادیڪلایی .
. و همیشـه یاحسیـن گفتم،همیشه بوده آوایم بـنـازم  لقـمـه ی نان حلال دست بابایم اگر سرمایه ی اشکی که ریزد از سر و رویم ز طفـلـی مـن غلام آستـان آل زهرایم حسین جانم،حسین جانم(2) اگر شوری به سر دارم، و یا اشک بصر دارم اگر مهر علـی را در دلم همچون گهر دارم و یا حال و هـوایی و مناجات سحـر دارم خـدا داند همه این از دعاهای پـدر دارم حسین جانم،حسین جانم(2) اگـر در وادی کرب و بلا  دیـوانه و مستم و یا در کودکی دلداده و در روضه بنشستم اگر سقـای آل فاطمـه  بگرفته  این دستم به این پرچم قسم مدیون شیر مادرم هستم حسین جانم،حسین جانم(2) یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب) .👇
. قَالَ رَسُولُ‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله: إِيَّاكُمْ وَدَعْوَةَ الْوَالِدِ فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ حَتَّى يَنْظُرَ الله تَعَالَى إِلَيْهَا فَيَقُولُ الله عَزَّوَجَلَّ: ارْفَعُوهَا إِلَيَّ حَتَّى أَسْتَجِيبَ لَهُ فَإِيَّاكُمْ وَدَعْوَةَ الْوَالِدِ فَإِنَّهَا أَحَدُّ مِنَ السَّيْف.‏ 📝 از خود، سخت بپرهيزيد؛ زيرا چنين نفرينى «ابر» را هم مى‌شكافد و بالاتر مى‏رود، و مورد توجه خدا قرار مى‌گيرد، تا جايى كه متعال مى‌فرمايد: آن نفرين را نزد من آوريد تا مستجاب گردانم. بنابراين، از نفرين پدر عليه خود، سخت پرهيز داشته باشيد؛ زيرا از برّنده ‏تر است! 📚 النوادر، قطب راوندی، ص۵ .
1.62M
مناسب براي کجای روضه ای ای ماه مهربون ۱۴۰۲/۱۰/۱۷ خدا نگهدارت بابای مهربون😭 اندوه و غصه را از تو چشام بخون یادش بخیر بابا که میگفتی بیا در آغوشم بگیرم و بهت بگم لا لا اما ببین پدر سرمزارتو با دسته گل اومدم و شوم فدای تو بابای مهربون (۲)▪️▪️🌿 خسته شدم ازاین جور زمونه و چند وقتیه پدر تورو ندیدم و غصه شد همدم و دیگه بریدم و بیا بخواب من یه شب تورو ببینم و گیرد بهانه اتو چه سازم این غم و کجا برم این داغ تو خم کرده پشت مو بابای مهربون(۲)▪️▪️🌴 حالا که رفتی و قلبم شکستی و حرفی بزن پدر بده جواب مو حلالم کن منو زحمت کشیدی و دستم گرفتی برده ای هرشب توهیئت و یادم دادی بگم باذکرو زمزمه بگم تو مجلس عزا حسین فاطمه بابای مهربون (۲)▪️▪️ 🎤✍
. دوباره بارونیه چشمای ترم آتیش گرفته پیکرم چند روزه از غم عزات در به دردم سراغتو میگیرم از ستاره ها همش میگم خدا خدا بد جور شکسته ای خدا بال وپرم بارون اشکام ، داره می باره دنیای بی تو ، لطفی نداره چشمای خون و، موی سپیدم از تو برا من، یه یادگاره خدا نگهدار ،خدا نگهدار شبای درد من سحر نداره و نمونده راه چاره و کارم شده به عکس تو نظاره و گریه برا تو کار هر روز منه دلم برات پر میزنه آتیش گرفته دل پاره پاره و یادم نرفته، که آخرین بار رفتی و گفتی ، خدا نگهدار خوابی عزیزم ، میون خاک و من از غم تو ، همیشه بیدار خدا نگهدار، خدا نگهدار ✍🎤