متن روضه دفن ابدان مطهر شهدای کربلا ویژۀ شب جمعه
زمانِ دفن شهیدان و سیدالشهداست
سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست
بنی اسد متحیر شدند و در ماندند
میان اینهمه جسم بدون سر ماندند
سواری از طرف عرش بر زمین آمد
برایِ دفن پدر، زین العابدین آمد
امام گفت: که من وارث شهیدانم
نشانی همه را خوب خوب میدانم
روی تن شهدای سپاه افتادند
بنی اسد پی آقا به راه افتادند
به روی خاک تنی همچنان پیمبر بود
تن نواده ی زهرا علی اکبر بود
امام گفت که این تن، امام زاده ماست
علی عزیزترین عضو خانواده ی ماست
یکی از این شهدا رَدّی آشنا دارد
میان هر دو کف دست خود حنا دارد
تن یتیم حسن روی خاک افتاده است
امام گفت که این قاسم است و داماد است
رسیده است به مقتل کنارِ عبدالله
و گریه کرد کنار مزارِ عبدالله
نشسته است کنارِ یتیم های حسن
امام سینه زنی میکند بجای حسن
امام آمد و بالای قتلگاه رسید
زمانِ دفن تن چاک چاکِ شاه رسید
“بنی اسد! پدرم در میان گودال است
تنش به زیر سُم اسب رفته پامال است
هنوز داخل گودال نیزه و تیر است
چقدر روی تنش جای زخم شمشیر است
*نزدیک به هزار و نهصد و پنجاه زخم بر بدنِ ابی عبدالله زده بودن، ببین چه کردن با بدنِ اربابِ ما، زخم روی زخم میزدن..*
بنی اسد! پدرم تشنه کام جان میداد
چه سخت در وسط ازدحام جان میداد
حسین را ته گودال گیر آوردند
برای دفن تن او حصیر آوردند
امام جسم پدر را درون قبر گذاشت
سر مزار دو رکعت نماز صبر گذاشت
*به هر سختی بود بدن بابا رو رویِ حصیر جمع کرد، اما دیدن آقا مستاصل شده، هی این پا و اون پا میکنه، سئوال کردن آقا چی شده برا چی مُعطل کردید؟ امام زین العابدین فرمودن: توی دینِ ما رسمِ صورتِ مَیّت رو، رو به قبله میذارن، من چیکار کنم با این بدن که سر نداره؟…
چرا؟ آخه خولی سر رو جلو جلو بُرده جایزه اش رو بگیره… دیدن آقا زین العابدین رگهای بریده رو، رو به قبله گذاشت…*
امام رفت بیارد شهیدِ آخر را
امام رفت بیارد علی اصغر را
گذاشت جسمِ علی رابه روی جسم پدر
نوشت اسمِ علی را به روی اسم پدر
خلاصه داشت کنار شهیدها میمرد
تَنِ تمامی اصحاب را به خاک سپرد
هنوز پیکر فرزند فاطمه مانده
تن برادر زینب در علقمه مانده
کنار جسم عمو، مشک آب افتاده
به روی خاک، امید رباب افتاده
ترک ترک شده الماس را تکان ندهید
بنی اسد تنِ عباس را تکان ندهید
در علقمه به عمویم هجوم آوردند
نگاه کن چه به روز عموم آوردند
*اربعین وقتی قافله برگشت کربلا، زین العابدین میگه: دیدم رباب داره از پشتِ نخلها میاد از طرف علقمه، اومد جلو گفت: آقا! ممنونتم، ما نبودیم اون روزی که شما ابدان رو دفن کردید، پسرِ من رو خوب جایی دفن کردید… گفتم: خانوم جان! اشتباه متوجه شدی ، من پسر شمارو علقمه دفن نکردم… دیدم با یه تعجبی داره به من نگاه میکنه، گفت: آقاجان! من همه مزارهارو دیدم، فقط یه مزار کوچیک بود، گفتم: حتما این قبرِ پسرِ منه… گفتم: خانوم جان! من علی اصغررو روی سینه ی بابام دفن کردم، اما اون قبر کوچکی که دیدی اون قبرِ عموم عباس بود…*
مزارت عشق را بی تاب كرده
فلك را بنده ی سرداب كرده
گواهی می دهد این قبر كوچك
كه مَردی را خجالت آب كرده
*حالا زین العابدین میخواد رویِ بدنها خاک بریزه، اما مگه دلش میاد، میخواد بدنِ بابارو زیر خاک کنه، آروم آروم اشک میریزه، بنی اسد هم کمک میکنن، بدن رو که خاک کرد، دیدن داره رویِ قبر مینویسه با انگشتِ اشاره: “هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشانا” بابام رو تشنه کشتن… بلند بگو:حسین…
شعر نوحه دفن شهدای کربلا
اي آل اسد، اين تن عريانِ حسين است
بر روي زمين، جسم جوانانِ حسين است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
خون: غسل بدن، خاک بيابان: کفن اوست
والله بدن، پاره تر از پيرهن اوست
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
جسمي که نبي بوسه زده در همه احوال
افسوس که از سم ستوران شده پامال
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
جانان محمد ، به رويِ خاکِ زمين است
قرآن محمد ، به رويِ خاکِ زمين است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
در علقمه افتاده تن حضرت عباس
شد خاک بيابان کفن حضرت عباس
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
اين تن که پر از زخم سر نيزه و تير است
فرياد که تنها کفنش قطعه حصير است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
در قلب حسين بن علي تير نشسته
اعضاي ولايت ز سم اسب شکسته
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
. 12 ماه محرم روز دفن شهدا
شعر دفن شهدای کربلا
آمد برای دفن ولی قد خمیده بود
از راه رفته با غم و غصه رسیده بود
ابدان هر شهید به خون غوطهور شده
خطی به خاک، زان همه خونها کشیده بود
گفتا بنی اسد که این جسم اکبراست
این قاسم است و این عون و جعفراست
این است بریر و حنظله این جون و این حبیب
این جسم غرق خون وهب یار بی سراست
عبد خدا یتیم حسن بین قتلگاهست
این کشتهی فتاده بخون غرق درنگاهست
دستش جدا شده چو علمدار کربلا
این نازدانه یک تنِ تنها خودش سپاهست
ناگه فتاد چشم امامِ تمام عشق
بر پیکری که خاک رهش شد پیام عشق
صد پاره پیکری که زکین زیر و رو شده
گفتا بنی اسد که بُوَد این بنام عشق
این پاره پاره تن که بود نور هر امید
باید کفن شود به دو دستانم این شهید
حالا که نیست قطعه کفن ای بنی اسد
باید که بوریا و حصیری بیاورید
جسمی کنار علقمه افتاده بی حرم
فرق شکسته دیدهام این غم کجا برم
آمد کنار علقمه با حال انکسار
گفتا چه آمده به سرت یاس پرپرم
شعر دفن شهدای کربلا | متن اشعار دفن شهدای کربلا
متن اشعار دفن شهدای کربلا
براي دفن سالار شهيدان
رسیدند عده ای با چشم گريان
ندانستند راه دفنشان چيست
غلام و سرور و مولايشان کيست
که نا گه يک سواري شد پديدار
در آن صحرا به چشمان گهر بار
بگفتا من به اينها آشنايم
که از ياران مردان خدايم
براي دفن آنها کرد اقدام
يکايک کشته ها را خواند با نام
بديدند کشته اي در خون شناور
بگفتا اين بود شبه پيمبر
بود فرزند سالار شهيدان
علي اکبر شهيد راه قرآن
بياوردند يک نعش جواني
که چون داماد مي بودش نشاني
بگفت اين مجتبي را نور دو عين است
برادر زاده ي مولا حسين است
بديدند کشته اي را سر ندارد
به تن انگشت و انگشتر ندارد
بگفتا اين رياض عالمين است
تن صد چاک بابایم حسين است
براي خاطر زهراي اطهر
کفن آريد بر اين جسم بي سر
کسيکه زينت اهل کساء بود
کفن بهرش حصير و بوريا بود
امام چارمين آمد بسويش
بزد بوسه به رگهاي گلويش
چو در خاکش نهاد با چشم گريان
همي گفتا حسين جانم حسين جان
ترا کشتند چرا آبت ندادند
کفن بر جسم صد چاکت ندادند
شعر دفن شهدای کربلا | متن اشعار دفن شهدای کربلا
شعر روضه دفن شهدای کربلا
مقام قرب خدا يا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا يا زمين کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تيغ آيه ها پيداست
بني اسد متحير اِستاده اند همه
سکوت کرده ولي در سکوتشان غوغاست
نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم
نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست
زکوفه اشک فشان يک سوار مي آيد
به نينواي وجودش نواي يا ابتاست
گشوده لب که الا اي مواليان حسين
مرا شناخت بر اين لاله هاي باغ خداست
کنار هم بدن قطعه قطعه ي انصار
حبيب ومسلم و جون و برير و عابس ماست
کنار علقمه افتاده پيکري بي دست
که چشم تشنه لبان از خجالتش درياست
به اشک ديده بشوييد زخم هايش را
که حافظ حرم و مير لشکر و سقاست
به قلب معرکه خون مي دمد زگودالي
که در ميانه ي آن جسم يوسف زهراست
به زير خنجر و شمشير و تير و نيزه و سنگ
برهنه پيکر صد چاک سيد الشهداست
ميان اين شهدا گشته قطعه قطعه تني
که ياس سرخ حسين است و لاله ي ليلاست
شعر دفن شهدای کربلا | متن اشعار دفن شهدای کربلا
شعر نوحه دفن شهدای کربلا
اي آل اسد، اين تن عريانِ حسين است
بر روي زمين، جسم جوانانِ حسين است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
خون: غسل بدن، خاک بيابان: کفن اوست
والله بدن، پاره تر از پيرهن اوست
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
جسمي که نبي بوسه زده در همه احوال
افسوس که از سم ستوران شده پامال
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
جانان محمد ، به رويِ خاکِ زمين است
قرآن محمد ، به رويِ خاکِ زمين است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
در علقمه افتاده تن حضرت عباس
شد خاک بيابان کفن حضرت عباس
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
اين تن که پر از زخم سر نيزه و تير است
فرياد که تنها کفنش قطعه حصير است
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
در قلب حسين بن علي تير نشسته
اعضاي ولايت ز سم اسب شکسته
اين مصحف دين است،
بر روي زمين است
شعر دفن شهدای کربلا | متن اشعار دفن شهدای کربلا
اشعار شب دفن شهدای کربلا
بياييد اينجا بني اسد از ابر ديده ي خود اشک خون باريد
براي يک نازنين بدن غرقه خون کفن از بوريا آريد
کنيد از اشک بصر همه غسل زيارت و حرمت نگهداريد
بر اين پيکرهاي پاک و مطهر نماز شهادت بجا آريد
تن 72 تن اينجاست ،
بدنهاي بي کفن اينجاست
يا رسول ا…(2)
بيائيد از ره بني اسد اينجا محل طواف شهيدان است
به دست اهريمنان ستمگر ورق ورق آيات قرآن است
در اينجا از آل فاطمه يک باغ لاله و گل ارغواني شد
در اينجا گلزار جان نبي از سموم مصيبت خزاني شد
براي يک دسته باغ گل ،
به دلها بنشسته داغ گل
يا رسول ا…(2)
سليمان کربلا سر نورانيش شده اينجا جدا از تن
جدا انگشت از بدن بود و خاتم آمده بر دست اهريمن
بدنها اينجا فتاده و سرهايشان به روي نيزه تابان است
پر از سرو و لاله و گل و ريحان نشسته به خون اين بيابان است
به گوش آيد ناله ي زهرا ،
کجا باشد لاله ي زهرا
يا رسول ا…(2)
شعر جانسوز دفن شهدای کربلا
بني اسد اين تن پاک حسين است
زمين کرب و بلا خاک حسين است
کفن ندارد سبط پيمبر
هنگام ياري است الله اکبر
بني اسد اشک غم زديده باريد
يک بوريا به جاي کفن بياريد
اجر شما با زهراي اطهر
هنگام ياري است، الله اکبر
دو قرص آفتابند در خون شناور
اين دو پسر عمويند قاسم و اکبر
اين دو برادر عونند و جعفر
هنگام ياري است، الله اکبر
قرص مه فاطمه به خون نشسته
در زير تيغ و تير و نيزه شکسته
زخم از ستاره دارد فزون تر
هنگام ياري است، الله اکبر
بني اسد حق پيغمبر ادا شد
سر حسين مظلوم از تن جدا شد
در پيش چشم ساقي کوثر
هنگام ياري است، الله اکبر
بني اسد صداي فاطمه آيد
به ديدن شهيد علقمه آيد
گريد بر عباس به جاي مادر
هنگام ياري است، الله اکبر
#شعر_درباره_دفن_شهدای_کربلا
کیست این خسرو مظلوم؟ که خونین بدن است
وز دم نیزه و شمشیر، دو صد پاره تن است
کیست این مظهر جانبازی و ایثار و وفا؟
که به آزادگی و عدل و شرف، ممتحن است
او بُوَد چشم و چراغ دل زهرای بتول
روشنیبخش جهان، نور رخ «ذوالمنن» است
گبر و ترسا و یهودش، چو مسلمان خواهد
یار و محبوب ملل، شمع همه انجمن است
چه غم ار حسرت دیدار وطن داشت به دل؟
وطنش در دل یاران، شه دور از وطن است
او شهید است و نیازش نبُوَد گر چه به غسل
آب غسلش همه از خون گلو و بدن است
«کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند کسان، جسم حسین بیکفن است»
«استخوانی اگر از سینه او باقی ماند
آن هم از ضرب سم اسب، شکن در شکن است»
دفن کردی چو پدر را پسر بیمارش
آنکه یعقوبصفت، شهره «بیت الحزن» است،
با سرانگشتِ مبارک بنوشتی بر خاک
این همان قبر شهیدی است که عطشان دهن است
این مکان قبله عشاق جهان خواهد شد
«خوشدل»! این تربتِ معشوقِ زمین و زمن است
#شعر_در_وصف_شهدای_کربلا
#متن_شعر_در_مورد_روز_دفن_شهدای_کربلا
دل بدین گونه که اندر غم و رنج و محن است
کفن آور که دم رفتن جان از بدن است
آب کوثر به گمانم که فرو ننشاند
این شراری که در آتشکده جان من است
با که گویم؟ که لب تشنه حسین را کشتند
بدنی کو؟ که بگویم ز چه بیپیرهن است
استخوانی اگر از سینه او باقی بود
آن هم از ضرب سم اسب، شکن در شکن است
کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند شه کربوبلا بیکفن است
تیره از دود دلم نُه فلک آید هر دم
یاد آرم که به مطبخ، سر شاه زمن است
مگر از یاد رود داغ غمش «جودی» را
ورنه گلزار جنانش همه بیت الحزن است
#شعر_در_وصف_شهدای_کربلا
در دل شب، آنکه نجوای مناجاتش قرنهاست دلهای مرده را زنده میکند، زیر لب زمزمه میکرد:
«صبری کنید این کشته ها را می شناسم
جاماندگان نینوا را می شناسم
من زادهء زهرا علی بن الحسینم
هم زخمها را هم شفا را می شناسم»
بر تربت خونین نینوا گام مینهاد و از خاک، تلفیقی از عطر یاس و سیب استشمام میشد و زمزمه میکرد:
«گرچه شناسایی کمی سخت است اما
من دو یتیم مجتبی را می شناسم
این پیکر مُثله که مانده روی خاک و
رفته سرش بر نیزه ها را می شناسم
از عمه جانم مانده اینجا یادگاری
طفلان اویند این دو تا را می شناسم
از علقمه بوی عمو جانم می آید
ای قوم بوی آشنا را می شناسم»
بابای خاک را صدا میزد و میگفت: ابوتراب، آیا سهم نور دیدهٔ تو از خاک، همین بود؟!
و مادر آب را صدا میزد و میگفت: کوثر نبی، آیا سهم زینت دوش نبی، عطش بود؟!
«من تک تک این تکه تکه ، جسم های
از هم جدا ، از سر جدا را می شناسم
یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما
من یوسف کرببلا را می شناسم
دفنش بدون بوریا امکان ندارد
من پیکر خون خدا را می شناسم
بر جسم بابای غریبم یک نشانی است
بر سینۀ او جای پا را می شناسم
👆نوحه_الوداع_ای_سر_بریده
می روم از کربلا قامت خمیده ، الوداع ای سر بریده
می روم ای یارِ در خون آرمیـده ، الوداع ای سر بریده
می روم اما دلم اینجا تپیده ، الوداع ای سر بریده
می روم با این دلِ آتش کشیده ، الوداع ای سر بریده
الوداع ای بر زمیـن افتاده بی سر ای برادر
پیکـر صد پارة عریان شده در خون شناور
کنج محمل دیده تر از کربلایت می روم من
بر سـرِ نیـزه سـرت بینـم بـرادر در برابر
نِی به تن پیراهنی داری نه انگشتر به انگشت
از جفـای ساربانان دیده ای خنجر به انگشت
از سرِ نِی دیده بگشا کن نگاهی حال و روزم
سر شکستم تا گرفتم گوشة معجر به انگشت
می روم از کربلا قامت خمیده ، الوداع ای سر بریده
در کنارت نعش صد چاک علی اکبر فتـاده
زیر پایت طفلکِ قنداقه پوش اصغر فتـاده
دور تا دورت اگر دیدم فراوان نِی شکستـه
پیکـر هفتـاد و دو پـروانـة پـرپـر فتـاده
دختـرانـت در کنـارم مثـل بـاران بهـاری
خون ز مژگان می کنند از دوری روی تو جاری
من که خود بی طاقت و بی صبر و تاب و بیقرارم
کو توان و طاقتـی تا سر کنـم با بی قراری
می روم از کربلا قامت خمیده ، الوداع ای سر بریده
نعش زیر سمّ مَرکب لِه شده داری کنارت
قاسـم نو رسته بی سر آرمیـده در جوارت
عـون و عبـداله و جعفـر نوگلان باغ حیدر
بر زمیـن افتـاده اند آلاله هـای لاله زارت
دسـت عبدالله کنارت مانده بر خاک بیابان
می درخشد چون شهابی زیر این خورشید تابان
ساربان آهسته تر این ناقه را فرمان بده تا
اندکـی دیگر ببینـم قامـت عـالی جنـابان
می روم از کربلا قامت خمیده ، الوداع ای سر بریده
در کنـار علقمـه افتـاده سقـای حرمـگـاه
بین عباس و حسین گردیده پهنای حرمگاه
قدّ و بالای یلِ ام البنیـن کوتاه شد این جا
دیدن بی دستی او گشته غوغـای حرمگـاه
تا نگـاه آخر زینـب به نعـش بی سر افتاد
قطـره های اشـک او آبی به باغ پرپر افتاد
گفتن یاران خداحافظ دلش دریای خون کرد
باز شعـر سـروری بر آهِ سوزِ خـواهر افتاد
می روم از کربلا قامت خمیده ، الوداع ای سر بریده
درد دل زینب(س)
سر که از پیکرت جدا کردند
ای حسینم به ما جفا کردند
تاکه بی پاسبان حرم دیدند
قصد غارت به خیمه ها کردند
آتش افتد به جانشان، آتش
در میان حرم بپا کردند
گوشواره زگوشها بردند
غرق خون جمله گوشها کردند
رحم بر کودکان، زنان،هرگز
در بیابان خدا خدا کردند
برشهیدان ما بتازاندند
خون به قلب تمام ما کردند
پسرت را گرفته تا بکشند
آمدم بینشان رها کردند
شد جدا سرزپیکر شهدا
همه سرها به نیزه ها کردند
جسم پاک همه شهیدان را
بی کفن بر زمین رها کردند
آل پیغمبر واسارت،وای
این ستم مسلمین به ما کردند
برشترهای بی کجاوه سوار
عازم شهر بی وفا کردند
وای از آن دم که وارد کوفه
جمله اولاد مرتضی کردند
بی وفایان کوفه جمع شدند
گریه ها از برای ما کردند
یادشان رفته عهد بشکستند
وتو را اینچنین رها کردند
سخنان مرا چو بشنیدند
طلب بخشش از خدا کردند
قصر کوفه حضور ابن زیاد
با سرپاک تو چها کردند
خیزران را به پیش چشم همه
با لبان تو آشنا کردند
همچو حیدر سخنوری کردم
ناتوان قصد جان ما کردند
کاروان را زبعد رسوایی
عازم شام پر بلا کردند
شاعر : اسماعیل تقوایی
اشعار_روز_یازدهم_محرم