#تنور_خولی
صدای راز و نیازی ز طور میآید
نوای گریه ز جانی صبور میآید
سری به کنج تنور است و موسی عمران
برای دیدن او سوی طور میآید
فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی
صدای گریه و زاری ز دور میآید
طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل
به سوی آیهی الله و نور میآید
قیامتی شده برپا از این همه اندوه
که بیم خاستن نفخ صور میآید
سر حسین به دامان مادرش زهراست
نوای واولدا از تنور میآید
دلی شکست ز پهلو شکستهای کاینسان
صدای ریزش جام بلور میآید
برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور
به آستان سلیمان چو مور میآید
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
یک سر خونین! چه میبینم خدایا در تنور
آفتابی میکنم امشب تماشا در تنور
نوح من! با نوحهی طوفان دلم را آب کن
رگ رگ از هر چشمهی خون است دریا در تنور
کوثر عصمت بهشت ناله دارد؟ یا مگر
فاطمه گمگشتهی خود کرده پیدا در تنور؟
مصحف عشق است رگهای بریده ای عجب
خوش تلاوت میشود قرآنِ گویا در تنور
در بساط عیش، بزم ماتم است و جبرئیل
کرده بر پا محشری از واحسینا در تنور
✍ #جعفر_رسول_زاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
به خولی بگفت آن زن پارسا
که را باز از پا درآوردهای؟
که در این دل شب چو غارتگران
برایم زر و زیور آوردهای
به همراهت امشب چه بوی خوشی است!
مگر بار مُشک تر آوردهای؟
چنان کوفتی در، که پنداشتم
ز میدان جنگی "سر" آوردهای
چو دانست آورده سر، گفت: آه
که مهمان بی پیکر آوردهای
چو بشناخت سر را بگفت: ای عجب
سری باشکوه و فر آوردهای
در این کلبهی تنگ و بی نور من
ز گردون، مه انور آوردهای
بمیرم، در این تیره شب از کجا
سر سبط پیغمبر آوردهای؟
چه حقّی شده در میان پایمال
که تو رفته ای داور آوردهای؟
ولی زانچه من آرزو داشتم
به یزدان قسم، بهتر آوردهای
به گلزار جانان زدی دستبرد
به کوفه گلی نوبر آوردهای
گل آتش است این که از کوه طور
تو با خاک و خاکستر آوردهای
✍ #عبدالعلی_نگارنده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
از تنور خولی امشب میرود تا چرخ نور
آفتاب چرخ، حسرت میبرد بر این تنور
گر نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است
از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور
این همان نور است کز وی لمعهای در لحظهای
دید موسای کلیم اللَه شبی در کوه طور
این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش
این همان مشکوة حق باشد که نایابد فتور
مطبخ امشب مشرقستان تجلی گشته است
زین سر بی تن کزو افلاک باشد پر ز شور
از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدَت
قصهی کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور
✍ #پارسای_تویسرکانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
آتش چقدر رنگپریده است، در تنور
امشب مگر سپیده دمیده است، در تنور؟
این ردّ پای قافلهی داغ لالههاست؟
یا خون آفتاب چکیده است، در تنور؟
این گلْفروش کیست که یکریز و بیامان
شیپور رستخیز دمیده است، در تنور
چون جسم پارهپارهی در خون تپیدهاش
فریاد او بریدهبریده است، در تنور
از دودمان فتنهی خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیده است، در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفهسوز
خورشیدِ سربریده که دیده است، در تنور؟
دنبال طفل گمشده انگار، بارها
با آن سرِ بریده، دویده است، در تنور
امشب چو گل شکفتهای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیده است، در تنور؟
در بوسههای خواهر تو، جان نهفته بود
جانی که بر لب تو رسیده است، در تنور
آن شب که ماهتاب، تو را میگریست زار
دیدم که رنگ شعله پریده است، در تنور
✍ #محمدعلی_مجاهدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
رأس حسین تا که به نی در ظهور شد
گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد
آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشست
عیسی به چرخ یا که چو موسی به طور شد
چون شب شدی، به خانهی خولی نزول کرد
این قصّهاش، حدیث سلیمان و مور شد
آن سر که جلوهاش به فلک نور میفشانْد
منزلگهش به مطبخ و قعر تنور شد
بهر نماز شب، زن خولی ز جای خاست
دیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد
دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمین
دیدی زنی در اوست که خاتون حور شد
از خاک برگرفت سر و در بغل کشید
بوسید و بس گریست که دل ناصبور شد
گفتا کدام ظالمت از تن، جدا نمود؟
این انتقام از تو به «یومُ النّشور» شد
گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من!
بودی غریب و دیدنت امشب، ضرور شد
پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی
از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی
✍ #میرزا_محمدباقر_رازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
یا رب! چه روشنى است که در خانهی من است؟
گویا دمیده ماه به کاشانهی من است
من در تنور خانه چراغى نداشتم
پس این فروغ کیست که در خانهی من است؟
این سِر چو دید همسر خولى که از سَر است
سَر را گرفت و گفت که جانانهی من است
از بخت خویش این همه باور نداشتم
کامشب عزیز فاطمه در خانهی من است
آوخ! سر حسین در این جا چه میکند؟
این ظلم، کار همسر دیوانهی من است
ماتم که کنز مخفى و دردانهی رسول
مخفى چرا به گوشهی ویرانهی من است؟
آنجاست هودجى و در آن بانگ گریهها
جانسوزتر ز گریهی مستانهی من است
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
ای سر که سر گذاشتهای بر سر تنور!
آتش گرفته از غم تو مجمر تنور
خورشید پاره پارهی زهرا! چه شد که حال
تو ماهِ روی نیزهای و اختر تنور؟
جسم تو آرمیده به دامان دشت خون
امّا سرت درآمده در بستر تنور
من میهمان داغ تو گشتم به قتلگاه
تو میهمان اشک منی در بر تنور
سخت است باورش که ببینم عجین شده است
خونهای گردن تو و خاکستر تنور
حوران برای دیدنت از جنّت آمدند
ای یاس سربریده! گل احمر تنور!
مادر بمیرد از غم جانسوزت! ای حسین!
نعشت عقیق دشت و سرت گوهر تنور
با چشم خون گرفته ببین با من و علی
این جدّ توست گریهکنان در بر تنور
بر سوز مادرانهی من پی برد کمی
بگشاید ار که همسر خولی درِ تنور
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه |
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#تنور_خولی
به تاخت میرود و از خزان خبر دارد
به تاخت میرود انگار بار سر دارد
گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد
تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان کیسهی خود تکههای زر دارد
مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ
تنور خانهی او روضهاش خطر دارد
دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و درب از تنور بردارد
✍ #سیدمحمد_حسینی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram