مهربانو🧕🏻
بریم سراغ گلبول قرمز؟❤️
وقتشه که اکسیژنِ عشقِ خونِمون بره بالا...
حاضری که گلبول بفرستیم واسه آقای همسر؟
دلبری کن❤️
( اگه دوست داشتی واسمون بگو که چی جوابت رو داد.
بفرست به🆔:
@madarane96)
👇🏻👇🏻👇🏻
#گلبول_قرمز 💕✨✨
عشق از همانجایی شروع شد
که حالمان به هیچ چیز خوش نشد
الا دوست داشتن هم...💖
💍❤️
...•♥️✨
I
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ♥️💍
"مامان باید عاشق باشه"
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
🍇🍐 میوههای غمگین
پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو می کشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه می کردند.
پیشی پرسید: میوه ها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بی حال هستید؟
گلابی گنده ای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: می خواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف می داد.
یک آلوی درشت از سطل زباله بیرون آمد و گفت: ما آب بازی کردیم بالا و پایین پریدیم و خندیدیم. وقتی آب بازی تمام شد، ما را توی سبدهای بزرگ ریختند.
یک هلوی درشت ولی نصفه ناله ای کرد و گفت: پیشی جان به من نگاه کن ببین چقدر زشت شده ام. دیگر یک ذره هم خوشحال نیستم چون حالا یک تکه آشغال هستم. بعد ادامه داد ما توی سبد بودیم. اول از همه مرا با یک دستمال تمیز خشک کردند جوری که پوستم برق می زد…
هلو گریه اش گرفت و نتوانست حرفش را تمام کند.
سیب گفت: راست می گوید، من هم توی سبد بودم. بعد همه ی ما را خشک کردند و توی ظرف بلوری بزرگی کنار هم چیدند. نمی دانی چقدر قشنگ شده بودیم. وقتی مهمان ها آمدند همه به ما نگاه می کردند و به به می گفتند.
یک خیار زخمی از میان میوه ها فریاد زد: اما چه فایده ؟ آنها خیلی بدجنس بودند هر کس یکی از ما را بر می داشت و فقط یک گاز می زد و دور می انداخت. یکی زیر پا، یکی زیر صندلی، یکی توی باغچه همه جا پخش شده بودیم. جاروی بیچاره ما را از این طرف و آن طرف جمع کرد.
پیشی نگاهی به حیاط کرد جارو کنار باغچه افتاده بود. معلوم بود از خستگی به این حال افتاده است. پیشی گریه اش گرفت و گفت: چه مهمان های بدی! من که اینجور مهمان ها را دوست ندارم. بعد خودش را از لای در کشید و با ناراحتی بیرون رفت.
عزیزدلم ما نباید اسراف کنیم. میوه را کامل بخورید.😊
@koodakemaa
"مامان باید قصهگو باشه "
قصه مادری،
قصهای عجیب و شگفتانگیز است؛
اینکه تو خود تبدیل به
واسطهای برای
آفرینش میشوی.
این که در دل تو،
زندگیهایی تازه
شکل میگیرند
و رشد میکنند،
گویی معجزهای است که
هر روز در برابر چشمانت
به وقوع میپیوندد.
تو نه تنها یک مادر هستی،
بلکه نقشی کلیدی
در شکلگیری جهانهای
کوچک و بزرگی داری
که در دستانت پرورش مییابند.
این مسئولیت سنگین،
این قدرت آرامشبخش،
و این عشق بیپایان
که هر لحظه
در دل تو جوانه میزند،
به تو معنای تازهای
از زندگی میدهد.
شاید در لحظاتی
احساس خستگی کنی،
اما زمانی که نگاهت
به آن چهرههای معصوم
و پر از امید میافتد،
تمام آن سختیها
به لحظاتی از زیبایی
و معجزه تبدیل میشود.
تو خود به یک
دنیای بیپایان
تبدیل میشوی
که در آن،
عشق و زندگی
با هم میآمیزند
و این خود یک
داستان بیپایان است.🌱
@talatomekhamosh
خداقوت مامان جون
شبت ستاره بارون
"مامان باید شاد باشه "
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دودقیقهمنبر
❗️ به زودی زلزلههای بزرگی در نظامهای سیاسی جهان اتفاق خواهد افتاد!
🎤استاد_شجاعی
"مامان باید شاد باشه "
سلام و صبح زیبای ابریتون بخیر و خوشی ⛅️
چقدر امروز آمادهای برای همهی کارهایی که باید انجام بدی؟!💪
موافقی امروز یه برنامه جدید به کارهامون اضافه کنیم؟! 🤔
مثلا اینکه یه کتابی رو که مدتهاست قصد مطالعهش رو داریم، خوندنش رو از امروز شروع کنیم!📖
🍀دَم را غنیمت شمار
🌹گلهای سرخی که کنون میتوانی برچین
🍀و بدان!
زمانِ سالخورده در گذر است
و همین گلی که امروز میخندد
فردا خواهد مُرد...
(🎞برگرفته از فیلم انجمن شاعران مرده)
🌹مامان باید شاد باشه🌹
@madaranee96