#حضرت_ام_البنین
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی
جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی
تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو
بر خاندان فاطمه روح امیدی
بر گردنم انداختی با دستهایت
زیبا مدال عزت «ام الشهیدی»
زینب کنار گوش من آهسته می گفت
هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی
از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر
بر پیکر مانیست جایی از سپیدی
یک تکه مشک پاره را تا داد دستم
فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی
از مشک معلوم است با جسمت چه کردند
وای از زمین افتادن،و از ناامیدی
باور نخواهم کرد تا روز قیامت
بی دست افتادی،به خاک وخون طپیدی
در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم
پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم
قاسم نعمتی
#حضرت_ام_البنین
دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم : جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی : "به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت ، چشم تو بی بلا مادر
مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است
که چشم بد ز رخت دور ، بهتر از جانم!
بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای
اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم...
شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد
شنیده ام که به آب فرات ، لب نزدی
فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه دل من؟!
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد...
همین که نام مرا میبرند میگریم
از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای
چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران"
برای مادر تنهای بی پسر شده ای
محمدمهدی سیار
#حضرت_ام_البنین
نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است
پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است
چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است
سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است
سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم
تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم
نمک نام تو در کام رطب میریزد
جان فدایت که ز نام تو ادب میریزد
هرچه در ساغر این سوخته، رب میریزد
از تمسک به تو بانوی عرب میریزد
آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم
از همان روز ازل ام بنینی بودم
بسته ی چادر تو دست گداها بانو
در طواف قدمت وسعت دریا بانو
حضرت فاطمه ی دوم مولا بانو
محرم راز دل زینب کبری بانو
ذکر خیر پسرت حل همه مشکل ها
تا ابد وقف تو هستند همه سائل ها
مثل هر روز دوباره جگرش میسوزد
جگرش در غم هجر قمرش میسوزد
پسرش رفته زدستش سپرش میسوزد
زیر خورشید دوتا پلک ترش میسوزد
با عصا آمده خود را برساند امروز
باز با سوز جگر روضه بخواند امروز
روضۀ شرم ابالفضل ز چشمان رباب
وعدۀ آب ابالفضل به طفلان رباب
روضۀ حال خراب و دل گریان رباب
جای خالی علی برروی دامان رباب
پسرش را سر نیزه به طنابی بستند
بس که افتاد به هررنج و عذابی بستند
روضه میخواند که پروانه پرش زخمی شد
بین بازار تن محتضرش زخمی شد
سنگ بارید زهر سمت و سرش زخمی شد
در بر مردم شهر پدرش زخمی شد
به جراحات تن قافله میخندیدند
وسط ساز و دف و هلهله میخندیدند
بی علمدار شدیم و حرم از پا افتاد
گذر آل پیمبر به کجاها افتاد
چقدر پای سرش زینب کبری افتاد
رد شلاق به روی بدن ما افتاد
روضۀ ام بنین تاکه به این حرف رسید
زینب آمد به سخن از جگرش ناله کشید
لحظۀ پر زدنت هست به یادم ای وای
غارت پیرهنت هست به یادم ای وای
نیزه بود و دهنت هست به یادم ای وای
بوریا شد کفنت هست به یادم ای وای
بدنت غلت زنان تا ته گودال که رفت
بند آمد نفس مادرت از حال که رفت
دیدم از دور که سنگی به سبویت افتاد
دیدم از دور رد چکمه به رویت افتاد
پیش چشمان حرم پنجه به مویت افتاد
گذر خنجر کندی به گلویت افتاد
زیر و رو کرد کسی یوسف بی جان مرا...
یوسفِ از نفس افتاده ی عریان مرا...
سیدپوریا هاشمی
#حضرت_ام_البنین
عینِ نور است همه روز و شب ام بنین
قدر عرش است میان وجب ام بنین
ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟
بسپارش به کلاس ادب ام بنین
پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد
مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین
دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود
رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین
قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است
حق مولاست رود در طلبِ ام بنین
محضر زینب کبری نشنیده است کسی
هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین
شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش
می درخشند همه در عقب ام بنین
اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند
ارث برده است یقین از غضب ام بنین
از معاویه بپرسید چه آمد به سرش
چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین
با دو چشم تر و برپایی روضه آخر
کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین
هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب
آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین
سر پیری پسری نیست عصایش بشود
گریه دار است عجب این لقب ام بنین
محمدجواد شیرازی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
هر نفس هربار در هربار : یا امالبنین
هر تپش تکرار در تکرار یا امالبنین
نذرِ من شد سُفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا اُمالبنین
با گرههایی که کور است آمدیم و واشدند
رو به او گفتیم تا یکبار یا امالبنین
سینهام آماج غمها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم روی این دیوار یا امالبنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هرکه دارد کار : یا امالبنین
کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سردار : یا امالبنین
چادرش بابالحوائج خانهاش بابُ المراد
چارهی هر مشکلِ دشوار یا امالبنین
با دلِ زهراییاش دین باوریاش را ببین
با امیرالمومنین همسنگریاش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنند
مادریاش را ببین نامادریاش را ببین
کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریاش را ببین
بی حسیناش مینشست و میشکست و میشکست
روضه خوانیاش ببین نوحه گریاش را ببین
بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته
چادرِ خاکی ، سرِ خاکستریاش را ببین
از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر
مَشک را میگفت خاکِ روسریاش را ببین
روزها گِرد سکینه میزند بر سینهاش
آه زینب چهره نیلوفریاش را ببین
زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد
گفت مادر ردِ خون انگشتریاش را ببین
#حسن_لطفی
#حضرت_ام_البنین
کریمان همه مات ام البنین اند
فقیر کرامات ام البنین اند
نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ
اسیر مناجات ام البنین اند
همه ساقیانی که صاحب سبویند
دخیل خرابات ام البنین اند
مریدان عباسِ او در دو عالم
به دنبال خیرات ام البنین اند
پسرهای او یار خون خدایند
دلیل مباهات ام البنین اند
پسرهای نور و تجلی نورند
تجلی آیات ام البنین اند
به خورشید تابان قمرها می آید
به ام البنین این پسرها می آید
گرفتند ماهش... همه تکیه گاهش
گرفتند ابالفضل... پشت و پناهش
عصایی ندارد دم پیری حالا
نشانده زمانه به خاک سیاهش
امان از صبوری... کشیده قبوری
روی خاک و غربت گرفته نگاهش
خدای ادب شد، بصیر عرب شد
ولی بوده هر جا به زینب نگاهش
ندیده دو عالم، کسی جز یل او
که دامان زهرا شود قتلگاهش
بشیر از پسرهای او دم نزن تو
بگو از حسینش... چه شد قبله گاهش؟!
پسرهای او نذر راه حسین اند
قمرهای او نذر راه حسین اند
غرورش شکسته ولی بازویش نه
دلش گرچه خون شد ولی پهلویش نه
کسی دیده در بین خانه بیافتد
شراره به جان سر گیسویش... نه
کسی دیده در بین کوچه بیافتد
رد پنجه ی لاله چین بر رویش... نه
شده شوهرش را ببیند که از غم
گذارد سرش بر روی زانویش... نه
شنیده کسی که زن پا به ماهی
در سوخته بیاید سویش... نه
شده زیر در مادری باشد و بعد
کسی با لگد رد شود از رویش... نه
بهار دل آل حیدر خزان شد
قد فاطمه در جوانی کمان شد
محمدجواد شیرازی
#حضرت_ام_البنین
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد
رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی
قاسم صرافان
15_DAFAT04- Ayatollah Fateminia- ASHAB(www.Rasekhoon.com).mp3
2.04M
🔖منبر کوتاه 🔖
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
💠حضرت ام البنین سلام الله علیها 💠
#استاد_فاطمی_نیا
۱۳ جمادی الثانی رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ثواب کسی که هر روز
به امام حسین(علیه السلام)
یک سلام بدهد.
✋ صلی الله علیک یا اباعبدالله
زبانحال ام البنین در مدینه
صولدی چمنیم سینه سی سوزانم الهی
دورت اوغلوم ئولوب حالی پریشانم الهی
دنیا گوزی گورمز او جوانلاری دوباره
دویمازدی باخان هر قَدَر ایتسیدی نظاره
عاشق دویا بیلمز نقدر باخسا نگاره
اولسون اورگیم جعفریمه فضلیمه قربان
یوخ یوخ هامیمیز قولسوز ابوالفضلمه قربان
هر بیر آنا فکر ایلیورم ایستر ئولنده
اوغلانلاری گوزیاشی توکه قبره گیدنده
تشیع اولا خوار اولمیا تابوتی وطنده
من هیچ دیمورم کرب و بلادن گلن اولسون
ایکاش منه عباس علمیندن کفن اولسون
اوغلانلاریم اللرده ئولوب عرصه ده سوز یوخ
عباسیمه اما یانورام من هامیدان چوخ
گویا توخانوب ساق گوزینه زهریلی بیر اوخ
بیر گون خبر آللام یوخودا گورسم ئوزیندن
قولسوز نجه پیکانی چکوب قانلی گوزیندن
زینب منه تعریف ایلیوبدی جریانین
حق اوسته نیستاندا توکوبلر یره قانین
فخریم بودی قربان ایلیوب دینینه جانین
دوزدی منی عباسیمون هجرانی قوجالتدی
اما باشیمی فاطمه یانینده اوجالتدی
واردور یری قلبیم آلیشا نارِ غمیندن
عباسیمی آگاه ایلین یوخ حرمیندن
اوغلی هی ئوپور قانه بویانمش عَلَمیندن
سسلور بابا ، جانیم اولا ایثاریوه قربان
گَل آل منی آغوشیوه قوللاریوه قربان
گاهی ئورگین بنده سالار دردو غم آغلار
پرچم گوتورر سینه ویرار دمبدم آغلار
هر دنده دیَر قوللاری اولدی قلم آغلار
مشکین کی سالور چیگنینه دنیالری داغلور
بیر معجری سالم گوزینون اوستونه باغلور
صغرانی قویا بیلمدی تنها و پریشان
امر ایلدی یثربده قالام شاه شهیدان
تمکین ایلدیم امرینه اجرا اولا فرمان
ایکاش ولی زلفِ غمی شانه داریدی
اوغلوم منیده زینبه کلفَت آپاریدی
دنیا منه زندان کیمی اولدی بو وطنده
اولسیدیم اگر منده همان دشت و دمنده
زینب بالامون قوللارینه قمچی دگنده
ایلردیم او ناکسلره ئوز عشقیمی ابراز
عباس بجردن آنانون قورخوسی اولماز
گیتسیدیم اگر منده او گون کرب و بلایه
شاید بیله دوشمیدی باشیم درد و بلایه
زینب چاغیراندا هامونی بزمِ عزایه
از بس منه قائلدی فضیلت او هم افضل
قارداشینی اوّل اوخور آخرده ابوالفضل
( حسین غفاری اردبیلی )