eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانها ، غیرتیها ، دیگر این شبها کاروان اسرا از کوفه به سمت شام روانه ی بیابانها شدند. من نمیدانم شاید ‏همین ساعتهاست که دیگر کاروان تو بیابانهای شام اُطراق کرده سبط ابن جوزی در تذکرةُ الخواص نوشته. ‏کُلَّما نَزَلوا منزلاً کاروان هرجایی فرود می آمد أخرَجُ راسَ من صُندوقِ الاعدوا لَه سر را داخل صندوقی ‏گذاشته بودند چرا اینکار را میکردند؟ هر منزلی که میرسیدند سر را بیرون می آوردند فوَضَعوهُ علی رُمحٍ ‏دوباره بر سر نیزه ها میزدند . نمیخواهم یک حرفهایی را بزنم. انقدر این سر را به نیزه زدند ، انقدر پایین ‏آوردند ، انقدر به سر نیزه ها زدند آخر عبارت مقتل این است ، حالا یادم نیست الان کوفه است یا شام است ‏یادم نیست. میگوید و الرُمحُ طلعوا بها یمیناً و شِمالاً این نیزه این سر را به چپ و راست بازی میداد.‏ دلم برای زینب کباب میشود . چندبار این صحنه را دیدی ؟ سر تو تا به روی نیزه رفته ، نگاهم خیره سوی ‏نیزه رفته. بمیرم من برایت ای برادر ، گلویت در گلوی نیزه رفته. حال روضه شنیدن داری یا نه؟ پس چرا ‏ناله نمیکنی ؟ آخ بمیرم برایت زینب در آوردی سر از بالای نیزه ، در آوردی سر از بالای نیزه ، نیفتی نیفتی ‏، در آوردی سر از بالای نیزه ، زینب سر در آوردی بالای نیزه چه خبر است ؟ نیفتی خواهر از بالای نیزه ؟ ‏بگو دست کسی از اهل کوفه ، یک سوال دارم بگو دست کسی از اهل کوفه ندیدی معجر از بالای نیزه؟ ‏ زین العابدین قربانش بروم. هفته ی بعد شهادتش است. چقدر این صحنه را دید ما واقعا محرم و صفر برای ‏زین العابدین کم گریه میکنیم بی معرفتی میکنیم. این آقا خیلی بزرگوار است. خیلی مهربان است . دستگیر ‏بیچاره هاست . اصلا همسفره ی ما بدبخت بیچاره هاست. شیخ صدوق در من لا یحضُر آورده : روزهایی که ‏حضرت روضه میگرفت دستور میداد یک گوسفندی را ذبح میکردند ، می پختند شب که میشد آقا خودش ‏میفرمود به همه که بروید کاسه هایتان را بیاورید ، ختی برای آنهایی که نبودند غذا میبرد. دیگ ها همه ‏خالی میشد. شیخ صدوق روایت کرد . بعد خودش با نان و خرما افطار میکرد.‏ ‏( امام صادق علیه السلام: زين العابدين عليه السلام روزى كه روزه ميگرفت دستور ميداد گوسفندى ذبح كنند ‏و گوشتهايش تكه تكه كنند و بپزند هنگام افطار كه ميشد مى‏آمد كنار ديگ بطورى كه بوى آب گوشت ‏بمشامش ميخورد با اينكه روزه بود. ميفرمود ظرفها را بياوريد. اين ظرف براى خانواده فلانى و اين ظرف براى ‏خانواده فلانى تا ديگها تمام ميشد بعد مقدارى نان و خرما مى‏آوردند اين غذا و شام خودش بود. منبع: ‏بحارالانوار؛ مجلسی، ج ۴۶، ص ۷۱ ) ‏ همراه این قافله دارد میرود سمت شام . مرحوم مجلسی نوشته وقتی که پیکر مطهرش را بعد از شهادت ‏خواستند غسل بدهند امام باقر نگاه میکرد روی شانه ها روی گردن مبارکش سیاهی بود کبودی بود مثل ‏جای طناب ، از امام باقر پرسیدند فرمود: پدرم شب که میشد دو رکعت نماز میخواند آذوقه میگذاشت داخل ‏این کیسه ها ، میگذاشت روی دوشش میرفت محله های فقیر نشین توزیع میکرد این آثار و کبودی ها ‏بخشیش بخاطر آن بارهاست . کیسه ها سنگین بود. مسیر طولانی بود بدن این آقا آسیب میرسید.‏ ‏(عمرو بن نایب» می‌گوید: «چونکه حضرت علی بن الحسین -علیه‌السلام- وفات یافتند و آن حضرت را غسل ‏دادند: مشغول نگاه کردن به پشت ایشان شدند و آثار سیاهی را در آن مشاهده کردند!! و لذا پرسیدند این ‏چیست؟ کسی گفت: «آن بزرگوار عادتش این بود که خورجین و انبان آرد را شبانه بر پشت خود حمل ‏می‌کرد و آن را به فقراء مدینه اعطا می‌نمود. منبع: بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۰ ) ‏ من یک سوال دارم . مگر غُل و زنجیر سبک است ؟ مگر مسیر کربلا تا شام کم بود؟ مگر بیابان های شام ‏راحت بود؟مگر این بیابانها راهش کم بود ؟ روضه ام تمام است. دو سه جمله از شیخ مفید میگویم. در ارشاد ‏نوشته : و أمَرَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، ابن زیاد ملعون دستور داد بدن مبارک زین ‏العابدین را تا گردن در غُل و زنجیر کنند ببرند شام .‏ ‏(إنَّ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ بَعدَ إنفاذِهِ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام أمَرَ بِنِسائِهِ وصِبيانِهِ فَجُهِّزوا، و أمَرَ بِعَلِيِّ بنِ ‏الحُسَينِ عليه السلام فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم في أثَرِ الرَّأسِ مَعَ مُجفِرِ بنِ ثَعلَبَةَ العِائِذِيِّ وشِمرِ بنِ ‏ذِي الجَوشَنِ، فَانطَلَقوا بِهِم حَتّى لَحِقوا بِالقَومِ الَّذينَ مَعَهُمُ الرَّأسُ. ولَم يَكُن عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام يُكَلِّمُ ‏أحَدا مِنَ القَومِ فِي الطَّريقِ كَلِمَةً حَتّى بَلَغوا ترجمه: عبيد اللّه بن زياد، پس از روانه كردن سر حسين عليه السلام، فرمان داد كه زنان و كودكانِ او را ‏آماده كنند و فرمان داد تا على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را تا گردن در بند كنند. آن گاه، آنان ‏را با مُجفِر بن ثَعلَبه عائذى و شمر بن ذى الجوشن،
در پى سر، روانه كرد. آنان رفتند تا به حاملان سر ‏رسيدند و على بن الحسين عليه السلام در راه، كلمه‏اى با آنان سخن نگفت تا [به شام‏] رسيدند.‏ ‏ منبع: ارشاد؛ شیخ مفید، ج 2 ص 119)‏ ‏ آخره روضه ام است. من روضه ی کوفه تا شام را از زبان خوده زین العابدین میگویم . ‏ امام میگوید : سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ از بابایم سوال کردم چجوری شما را ‏بردند پیش یزید ملعون؟ فرمود : حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ‏ بِغَيرِ وِطاءٍ من را سوار شتر علی میکردند که جهاز ‏نداشت . نمیدانی چه اتفاقی می افتد . شتر بدون جهاز، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، سرِ بابایم ‏حسین روبروی نیزه ها بود. ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ‏، آقا فرمود : زنها را پشت سر ما سوار قاطرهای ‏بدون پالان کرده بودند. میبردند سمت شام. شام شهرِ محنت و رنج و بلا، شام یعنی سخت تر از کربلا. شام ‏یعنی از جهنم شوم تر ، اهل بیت از کربلا مظلوم تر . ‏ بعد زین العابدین فرمود : وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ آنهایی که مارا میبردند از پشت سر دور تا دور از جلو ‏همه شان با نیزه مارا احاطه کرده بودند. بعد چه اتفاقی می افتاد؟ إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ اگر اشکی از ‏چشم یکی از ما می ریخت ، اکثر اینها هم زنها بودند دیگر ، قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ چنان با نیزه به سرش ‏میکوبیدند که دیگر ، ... بمیرم برایت زینب ، چقدر با نیزه به سر زینب زدند. چقدر به سر این دختر بچه ها ‏زدند.‏ ‏(مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهما السلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: ‏حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ‏ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ‏، ‏وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: ‏يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون‏ ترجمه: امام باقر عليه السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى ‏يزيد پرسيدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى ‏بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مى‏بردند، از پشت سر و ‏گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مى‏دادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مى‏چكيد، با ‏نيزه به سرش مى‏كوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ‏ملعون اند. منبع: اقبال؛ سیدبن طاووس، ج 3 ص 89) ‏ زینبِ مظلومه بود و گردِ غم، هجده خورشید بر بالای نی ، خنده های فتح بر لب میزدند، زخم ها بر قلب ‏زینب میزدند. آن یکی بر نیزه دار انعام داد. این به زین العابدین دشنام داد.‏ روضه ام تمام است یا صاحب الزمان . آنقدر آل پیمبر را زدند. دختران ناز پرور را زدند. انقدر دخترهایش ‏کتک خوردند. حالا صدا بزن یا حسین.... ‏
راه درازی داشتیم ، از کربلا تا شام ، سوزی و سازی داشتیم از کربلا تا شام . وای راه درازی داشتیم از کربلا ‏تا شام ، سوزی و سازی داشتیم از کربلا تا شام . بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت، بر نیزه میرفتی و با زلف ‏پریشانت. راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام. مگر کربلا نمی خواهی ناله بزن. ؟ حسین جان..... حسین جان بابا بابا ... بابا بابا شما چیزی نپرس از گوشواره ، بابا بابا شما چیزی نپرس از گوشواره ، من هم نمی گیرم ز ‏انگشتر سراغی . حسین... بابا حسین... شما چیزی نپرس از گوشواره . من هم نمیگیرم ز انگشتر سراغی . ‏بابای من مهربون من ، بر نیزه می رفتی و با زلف پریشانت ، راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام. حسین جان..... حسین جان ‏ بابای من بابای من چیزی نمی گفتیم چیزی نمیگفتیم هر چه زخم می بردیم، ما چیزی نمی گفتیم ولی مارا ‏می زدند . عمه ی ما به جای ما کتک خورد . بابا همه ش عمه را می زدند، ای غیرت الله ، یا قمر العشیره عمو ‏کجایی بیا بیا ... عمه را می زدند مارا می زدند. بابای من ، قربونت بروم موقعی که من می خوانم آرام گریه کن ، ‏صدای من به صدای تو برسد . چیزی نمی گفتیم هرچه زخم می بردیم ، با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام. ‏ در هر زمین خوردن ، در هر زمین خوردن ، خدا را سجده می کردیم . بابا اینها یک جوری مارا می زدند ما همه ‏ش به سجده می افتادیم . هی صدا می زدیم الهی رضاً برِضائک تسلیماً لأوامرک لا معبود سِواک یا غیاثَ ‏المُستغیثین . ‏ در هر زمین خوردن خدا را سجده میکردیم دائم نمازی داشتیم از کربلا تا شام. دائم نمازی داشتیم از کربلا ‏تا شام. ‏
متن روضه 1 🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است 🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست شب دوازدهم ماه محرمه. .. امروز کربلا چه خبر بود خدایا... 🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب 🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد... هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم... رفتیم به سمت خونه هامون... مواظب بچه هامون بودیم... مبادا نیمه شب سردشون بشه... مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند... اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن... بچه های حسین چه حالی داشتند... داخل یک خیمه نیم سوخته... الله اکبر... نميدونم بهشون آب دادند یا نه... خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه... 🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت 🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست 🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک 🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست 🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی 🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه... از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه... مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب... صدا زد عمه جان زینب... ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن... کفن کردن... بدنهای نحسشون رو دفن کردند... اما بدن بابای غریبم حسین... روی زمین کربلا... عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن... وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند... اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند... خانم زینب کبری فرمودند... خودم بچه ها رو سوار میکنم... با دستان مبارک... یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز‌ کرد... اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد یا صاحب الزمان .... یکدفعه نگاه کرد به اطرافش... یادش اومد از روز ورودش به کربلا... اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد... علی اکبر امد... قاسم امد... جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن... دور محمل زینب رو گرفتن... خانوم‌ رو با احترام از محمل پیاده کردن... مبادا نامحرمها ببینند.... ناموس خداست... احترام داره... یادش اومد از اون‌ روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند... اما الان تنهای تنها مانده... نگاه کرد به سمت قتلگاه... صدا زد حسینم برادرم... بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر... ببین دورم رو نامحرمها گرفتند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادر نمیخواستم اما... 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا... یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند -
مناجات 🔸من کیم تا تو بیایی ب سر بالینم ببین حرف دلت هست یا نه... چی میخوای به آقات بگی... 🔸من کیم تا تو بیایی به سر بالینم 🔸چه کنم راه نجاتی نبود جز اینم چه کار کنم... کجا برم... جز در خونه ی شما جایی رو ندارم... 🔸بر من آنقدر توان بخش که در بستر مرگ امام زمان آقا جانم... 🔸بر من آنقدر توان بخش که در بستر مرگ اون لحظه ای که ميخوام دیگه نفسهای آخر رو بکشم دم جان دادنم.... 🔸خیزم از جا و به پیش قدمت بنشینم دست بگذارم روی سینه بگم السلام علیک یا بقیه الله.... 🔸نیست انصاف کز این مهلکه بیرون بروم آقا نکنه من از این دنیا برم... شما رو نبینم... 🔸نیست انصاف کز این مهلکه بیرون بروم 🔸من که یک عمر تولای تو باشد دینم یه عمری محبت شما رو درسینه نگه داشتم... آقا جانم امام زمان... یه عمری آرزوی دیدن جمال دلربای شما رو در سینه نگه داشتیم... آقا عاشقان شما امشبم به امیدی سر میگذارند... ان شاء الله به همین زودی ها صدای دلنشین شما از مکه، کنار خانه ی خدا بلند بشه... انا بقیه الله... آی شیعیانم... آی اونهایی ک امام زمان رو صدا میزدید... انا المهدی... خدایا ما زنده باشیم... به امیدی که یک روز... صدای آقامون رو بشنویم... هر چقدر با امام زمانت کار داری... در این شب دوازدهم آقات رو صدا بزن... یابن الحسن ... حالا ک امام زمانت رو دعوت کردی توی مجلس با امام زمان هم ناله شو از همین جا دل ها رو روانه کنیم کربلای معلی... نمیدونم کربلا رفتی یا نه.... همچین که داری نزدیک کربلا میشی هی نگاه میکنی... ببینی گنبد ابی عبدالله معلوم میشه یا نه... دیگه دلت طاقت نداره... دلت برا حرم حسین پر میزنه... هی این طرف و اون طرف سوال میکنی... چقدر مونده تا حرم آقام حسین... وقتی بلاخره رسیدی حرم باصفاش... تصور کن ورودی حرم ایستادی... در مقابلت قبر شش گوشه‌ی حسین دستات رو روی سینه میگذاری. .. همش میگی آی حسین... اصلا باورم نميشد منو دعوتم کنی... من کجا... کربلا کجا... حالا میخواهم احترام کنی... از همین جا با پای دل بریم جرم باصفاش... دستات رو روی سینه بگذار... میخای ب اقات حسین سلام بدی... همه باهم... السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین -
‍ دلبرم یوسف زهراست خدا میداند یادش آرامش دلهاست خدا میداند علت غیبت او هست گناه من وتو خون جگر،از گنه ماست خدا میداند بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند از دمش زنده مسیحاست خدا میداند همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند پسر فاطمه تنهاست خدا میداند   *الان کجای عالم داره مناجات می کنه،کجا داره برامن و تو دعا می کنه،چرا هر کی آقا رو زیارت کرده،خیمه نشین زیارتش کرده؟چرا هر کی یوسف زهرا رو دیده تو بیابونا دیده؟مگه این آقا تو بین ما،تو شهر ما،توخونه های ماجا نداره؟از امیرالمومنین طلب کردن مهدی فاطمه رو برا ما معرفی کنید،حضرت با سه چهار جمله معرفی کرد،فرمود:”صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ان الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ” یعنی مهدی من غریبه،مهدی من تک و تنهاست،مهدی من از شهرها رانده شده*   * آری اعمال من و توست حجاب من و تو ورنه آن چهره هویداست خدا میداند از همه بیشتر آنکس که بود منتظرش مادرش حضرت زهراست خدا میداند   *حالا آماده ای گریه هات با گریه های امام زمانت عجین بشه،مگه نفرمود،یا جدا ،آگه نبودم کربلا یاریت کنم” اما صبح و شام برات گریه می کنم،نه تنها گریه می کنم،بلکه فرمود:”لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً” یعنی برات خون گریه میکنم،برا کدوم مصیبت امام زمان خون گریه می کنه؟*   آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز روضه زینب کبری است،خدا میداند   *انقده به روضه ی عمه جانش امام زمان،ارادت داره که به شیخ حسین سامرایی هم دستور داد،به شیعیان ما بگو،خدا رو به حق عمه جانم زینب قسم بدن،موانع فرج من برطرف بشه؛امشب دلاتونو کجا ببرم،کدوم گوشه ی روضه رو بخوانم؟ان شاالله چشمی نباشه که گریان نباشه،پیغمبر فرمود فاطمه جان،همه چشمها قیامت گریانه،غیر از اون چشمی که بر حسین تو گریه کنه،حالا آماده ای یا نه؟دلاتونو ببرم اون روضه ای که راوی میگه،زینب کاری کرد که دوست و دشمن به گریه افتادن،بی مقدمه میرم وارد روضه میشم*   وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید * *یاصاحب الزمان،چه گذشت به عمه جان شما در این مجلس،الان این مسجد و جلسه به این وسعت خدام محترم جایگاه بانوان مجلله رو جدا کردن،اگه یه بانو اشتباهی وارد قسمت مردانه بشه،همه ی مردهای غیرتی بهش تذکر میدن،راه رو براش باز می کنن،مبادا اثباب مزاحمتی براش فراهم بشه،اما عمه ی امام زمان وارد مجلس نامحرم” اونم مجلسی که همه مشغول لهو و لعبن،همه مشغول می گساری اند،همه مشغول شادی اند،سرهای بریده رو بالا نیزه زدن،این زن و بچه ابی عبدالله رو در لباس اسیری*    زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید   *ابی عبدالله یه لحظه چشمانشو باز کرد،اشک سر بریده درآمد”دیدن سر بریده داره اشک میریزه*   اشک سر بریده درآمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید   *ای حسین*   اماامشب میخوام اسم یه بانویی رو ببرم،که خیلی تو کربلا مضطر شد،تا به مقام اضطرار نرسی،نمی تونی با آقات درد دل کنی*   داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید   *این زن و بچه رو به سلسله و غل و زنجیر بسته بود،چجوری وارد شدن،بماند” همه دارن نظاره میکنن،این بانوی مجلله ای که تا کربلا چشم نامحرمی سایه شم ندیده بود،این دختر علی که یحیی مازنی میگه،بیست سال با علی همسایه بودم،یه بارم نشد قد و قامت دختر علی رو ببینم،حالا بین نامحرما گیر افتاده” یا صاحب الزمان”وقتی با خطبه خوانیش یزید رو رسوا کرد،دیدن یزید دستور داد،سر بریده ابی عبدالله رو از رو نیزه بیرون بیارن،بزارن تو تشت طلا،آخ بمیرم این تشت طلا رو زیر پای نحسش گذاشت،میز قمارشو رو تشت طلا قرار داد،اینجا زینب کاری کرده که دوست و دشمن به گریه افتادن،حریف خطبه ی زینب نشد،دیدن چوب دستیشو بالا میبره، انقده با چوب خیزران بر لب و دندان حسین،بچه ها دیدن چوب یزید که بالا میاد دو دست عمه هم بالا میاد،چوب که به تشت پایین میاد عمه چنان با سیلی به سر و صورت میزنه،ناله بزن یا حسین*   هرچه سفارش کرد مزن ظالم که او از ره رسیده لبان غنچه اش زهرا مکیده   مردم از شما میپرسم،قاری قرآن محترم هست یا نه؟پیغمبر لب های قاری قرآن رو میبوسید،امیرالمومنین به قاری و معلم قرآن جایزه میداد،امامن یه قاری قرآن میشناسم،تا شروع کرد به قرآن خوندن،نه تنها احترامش نکردن،بلکه جلو زن و بچه انقده با چوب خیزران بر لب و دندانش زدن
۱۴ پنجم گل ولایت،امام ساجدینم با اذن حق تعالی،پناه مؤمنینم واویلتا واویلا۲ پور حسین زهرا،از نسل مصطفایم در صبر و استقامت،علی مرتضایم واویلتا واویلا۲ زهر عدوی کافر،شرر زده به جانم سوزانده این دل من،تا مغز استخوانم واویلتا واویلا۲ از سوز داغم امروز،مدینه کربلا شد در خانه ی ولایت،بزم عزا به پا شد واویلتا واویلا۲ ساعات آخر عمر،جانم رسیده بر لب سوزم به یاد بابا،گریم به یاد زینب واویلتا واویلا۲ دیدم به دیده ی خود،رنج و غم و بلا را محو رخ امامم،عشاق کربلا را واویلتا واویلا۲ روز وفا و ایثار،دیدم برادرم را در پیش چشم بابا،گردیده اربا اربا واویلتا واویلا۲ با تیر کین دشمن،دیدم علی اصغر بر روی دست بابا،شد پاره پاره حنجر واویلتا واویلا۲ دیدم عمویم عباس،دستش ز تن جدا شد او با عمود آهن،فرقش ز کین دو تا شد واویلتا واویلا۲ دیدم که شمر ملعون،خنجر ز کین کشیده رأس امام مظلوم،را از قفا بریده واویلتا واویلا۲ دیدم عدوی بی رحم،آتش به خیمه ها زد سر حسین زهرا،بر روی نیزه ها زد واویلتا واویلا۲ دیدم تن پدر را،غرقه به خون و صد چاک بی غسل و بی کفن بود،افتاده بر روی خاک واویلتا واویلا۲ من در کنار طفلان،دیدم به چشم گریان پیکر پاک بابا،شد پایمال اسبان واویلتا واویلا۲ دشمن بی مروت،بر زخم ما نمک زد در پیش چشم عمه،سکینه را کتک زد واویلتا واویلا۲ هم بی بهانه می زد،هم وحشیانه می زد بر سر و روی طفلان،با تازیانه می زد واویلتا واویلا۲ در شهر کوفه و شام،رنج و محن کشیدم از مردمان بی دین،زخم زبان شنیدم واویلتا واویلا۲ چون گل سر پدر زد،بر روی نی شکوفه کف می زدند کنار،رأس پدر به کوفه واویلتا واویلا۲ امان ز مردم شام،زخم زبان و دشنام بر سر و روی ما با،سنگ می زدند ز هر بام واویلتا واویلا۲ دشمن دین و قرآن،کرد خارجی خطابم خون شد دلم که بردند،در مجلس شرابم واویلتا واویلا۲