eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
باامام زمان عجل الله فرجه الشریف تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟! در انتظار دیدنت گریان بمانم تا کی منِ قحطی زده بین بیابان محروم از باریدن باران بمانم؟! خیلی زیان دیدم از این دوران هجران نگذار بیش از پیش در خسران بمانم وقتی دلت را با گناهانم شکستم حق من است آواره و حیران بمانم ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست من دوست دارم بی سر و سامان بمانم مُشتم همین که باز شد آواره گشتم باید همیشه دست بر دامان بمانم ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که خیره به دست لطف این و آن بمانم بین حسینیه فقط جریان گرفتم تا آخرش بگذار در جریان بمانم خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد تا کی به فکر مرقد جانان بمانم؟! پیراهنش غارت شد و باید همیشه گریه کن آن پیکر عریان بمانم
حسین علیه السلام. گفتند مردن بابا را تعریف می کنی؟ گفت بله . گفت دکترها دست کشیدند ، سه شبانه روز در کما بود، و چشمش را وا نمی کرد حرف نمی زد . شش هفت دقیقه مانده به مردنش ما که نمی دانستیم می خواهد بمیرد اما چون قضیه شش هفت دقیقه بیشتر نکشید، شش هفت دقیقه به مردنش چشمش را باز کرد گفت محمدعلی . گفتم بله آقا در خدمتتان هستم. فرمود : خیلی زود خیلی زود خودت روضه ی گودال ابی عبدلله را برایم بخوان. با صدا هم بخوان ، گفت من شروع کردم به خواندن. اشک به پهنای صورتش داشت می آمد از دنیا رفت. مومن بود . آیه دومش را در سوره ی طاها خودتان تا آخرش را ببینید آیه ی جالبی است. همین أنَّهُ مَن یعطی رَبَّهُ مومِناً فَلَه الدَّرجات الاُولی، مومن. می گفت اشک روی صورتش بود از دنیا رفت. خدایا همچین مرگی را هم برای ما برسان. تو نماز میمیریم . تو دعای کمیل میمیریم. در حال گریه ی بر حسین میمیریم . منو این ذکر یا رب یا ربم، منو این ناله های زینبم . منو این ساربان این شمر دون این تن عریان میان خاک و خون. این سکینه این رقیه این رباب ، این عروس دست و پا در خون خضاب. این منو این قاسم و این اصغرم این علمدار رشید این اکبرم. پس خطاب آمد زحق که ای شاه عشق ای حسین، ای یکه تاز راه عشق . گر تو بر من عاشقی ای محترم ، پرده برکش من به تو عاشق ترم. هرچه بوده داده ای در راه ما ، مرحبا صد مرحبا تو خود بیا. خود بیا که میکشم من ناز تو . عرش و فرشم جمله پا انداز تو لیک خود تنها میا در بزم یار ، خود بیا و اصغرت را هم بیار. خود بیا و اصغرت را هم بیار. وقتی سر مبارکش را جدا کردند خواهر دید هوا دارد تیره و تار می شود ، زمین زیر پا دارد می لرزد. هر سنگی را کنار می زنند خون از زیرش دارد بیرون می زند. دوید آمد پیش زین العابدین ، برادر زاده چه خبر است؟ عمه دامن خیمه را بالا بزن . وقتی دامن خمه را بالا زد چنان ناله زد زین العابدین عمه جان ببین سر بریده ی بابا بالای نیزه زدند. حسین جان . @rozevanoheayammoharramsoghandi
امام علیه السلام انصاریان با خضر دانش یار شو ای موسی دل شاید کفیل صحرا کنی طیّ منو در چاه تنگ تا کی برم ای یوسف جان مصر تجرد را تویی سلطان عادل از شهر تن جانا بباید رخت بستن زادی طلب تا فرصتی داری به منزل جز طاعت و خدمت نباشد زاد این راه در دین و دانش هوش و من شیر هیچ غافل. لذات جسمانی فانی دانه ی توست زور و زر جان است دان ای مرغ عادل جز ذکر الله هست هر ذکری ز شیطان جز سود حق هر سود سودایی ست باطل . اغلب ما دختر داریم . دختر کانون مهر و محبت و عاطفه است. نگاه خاصی دارد سخن خاصی دارد. منش و روش خاصی دارد. علاقه اش به پدر علاقه ی ویژه ای است. دختر سیزده ساله میان بارگاه یزید یک مرتبه دید یزید چوب خیزرانش را برداشت، به لب و دندان ابی عبدلله حمله کرد. دستش را از طناب آزاد کرد. دوید آمد روبروی تخت یزید. یزید بابایم را نزن. تا من دیشب خوابی که دیدم برایت تعریف کنم. یزید دیشب گوشه ی خرابه برای بابایم خیلی گریه کردم، خسته شدم سرم را روی خاک گذاشتم و خوابم برد . خواب دیدم میان یک بیابانی قرار دارم. داشتم از تنهایی وحشت میکردم. یک مرتبه دیدم چند مرد نورانی زیر بغل یک آقایی را گرفتند، هر قدمی که بر میدارد صدا میزد حسین من ، قَتَلوک و ما عرفوا دویدم جلو از یکیشان پرسیدم این آقا کیه؟ گفت : سکینه این جدت پیغمبر اسلام است. دارد می رود دیدند سر بریده ی ابی عبدللع؛ یزید، آمدم بروم پیش جدم دیدم یک خانومی دارد مرا صدا می کند. إلَیَّ إلَیَّ سکینه جان بیا پیش خودم . برگشتم او را نشناختم. صدا زد سکینه جان من مادرت زهرا هستم. آمدم خودم را انداختم در آغوش مادر. مادر شش ماهه ی ما را کشتند. مادر فرق اکبر برادرم را شکافتند. مادر دو دست عمویم قمر بنی هاشم را.... صدا زد سکینه جان دیگر بیشتر دلم را آتش نزن. من دارم می روم این گیسوانم را به خون گلوی بابایت رنگین کنم. اللهم نسئلُکَ و نَدعوک ، بسمک العظیم الاعظم یا الله یا الله ... اللهم احیِنا حیاتاً محمدٍ و آلِ محمد. و أمتنا مماتنا محمد و آل محمد. ولا تُفَرِّق بَیننا و بین محمد و ال محمد. وأجعَلنا من أنصار محمدٍ و ال محمد. و أجعَنا من محبی محمد و ال محمد. برحمتک یا ارحم الراحمین. @rozevanoheayammoharramsoghandi
امام# حسین علیه السلام کسی نمی تواند آنچه در این یکی دوساعت یعنی از چهار بعد ازظهر تا الان اتفاق افتاده را بگوید . نمی تواند، یک نفر توانست بگوید ، که چی شد؟ یک نفر تعریف کرده. فَلَمّا رئوکَ ثابتَ الجیش امام زمان دارد می گوید ؛ لشکر دیدند عجب استوار و ثابت قدمی، غیرُ خائفٍ و لا خاش یک ذره ترس در آن نیست . نَصَبوا لَکَ قبائلَ مَکرَهم تمام حیله هایشان را به کار گرفتند، همه ی نقشه ها را برای یک نفر به کار گرفتند. حسین جان. أمَرَ الَلعیم أمَرَ اللَعیم جنودَه به تمام لشگر دستور داد گفت اول کاری که می کنید نگذارید به آب برسند. مگر یک ذره آب چکار می کند؟ نگذارید به آب برسند. چه حرف دلسوزی است ، حرف مادرش ، این را کنار سر بریده اش شام گفت. قَتَلوک و من شُرب الماءِ مَنَعوک، حسین من سرت را بریدند آب چرا بهت ندادند؟ حسین من. ناجَزوکَ القِتال ،گفت به هر شکل ممکن با این یک نفر بجنگید ،به هرشکل ممکن. عاجَلوکَ النِزال لشکر تحمل نکرد ، عجله کرد برای حمله کردن به تو. رَشَقوک بالسَّهام و النِّوام، خار پشت را دیدی؟ اینجوری تیربارانت کردند. حسین جان. جوری حمله کردند که پشت گرد و غبار مانده بودی، آنها هم بی هدف تیر می انداختند. تَحتَمِلُ للأذیّات ، هرجور ناراحتی را داشتی تحمل می کردی. آخر مهلت نمی دادند بهت. یک نفس بکشی. فَأحدقوا بِک من کُلِّ جَهات نقطه ی مرکزیِ دایره را دیدید روی کاغذ؟ امام زمان می گوید اینجوری دور زدند تورا. محاصره شدی. محاصره شدی. بابا یک نفر برود بکشتش ، یک نفر برود. یابن رسول الله تو برای چه این روضه را برای ما خواندی؟ تو که می دانستی ما طاقت نداریم وقتی محاصره شدی هرکه با هرچه دستش بود حمله کرد.. و لَم یَبقَ لَکَ ناصِر، هرچی نگاه کردی که یک نفر بهت کمک بدهد نبودند. نبودند کمک دهند. ما الان می خواهیم کمکت بدهیم چکار کنیم؟ حسین جان. الان ما چکار کنیم؟ ساعت پنج است الان که افتادی ما چکار کنیم برایت؟ حسین جان چه کنیم برایت؟ ما چکار کنیم. افتاده بودی بقیه اش را نمی گویم. دارم می میرم خودم. فقط همین یک کلمه را می گویم. میروم پایین. افتاده بودی شلوغ شده بود ، امام زمان می گوید افتاده بودی همه که پیاده نبودند. تو آن شلوغی اسبها از روی بدنت رد شدند. @rozevanoheayammoharramsoghandi
امام علیه السلام انصاریان شیخ صدوق ، راوی را ببینید کی هست؟ کتاب أمالی با سند از امام هشتم نقل می کند:تو یک جلسه ای که چند تا شیعه نشسته بودند ، امام فرمود: إنَّ المُحَرَّم کان شهرُ کان َ اهل ُ الجاهلیه یُحَرِّمونَ فی القِتال . محرم یک ماهی است که تمام بت پرستان قبل از بعثت جنگ در آن را حرام اعلام کردند . هیچ کس خنجر نمی کشید هیچ کس شمشیر نمی کشید در محرم. اما فَستُحِلَّت فیه الدماءُنا ریختن خون ما را در محرم حلال کردند. گفتند بکشید مارا . و هُتِکَ فیه حُرمَتِنا ؛ احترام همه ی مارا لگد مال کردند. حسین جان .حسین جان چه کردند با شما؟ وصُبیَ فیه ضرارینا تمام ما را به اسارت گرفتند. و عظِمتِ النار فی مَضارِبنا؛ روز عاشورا به تمام خیمه های ما آتش زدند. یکدانه اش را سالم نگذاشتند. و نتُهبَ فیها من ثِقلِنا ، بود و نبود ما را غارت کردند و ولَم ترع لر صول من لا حرمةٌ فی أمرِنا؛ اصلا حق بیست و سه ساله پیغمبر را رعایت نکردند. اینها حالا مهم نبود حالا بقیه اش را بشنوید. وای . می خواهم بگویم امام رضا چی می خواهد از شما؟ بابا به بعضی حرفها گوش ندهید. این حرفها از شیپور شیطان در می آید، گرچه از دهان آخوند در بیاید یا سخنران . اینها دمیده های شیطان است. امام هشتم می گوید : إنَّ یوم َ الحسین أقرَحَ جفوننا کاری کردند که ما اهل بیت برای حسین آنقدر گریه می کنیم که پلکمان زخم می شود. گریه می کنیم گریه. أسبَلَ دُموءُنا، کربلای حسین اشک همه ی مارا ریخت. وای نمیدانم امام هشتم با چه دلی این حرفها را زده ؟ این جمله را من چه جوری معنی کنم؟ یابن رسول الله تو هم که دل ما را آتش زدی تو هم که داری مارا می سوزانی. به امام هشتم می گویم: بابا امام حسین، زینب کبری می گوید سی و سه سال خودم شاهد بودم بابایم علی هر وقت می خواست برادرم را صدا بزند اول تمام قد از جا بلند می شد. نمی گفت یاحسین می گفت إلَیَّ یا اباعبدلله یعنی حسین چقدر عظمت دارد؟ زینب چقدر عظمت دارد؟ قمر بنی هاشم چقدر عظمت دارد؟ علی اکبر چقدر عظمت دارد؟ امام هشتم می گوید: أذلَّ عزیزنا همه مارا ذلیل کردند. حسین جان. @rozevanoheayammoharramsoghandi
حسین علیه السلام یک خداحافظی که نمی دانم بگویم جانسوزتر است؟ مساویِ همان است آن را من بلد نیستم . با خواهرش زینب کبری بود. این برای همه ی ما اتفاق افتاده تو اوج عاطفه یک خداحافظی که با بچه مان با دخترمان با پسرمان داشتیم ، حالا مکه می رفتیم جای دیگر می رفتیم خداحافظیمان تمام می شود، رو می کنیم به مقصد برویم بلیطمان را بگذاریم روی میز کارمند هواپیمایی داریم می رویم هی برمی گردیم . امام حسین سوار اسب بود ، داشت می رفت زینب کبری را امر کرد برگرد به خیمه ، دو سه بار روی زین اسب بلند شد برگشت ، دید خواهر دارد می رود . یکبار دیگر باز بلند شد برگشت دید خواهر نیست. این نباید به خیمه رسیده باشد . برگشت ابی عبدلله ؛ دید خواهر روی زمین افتاده . @rozevanoheayammoharramsoghandi