4_6005602342785782027.mp3
9.95M
📋 تو پناهمی، تو تکیهگاه محکمی
#زمینه #امام_حسین
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو پناهمی، تو تکیهگاه محکمی
تو پناهمی، تو کشتی نجاتمی
تو پناهمی، تو یک نیاز مبرمی، آقا!
"مِن أین لی النجاة اِلا روضَه"
مِن أین لی الحیاة اِلا روضه"
دلتنگ حرم هستم حسین!
ولی به دل علَم بستم حسین!
به کتیبهها که دست میکشم
به ضریح میرسه دستم حسین!
«قَوِّ علی خدمتک جَوارحی
وَاشْدُد علی العزیمةِ جوانحی»
چه عنایتی! چه شاه با کرامتی!
چه سعادتی! چه ذکر با حلاوتی!
چه عبادتی! چه بزم پر محبتی آقا!
"مِن أین لی الرفیقُ اِلا روضه"
"مِن أین لی الطریق اِلا روضه"
دستام و بگیر باشم حسین!
زیر خیمهی تو جا شم حسین!
بی نیاز همه دنیا میشم
اگه با تو رفیق باشم حسین
«"قَوِّ علی خدمتک جَوارحی
وَاشْدُد علی العزیمةِ جوانحی"»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 میخورم غَمِ روضهت و
#شور
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میخورم غَمِ روضهت و
عشقه پرچمِ روضهت و
دوست دارم خدایی آقا
بیشتر از همه روضهت و
بِهِت قول میدم، تو این سختیا
نمیشم اَزَت تا اَبَد من جدا
تو هم ساعتی، که همسایهها
میگیرن زیرِ تابوتم رو بیا
وقتی که بَندای، کفن و میبندن
ساعتی که راهِ، دَهن و میبندن
تو بیا کنارَم و، بِهِم بگو
لاتَخَف لاتَحزَن
«لاتَخَف لاتَحزَن، لاتَخَف لاتَحزَن»
نوکریت برام عِزَّته
خونهی دلم هِیئَته
بهترین شبِ زندگیم
یاحسین شبِ روضهته
توی روضه و، توو تاریکیاش
شده گریه واسه تو کارَم آقا
تو هم قول بده، به این نوکرت
توو تاریکیِ قبرم آقا بیا
ساعتی که تو قبر، هِی تکونم میدن
وقتی که تَلقین و، واسه من میخونن
توی گوشِ من فقط، یبار بگو
لاتَخَف لاتَحزَن
«لاتَخَف لاتَحزَن، لاتَخَف لاتَحزَن»
زندگیم آقاجون فدات
جون میدم واسه کربلا
عشقمه همین که دارم
پیر میشم پای روضههات
بدونِ تو و همین روضهها
جهنّم میشه زندگی واسمون
کنارِ توأم، آقا تا تَهِش
تو هم تا تَهِ خط کنارم بمون
وقتی که سنگهای، لَحَد و میذارن
وقتی که میمونم، بیکس و تنها من
توی اوج بیکَسی، صدام بزن
لاتَخَف لاتَحزَن
«لاتَخَف لاتَحزَن، لاتَخَف لاتَحزَن»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
@hobo_lhosein_۲۰۲۳_۰۷_۰۸_۱۲_۳۶_۰۶_۱۵۲.mp3
2.97M
میخورم غمِ روضه تو
عشق پرچمِ روضه تو…
حاج سید رضا نریمانی
.
#امام_زمان
#اربعین_حسینی
این جُمعه هَم نَیامد و با گِریه سَر کنم
باید دَر این فِراق، شبم را سحر کنم
آخَر نمیشود، که فقط کُنجِ خَلوتی
زانو بَغَل، زِ دوریِ او، دیده تَر کنم...
تا کِی برای غُربتِ تنهایِ جمکران
ماتَم بِگیرم و، هَمه را خونجِگَر کنم؟
یک بار هم نشد، که دَمی رُخصتم دهد
تا از کنارِ خِیمهی سبزش گذر کنم
یا که به صَحنِ مسجدِ سَهله ببینمش
یک عُمر، روشَن این دلم، اَز یِک نظر کنم
دِل کَندَنَم، زِ غیرِ تو، کارِ مبارکیست
خوش آن دَمی که اَز هَمه جُز تو، حذر کنم
**
این اَربعین بیا، زِ نجف کربلا رَویم
تا جان، نثارِ مقدمِ تو، همسفر کنم
#رضا_رسول_زاده✍
.
Shab16Safar1402[07].mp3
7.81M
🎧 چشاتو ببند همسفر، دلتو ببر کربلا
(#زمینه #اربعین )
🎤بانوای: حاج میثم مطیعی
چشاتو ببند همسفر، دلتو ببر کربلا
دوباره بگو یاحسین، برو یه سفر کربلا
کربلا، شب جمعهها، پر عطر سیب مادره
گوشه گوشه ی شیش گوشه، صدای غریب مادره
کربلا کربلا کربلا
بهتر از همه حال، عاشقاشو میدونه
شک نکن سلام ما، بی جواب نمیمونه
سلام بر حسین
چشاتو ببند همسفر، برو زیر بارون اشک
رسیدی به مقصد بگو، چه خبره میدون مشک
زیر بارون گریهها، یه نسیمِ آشنا میاد
انگار از لب ِتشنهها، هنوزم داره صدا میاد
العطش العطش العطش
خوب نگاه کنی، عالم، در طواف گهواره ن
بچههای ما نذر ِ، روضههای شیرخوارهن
بهتر از همه حال، عاشقاشو میدونه
شک نکن سلام ما، بی جواب نمیمونه
سلام بر حسین
چشاتو ببند همسفر، با خاطرات اربعین
حاجت دلت رو بگو، به پسر ام البنین
از شریعه هنوز داره میاد عطر و بوی فاطمه
یک نفر داره روضه میخونه از کنار علقمه
یا اخا یا اخا یا اخا
هر کی کربلایی شد، این مسیر و میشناسه
راه دیدن ارباب، از ضریح عباسه
بهتر از همه حال، عاشقاشو میدونه
شک نکن سلام ما، بی جواب نمیمونه
سلام بر حسین
شاعر و نغمه پرداز: مهدی زنگنه✍🎼
#حیاتنا_الحسین
هدایت شده از خبرگزاری بسیج پیربکران شهرستان فلاورجان
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استراتژی جنگ شناختی
♦️چگونه خردهروایتها میتوانند کلانروایتها را بشکنند...
عزیزان باید سپاه ابابیل را بسازیم...
═══✼❉❉❉✼═══
#خبرگزاری_بسیج_پیربکران
https://eitaa.com/basijnews_pirbakran
🔺جوانمردی پوریای ولی
⚡️هنگام سحر و اذان، در تاريک و روشن بامداد، مردي تنومند و بلند قامت از خانه اي بيرون آمد و قدم در کوچه اي تنگ نهاد. از ميان ديوارهاي کوتاه و بلند شهر گذشت و به مسجد آن شهر نزديک شد. صداي اذان صبح از گلدسته ها به گوش مي رسيد. پهلوان وضو ساخت و با خداي خود، به راز و نياز پرداخت. هنوز چيزي نگذشته بود که از پشت يكي از ستون هاي مسجد، صداي گريه پيرزني را شنيد كه به درگاه خدا چنين التماس مي كند:
خداوندا ! رو به درگاه تو آورده ام، نيازمندم و از تو حاجت مي طلبم، نا اميدم مکن.
⚡️مرد بي تاب شد، با خود انديشيد، حتماً اين زن تنگدست و نيازمند است. آرام به پيرزن نزديک شد. او را ديد كه بشقابي حلوا در دست دارد. با لحني سرشار از مهرباني پرسيد: چه حاجتي داري مادر؟
⚡️چون پيرزن اندکي آرام شد، گفت: اي جوانمرد، التماس دعا دارم. براي من و پسرم دعا کن.
مرد پرسيد مشکل تو و پسرت چيست؟
⚡️پيرزن آهي سرد از دل برآورد و گفت: پسري دارم زورمند و دلاور که پهلوان هندوستان است و در شهر و ديار خود پرآوازه است. هر جا نام و نشان پهلواني را مي شنود، عزم کشتي گرفتن با وي مي كند. شکر خدا که تاکنون پيروز شده و تا امروز هيچکس نتوانسته پشت او را به خاک برساند. اكنون پهلواني از خوارزم به شهر ما وارد شده و قصد هماوردي با پسر من را دارد، مي ترسم پسرم مغلوب شود و روي بازگشت به شهر خود را نداشته باشد.
اين پهلوان كه كسي جز پورياي ولي نبود، فهميد که رقيب هندي او، پسر اين پيرزن است.
⚡️پورياي ولي، طاقت ديدن اشک هاي آن مادر غمگين را نداشت. دلداريش داد و گفت : به لطف خدا اميدوار باش مادر، خداوند دعاي مادران دل شکسته را مستجاب مي كند. اين را گفت و با حالتي پريشان، از پيرزن دور شد و از مسجد بيرون رفت.
⚡️پس از آن پورياي ولي با خود فکر کرد که فردا چه بايد بکند، اگر قويتر از آن پهلوان باشد و بتواند او را به زمين بزند، آيا طعم شكست را به او بچشاند؟ يا باتوجه به تمناي مادر او، مقاومت جدي نكند و زمينه پيروزي حريف را فراهم نمايد. براي مدتي پورياي ولي، در شك و ترديد بود. ناگهان از دايره ترديد بيرون آمد، لبخندي زد و تصميمي قاطع گرفت. او مي دانست قهرمان واقعي کسي است که نفس سركش خود را مهار کند. او خواست كه غرور خود را بشكند و بقول مولوي ( شير آن است که خود را بشکند ) البته اين انتخاب، بسيار دشوار بود.
⚡️چون روز موعود فرا رسيد و پورياي ولي، پنجه در پنجه حريف افکند، خويشتن را بسيار قوي و حريف را دربرابر خود ضعيف ديد تا آنجا که مي توانست به آساني پشت او را به خاک برساند. اما عهد خود را بياد آورد. براي آنکه کسي متوجه نشود، مدتي با او دست و پنجه نرم کرد، اما طوري رفتار كرد كه ديگران احساس كنند حريف وي قويتر است. پس از لحظاتي، پورياي ولي، اين پهلوان نام آور بر زمين افتاد و حريف روي سينه اش نشست. در همان وقت به او احساس عجيبي دست داد. مثل اين بود كه درهاي حكمت به روي او گشوده شده و وي پاداش جهاد با نفس را مشاهده كرد.
⚡️دوستان پورياي ولي كه از توانايي بدني او به خوبي آگاه بودند، از شكست او در رقابت با پهلوان هندي در شگفت بودند. چند روز بعد از آن واقعه، سلطان جونه ( حاكم آن منطقه در هند) مجلسي ترتيب داد تا در آن از پهلوان پورياي ولي دلجويي کند. در آن هنگام، پهلوان هندي كه در مجلس حضور داشت، پيش آمد و خود را به پاي پورياي ولي افكند و بازوبند پهلواني را به او تقديم كرد. او گفت من در ضمن مسابقه، متوجه گذشت و جوانمردي تو شدم. پوريا از اينكه رازش برملا شده بود، متاثر و پريشان شد اما دوستان او خوشحال شدند و ماجراي اين فداکاري بزرگ در همه شهرها پيچيد. از آن پس، از پورياي ولي به عنوان يكي از جوانمردان و اولياي خدا ياد مي شود.
⚡️پورياي ولي اضافه بر قدرت پهلواني و نيرومندي بدن، صفات آشکار و پسنديده اي داشته که او را از ديگر پهلوانان، متمايز مي ساخته است. پهلوانان و ورزشکاران با ياد او، جوانمردي را پاس مي دارند.
پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است
از همت داوود نبی بخت بلند است
افتادگی آموز گر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است!!!!!!!!!!
#گذشت
#ایثار
#جوانمردی
💠 ماموستا حسینی (امام جمعه اهل سنت کامیاران): کسانی که به هزینههای اربعین انتقاد میکنند سال گذشته در برابر آتشزدن چند دستگاه آمبولانس و نابود کردن برخی زیرساختها و امکانات عمومی سکوت کرده بودند و حرفی نمیزدند.
💠 ماموستا مرادیانی (امام جمعه اهل سنت منطقه آساواله سنندج): بدون هیچ چشمداشتی فقط ولی امرم سیدعلی خامنه ای به من اجازه دهد تا با پول و امکانات و نیروهای خودم و میلیاردها تومانی که میتوانم جمع کنم، از ایلام تا بازرگان و ارومیه را از لوث فتنه گران و فواحش و دواعش پاکسازی کنم، حتی اگر شده اول با برادرم در مریوان می جنگم و بعد به سراغ دیگرانی می روم که داروخانه آتش میزنند و می خواهند ملت کُرد را بی ناموس کنند!
📚📚📚
هدایت شده از همه جای ایران 🇮🇷 سرای من است
🇮🇷✊ عکس را زوم کنید و جمله رهبر انقلاب را بخوانید...
سلامتی و طول عمر #رهبری #صلوات
اللهم صلعلی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🇮🇷✊👆 ۱۲ شهریور، روز #مبارزه با #استعمار_انگلیس گرامی باد...
🇮🇷🌹🌹
🌹 #شادی_روح_شهدا_صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#همه_جای_ایران_سرای_من_است
https://eitaa.com/joinchat/940703945C4055a1a13e
بخونید قشنگه! از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو👌
🔹با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز. گفتم: منم کار دارم باهات میام.
۱- سر وعده اومد در خونه مون، سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول
۲- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم. من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟! گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده...
۳- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دو تا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه.
۴- بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5 هزار تومن هم بهش داد. گفتم رفیق معتاد بود ها! گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم.
۵- رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید. گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه.
۶- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبوردی دستش بود. گفت 4 تا 5 هزارتومن. 4 تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد نمیارزید! گفت: میدونم. گناه داره تو آفتاب وایساده!
۷- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟! گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی! اینجوری میگه کاسبی کردم.
۸- یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا. گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم.
۹- اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد، میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم...
۱۰- یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟! گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟ گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد. گفتم: چند بهش میدی؟! گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن.
۱۱- تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه.
میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟! 3هزار تومن! یه بستنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود. به من اجازه نمیداد حساب کنم.
میدونین شغل رفیق من چه بود؟! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟! پرایدِ 85
میدونین چن سالش بود؟!
34 سال
میدونین من چه کاره بودم؟!
کارمند بودم، باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشینی داشتم؟
206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره!
دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: بنده مخلص خدا بودن به حرکته نه ادعا
بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرند، راستی چند تا از ماها بنده مخلص خداییم؟❗️
❌ کپی پست بدون ذکر صلوات و تقدیم به امام حسین ع و شهدای کربلا ممنوع
•┈••✾🍃🦋