eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
"نامگذاری دهه اول محرم شب اول : حضرت مسلم بن عقیل (ع) جناب مسلم بن عقیل(ع) برادرزاده حضرت علی (ع) است.حضرت مسلم(ع) ، نخستین شهید واقعة کربلا بودند. شهادت ایشان کمی پیش تر از حادثه کربلا رخ داده است و شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی‌های این سفیر شهید شب حضرت مسلم بن عقیل (ع) نام نهاده شده است. شب دوم : ورود به کربلا امام حسین (ع) روز ۲ محرم سال ۶۱ ه.ق به سرزمین کربلا وارد شد. به خاطر همین روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نامگذاری شده است. شب سوم : حضرت رقیه (س) حضرت رقیه (س) فرزند سه ساله اباعبدالله الحسین (ع) است. حضرت رقیه (س) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه.ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نامگذاری روز سوم محرم به نام این بانوی کوچک به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. شب چهارم : حر بن یزید ریاحی شب چهارم عزاداری محرم را به نام به یکی از شهیدان سربلند کربلا، یعنی جناب حر بن یزید ریاحی نام‌گذاری کرده‌اند. البته این شب به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب شده است. شب پنجم : اصحاب این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به زهیر بن قین و حضرت عبدالله بن حسن، کودک هشت ساله امام مجتبی (ع) منسوب است. البته حضرت حبیب بن مظاهر (ع) نیز به این شب منسوب است. شب ششم : حضرت قاسم (ع) شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن (ع) است. حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن (ع) بودند. وقتی اباعبدالله الحسین (ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان ۱۳ ساله کربلا از عمو پرسید: عمو جان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟حضرت قاسم (ع) پاسخ داد: از عسل شیرین تر! شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع) شب هفتم ماه محرم را به نام حضرت علی اصغر(ع) نام نهاده‌اند.حضرت علی اصغر (ع) فرزند کوچک امام حسین (ع) و حضرت رباب(س) است که با تیر سه شعبه حرمله بن کاهل اسدی ملعون به شهادت رسید. شب هشتم : حضرت علی اکبر (ع) حضرت علی اکبر (ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. حضرت علی اکبر (ع) پسر بزرگ امام حسین (ع) بود ایشان از نظر ظاهر و خُلق و خوی بسیار شبیه پیامبر (ص) بودند، به‌طوری که هر وقت اهل‌ بیت (ع)، مشتاق دیدار پیامبر (ص) می‌شدند، به او می‌نگریستند. شب نهم : شب تاسوعا شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به حضرت قمر بنی‌هاشم ابوالفضل العباس(ع)، علمدار کربلا است. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت.حضرت عباس (ع) فرزند حضرت علی (ع) و برادر امام حسین (ع) بودند. رشادت، وفاداری و فروتنی حضرت عباس (ع) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. حضرت اباالفضل العباس (ع) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (ع) و ۹ سال همراه برادرش امام مجتبی (ع) و یازده سال در خدمت امام حسین (ع) بودند. شب دهم : شب عاشورا شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین(ع) رخ داده است و وقایع مربوط به شهادت سیدالشهدا(ع) را بازگو می‌کنند. در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب تا سحر به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند. شب یازدهم: روضه شام غریبان شب یازدهم محرم را شب شام غریبان نام نهاده‌اند. در این شب، به گوشه‌ای از مصائب حضرت زینب کبرا (س) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) اشاره می‌شود. دلیل این نام‌گذاری آن است که حضرت زینب(س) از این شب به بعد، پرستاری و اداره کاروان اسیران را بر عهده می‌گیرند و با از خودگذشتگی، کودکان بی‌سرپرست و زنان بی‌پناه اهل‌بیت (ع) را گردآورد و از آنان در برابر دشمن پاسداری نمود
متن روضه و توسل به حضرت حر علیه السلام چه کردی حسین جان .. میتونست نگاه ِمثل شمر به او بشه .. یه قدم برداشت برا سیدالشهدا نمیدونم با دلش چه کرد ، روز عاشورا که شد میدیدن این مثلِ مار گزیده به خودش می تابه .. بعضی ها بهش گفتن ترسیدی؟! اینهمه جنگ رفتی ، این که جنگی نیست .. اینجا مگه چند نفرند ؟! جنگ ها رفتیم که هم اندازه ایم لشکر مقابلِ لشکرِ تو فرمانده بودی .. گفت خودمُ بینِ بهشت و جهنم میبینم .. رو نداره بیاد .. مگه برا منم جا هست اصلا .. از شبِ نهم به بعد صدای العطش اطفال بلنده .. من دلِ زینبشُ لرزوندم .. فکر اصلا نمیکرد . تصمیم گرفت گفت میرم رو میزنم دیگه .. رفعت الی الکریم .. میرم درِ خونه کریم .. امیدم نداشت اصلا از سوالش معلومه .. داشت میرفت یه جوری این آسمونُ نگاه کرد گفت«اللّهم انّی تبت فتب علی فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیک» خدایا من دل لرزوندم ، دلِ ناموسِ رسول خدا رو لرزوندم ..اومد مقابل حضرت سرشم بلند نکرد ، گفت السلام علیک یا اباعبدالله .. اینطوری هم میخری ؟! هل من توبه ؟! امیدِ توبه برا من هست ؟! فرمود : «نعم یتوب اللّه علیک و یغفر لک ما اسمک» .. خوش آمدی .. منتظرت بودم .. هرکس خواست بره میدان باید به پای حضرت می افتاد این یکی استثناییِ .. گفت میشه من برم ؟! گفت تو برو .. تو زود برو .. صدای العطش تو رو اذیت میکنه .. رفت میدان خطبه خواند ، جنگید .. سپرش رو نوشتن کل قنفذ شد انقدر بهش نیزه پرتاب کردن .. بد بود برا اونا فرمانده لشکر بیاد این طرف به جا اینکه تیر بزنن با کینه و غضب نیزه میزدن که سپر مبارکش مثه خارپشت شد نه از تیر که از نیزه .. زمین که افتاد ننوشته اند که صدا کنه امام حسینُ به خطر بیفته بیاد وسطِ میدان . یه لحظه چشمشُ باز کرد .. دید سرش در آغوشِ سیدالشهداست .. اول از دلش درآورد .. فرمود «انت الحرّ کما سمّتک امّک، أنت الحرّ ان شاء اللّه فی الدّنیا و الآخرة».. تو آزاد مردی .. مادرت درست اسم گذاشته .. من ندیدم تو کربلا امام حسین برای شهیدی مداحی کرده باشه جز اینجا .. اینجا بالاسرش نگاه کرد دید این حر اگه اونور بود به غنیمت میرسید .. اینور نیزه ها به بدنش خورده .. حر با حالت شرم از دنیا رفت .. تو شهدای کربلا چندتا اینجور بیشتر نداریم ، یکی حرِ با شرم از دنیا رفت ، یکی قمر بنی هاشمِ … سیدالشهدا هم براش مایه گذاشت بالاسرش زبان گرفت .. لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح .. آزادمرد تویی فقط حر بنی ریاحی .. صبور عند مختلف رماحی .. نیزه زدن صبر کردی .. حسین جان بمیرم برات .. سر تائب رو به آغوش گرفتی براش خواندی .. ساعاتی گذشت خودش موند تو قتلگاه کسی نبود .. کسی بالاسرش نبود.. داشت ذکر میگفت .. سیکنه خاتون میفرماید ، در لهوفِ .. جده ام زهرای اطهر رو خواب دیدم اونجا برای حر شما خواندی اینجا حضرت سیکنه میفرماید مادرت برات میخواند .. واذبیحا .. وا غربتا .. وا حسینا .. بنیَ .. قتلوکَ .. قدرتُ نشناختن و ما عرفوک …  
"حرّ باشی فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری باید بگویم هر چه داری از ادب داری چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد با یک نظر فرمانده کل سپاهت کرد معنی حر کربلا این طور شد ساده هر کس که زهرا شد خریدارش، شد آزاده نعلین را در کربلا انداختی بر دوش یعنی به فرمانت شدم آقا سرا پا گوش سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا فرماندهی لشکر صدیقه کبرا تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی روز نخستین راه را روی خودت بستی روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد پیوستنت تاریخ را یک دفعه برگرداند بیش از همه این بازگشتن شمر را سوزاند یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت یعنی دو دفعه شمر افتاده ست در چنگت فرمانده محض سپاه توبه کارانی از این جهت درد مرا هم خوب می دانی یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو در کربلا از این جهت مثل علی هستی که بر سر خود دستمال زرد را بستی آن دستمالی که حسین از مادرش دارد حر مثل سربندی همان را بر سرش دارد پیداست بر انگشتر کرب و بلا درّی زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حرّی یعنی گریز روضه حر می شود کوچه یعنی از آن نامردها پُر می شود کوچه"
"گزیده ای از مثنوی بلند جناب حر(ره) که توسط حاج علی انسانی سروده شده است ديد خود را در کنار نور و نار با خدا و با هوي در گير و دار گفت از چه زار و در وا مانده اي کاروان راهي و درجا مانده اي نيست اين در بسته راهت مي دهند دو جهان با يک نگاهت مي دهند غرقه خود را ديد و از بهر حيات دست و پا زد سوي کشتي نجات تائبم بگشا به رويم باب را دوست مي دارد خدا توّاب را اي سراپا آبرو خاکم به سر پيش زهرا آبرويم را مبر بعد از اين خشکيده بر لب خنده ام بسکه از طفلان تو شرمنده ام مهربان آلوده ام پاکم نما زير پاي زينبت خاکت نما ديد حر از پاي تا سر حُر شده سنگ جسته گوهر خود ، دُر شده رو به سويش کرد شاه عالمين گفت با حر اينچنين مولا حسين با سپاهت راه ، سد کردي به من نيستي بد گر چه بد کردي به من تو نبودي قلب پر غم داشتم در سپاهم حُر تو را کم داشتم ما پي امداد تو بر خواستيم گر تو پيوستي به ما ، ما خواستيم عذر کمتر جو که در اين بارگاه عفو مي گردد به دنبال گناه توبه را ما ياد آدم داده ايم ما برائت را به مريم داده ايم مُرده را ما خود مسيحا مي کنيم درد را عين مداوا مي کنيم نيستي در بين ما ديگر غريب دوست مي دارم تو را مثل حبيب سربلندي خصم دون پستت گرفت خاک پاي مادرم دستت گرفت گر چه صد جرم عظيم آورده اي غم مخور رو بر كريم آورده اي آب از سر چشمه ي تو گل نبود سركشي از نفس بود از دل نبود تو بدي كردي ولي بد نيستي خوب دادي امتحان رد نيستي گفت مس رفتم طلا بر گشته ام نه طلا بل کيميا برگشته ام از درش اکسير اعظم رفتم يک نگه کرد و دو عالم يافتم از ميان خيمه هاي بوتراب يک صدا مي آيد آنهم آب آب من نه باکم از هزاران لشکر است ترس من از اشک چشم اصغر است"
حضرت عبداله ابن الحسن (ع) . هدایتی تبریزی . گلدی عبدالله ایده جانین سنه قربان عمو یوخ هراسیم نیزه دن ، شمشیردن ، اوخدان عمو جان یارالی جان عمو من سنه قربان عمو . . مانع اولدی قویمادی عمّه م گلم تئز خیمه دن من ولی قاچدیم تلاشیله قوتاردیم عمّه دن سسله دی اوغلوم گوزتله اوخ قلجدان نیزه دن باش و جان فکرین ولی من آتمشام باشدان عمو . . من یئتنده مقتله اوضاع دیگر گورموشم قاتل بیرحم النده قانلی خنجر گورموشم قول قاباقه ویرمیشم ایثاری بهتر گورموشم دوشمه دیم آیری عمودان یار و یولداشدان عمو . . صاق قولومدان دگدی شمشیر جفا ایتدی قلم قول قلم اولدی کسیلدی گوزلریمده اوتدی چم شکر لله بوئیمیش قسمت قوجاقنده ئولم بو قدر محنت سنه گور نیلیب جان جان عمو . . پهلوانلاره یارا یوخدور سوزوم چوخ چوخ دگیب بعضینه نیزه قلج اندازه دن آرتیخ دگیب آلنینا امّا کیمین باخ گور منیم تک اوخ دگیب آلنمی سوکدی نجه گور ناوک پیکان عمو . . آلنما پیکان دگنده گوزلریمدن چخدی اود گیتدی قان ضعف ایلدیم رنگیم سارالدی خود به خود ای خوشا آن را که آغوش تو را ماءمن نمود چکدین آغوشه محبّتله منی الان عمو . . تیری آلنمدان چخارتماقه نیازیم وار اله ال کی قطع اولموشدی ، لابد اولدی مشکل مسئله ساق اولیدی کاش عموم عبّاس سسلیدیم گله تیری آلنمدان چخاردا ساده و آسان عمو
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد از خیمه رسد واعطشا از لب طفلان در علقمه شد کشته عمو با لب عطشان دستی که زده بوسه بر آن ساقی کوثر با نیزه و شمشیر جدا گشته ز پیکر ای اهل حرم میرو علمدار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است وصف تو فراتر ز شعور کلمات است در حسرت لب های تو لب های فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت دل ها همه مست رجز گاه به گاهت هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت دلواپس طفلان حرم بود نگاهت سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت با سجدۀ خونین تو محراب دلش ریخت صد حیف که آن یار وفادار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" انگار که در علقمه غوغا شده آری خونبارترین واقعه بر پا شده آری در بزم جنون نوبت سقا شده آری دیگر پسر فاطمه تنها شده آری این قافله را قافله سالار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" ای علقمه از عطر تو لبریز برادر ای قصه ی دست تو غم انگیز برادر بعد از تو بهارم شده پاییز برادر برخیز حسین آمده برخیز برادر عباس ترین حیدرکرار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
ای اصغر صغیر من طفل نخورده شیر من بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای اگر چه شیر خواره گل حاجتم رو روا نمود مشکل مرد و زن همه به دست کوچکش گشود اصغر تشنه کامم، آتش نزن به جانم موند رو دست علم وای ای اصغر صغیر من طفل نخورده شیر من بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای ای شمع بتن خاموشم غرق بخون در آغوشم خون ریزد از گلوی تو، از چهره نکوی تو پرپر نزن رو دستم، رفته تمام هستم بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای اصغر که مهمان شماست، یک جزء قرآن شماست از بوستان مصطفی ست همبازی سکینه هست، آواره در مدینه هست بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای ای اصغر صغیر من طفل نخورده شیر من بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای به روی دست پدر جان به ره جانان داد جان عالم به فدایش، جان عالم به فدایش، چه جایی جان داد آخی ببینید آاای لشکر، آی لشکر، ببینید گلم رنگ ندارد، اگر آمده میدان سر جنگ ندارد اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند حرمله تو ز همه ظلم فزونتر کردی تازه میخواست گلم بشکفت و باز شود زود گلچین گل من چیدی و پرپر کردی مگر این طفل چه میخواست که از راه جفا، خون او ریختی و خون به دل ما کردی مقطول تیر کینه است همبازی سکینه است در خون شدی شناور وای به حال مادر بود رو دست علم وای ای اصغر صغیر من طفل نخورده شیر من بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای بگیرید، دامن سرباز شش ماهه امام حسین (ع)، علی اصغر، خیلی باب الحوائجه ساعتی که امام حسین قنداقه علی اصغرش رو در آغوش گرفت اومد به میدان صدا زد اای لشکر: اگر به من رحم نمیکنید لا اقل به این طفل شش ماهه رحم کنید مگر نمیبینید که چگونه از شدت تشنگی بچم دهانش رو باز و بسته میکنه مگه نمیبینید جگر گوشه ام از تشنگی رو دستم غش کرده اما چطور جواب عزیز زهرا رو دادن؟ آیا رحم کردن؟ نه، نه بخدا هنوز سخن مام حسن تموم نشده بود، یه مرتبه ابی عبد ا.. دید، دید علی اصغر روی دستش داره پرپر میزنه نگاه کرد و دید گوش تا گوش علی دریده ای اصغر صغیر من طفل نخورده شیر من بود رو دست علم وای، بود رو دست علم وای
Moharam 98 - Lala Ey Dokhtare Khaste (320).mp3
9.86M
نوحه زنجیر زنی تک ضرب شماره 6: لالا لالا ای دخترِ خسته، بخواب●♪♫ لالا لا لا ای دل شکسته، تو بخواب●♪♫ نیمه ی شب؛ هنوزم بیداری●♪♫ آرومِ جونم، گلِ محزونم●♪♫ هنوز عمه نمرده بخواب؛ من خودم لالایی برات میخونم●♪♫ پلکاتو ببند؛ لالا جای تو میگم بابا●♪♫ چرا ای بلبل من با سوز جگر مینالی؛ چنین میخونی●♪♫ به آب دیده ی خو،د عالمو به آتش غم میکشونی●♪♫ خونین جگرم، گریه مکن●♪♫ من خسته ترم، گریه مکن●♪
لالایی__هادی_همتی.mp3
5.01M
لایی لایی لالا، طفل نخورده شیرم لایی لایی لالا، علی اصغر صغیرم تشنه ی کم طاقتی مادر برات بمیرم لایی لایی لالا، روح و روان مادر لایی لایی لالا، شیرین زبان مادر گریه هایت می زند آتش به جان مادر قحطی آب و... خیمه سوزان و... شیر من خشکیده و شرمند ه ام عزیزم بی قراری و... نیمه جانی و... نیست جرعه آبی که روی لبت بریزم وای من ای وای من علی اصغر صغیرم وای من ای وای من مادر برات بمیرم گرچه ای گُل من حرمله در کمینه راضی ام بِری که دشمن تو رو ببینه آخرین اُمید برا موندنت همینه لایی لایی لالا سرباز کربلایی لایی لایی لالا همسنگر بابایی من دعا می خونم و منتظرم بیایی قوم بی دین و... لشکر کفر و... از برای قطره آبی پدرت رو میزند حرمله یک سو شمر دون یک سو دشمن سنگین دلش خنده بر او میزند وای من ای وای من علی اصغر صغیرم وای من ای وای من مادر برات بمیرم
پس از آن که عمر بن سعد در سوم محرم سال ۶۱ هجرى وارد کربلا گردید، پیکی به نزد امام حسین علیه‌السلام فرستاد و از آن حضرت پرسش کرد که به چه منظوری به این دیار روی آورده است؟ امام حسین علیه‌السلام در پاسخش فرمود: آمدن من به این سرزمین به خاطر دعوت همشهری‌های شما بوده است که با ارسال هزاران‌ نامه، مرا به سوی خود خواندند. هم اینک اگر از ادامه حرکت من ناخرسندید، من اصراری بر آن ندارم و حاضرم برگردم. عمر بن سعد پس از دریافت پاسخ امام حسین علیه‌السلام دلگرم شد و به ایجاد صلح و سازش امیدوار گردید. از آن پس میان امام حسین علیه‌السلام و عمر بن سعد، پیام‌های دیگری نیز مبادله و موجب فروکش کردن حساسیت‌های ابتدایی و کاستن خصومت طرفین شد. اما عبیدالله بن زیاد، عامل یزید بن معاویه در کوفه که بر جریان کربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسین علیه‌السلام إشراف و نظارت داشت، حاضر به مصالحه و پایان ماجرا بدون خونریزی نبود و تلاش می‌کرد که این أمر را سخت‌تر و حادتر نماید. بدین جهت، در هفتم محرم سال ۶۱ هجرى نامه‌ای برای عمر بن سعد نوشت و به وی دستور داد که بر امام حسین علیه‌السلام سخت گیرد و میان او و آب فرات حایل گردد و نگذارد که آن حضرت و یارانش از رود فرات استفاده کنند تا در فشار قرار گرفته و تسلیم گردند. عمر بن سعد که به خاطر دلبستگی به حکومت "ری" حاضر به انجام هر کاری شده بود، فرمان عبیدالله را بی‌درنگ به اجرا درآورد و عمرو بن حجاج زبیدی را با پانصد سواره نظام، موکل آب فرات نمود تا از دسترسی یاران امام حسین‌ علیه‌السلام به شریعه فرات جلوگیری نماید. سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم محرم با شدت تمام از آب فرات مراقبت کرده و مانع دستیابی یاران امام حسین علیه‌السلام به آن شدند. ولیکن علیرغم سخت‌گیری و تلاش پی‌گیر آنان، یاران امام حسین علیه‌السلام تا شب عاشورا از تاریکی شب استفاده کرده و خود را به رود فرات رسانیده و آب خیمه‌ها را تأمین می‌کردند. حضرت عباس علیه‌السلام که در دلیری، غیرت و وفاداری، ضرب‌المثل دوستان و دشمنان بود، در آبرسانی خیمه‌ها پیشگام و بسیار کوشا بود.[۱]