eitaa logo
🧕🏻 🏴مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
61 فایل
. 🌻﷽🌻 اینجا مادران میدان دار عرصه تربیت اند. استفاده از مطالب کانال با ذکر سه صلوات بر محمد و آل محمد آزاد است. 💌ارتباط با ما: @ShiraziSNSF @madarane96
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎾⚾️غلتاندن توپ و گرفتن هدف 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت حرکت ظریف 🤩سرعت و ابتکار @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت مثل آب ضروری است. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 محبت برای روح انسان، مانند آب برای جسم است. خشکی روح مانند خشکی جسم برای انسان بیماری‌زاست. محبت کردن به دیگران مانند آبیاری‌کردن زیباست. اگر چه وقتی یک باغ را آبیاری می‌کنی، به خارها هم آب داده ای، اما به گیاهی که انرژی نهال‌های مفید را می‌گیرد، نباید آب داد، بلکه باید آن را از باغ بیرون کرد. استاد پناهیان "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
صلوات شعبانیه یادگار امام سجاد (علیه‌السلام) سفارش شده توی ماه شعبان، مقارن با اذان ظهر خونده بشه. به وقت عاشقی❤️ "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾 🔶 این سه خصلت باعث واکسینه شدن کودک میشود: اول) *استقلال و شخصیت داشتن* 🌳هنگامی که کودک شخصیت داشته باشد تقلید نمی کند. تحت تاثیر هر حرفی قرار نمیگیرد. هر راهی او را به خود نمیکشد. هر سنت و هر پدیده‌ی نو، او را در خود هضم نمیکند. 💭 او در برابر هر مساله چرایی دارد و در برابر هر عقیده، سنگری. ⁉️ او بر دریچه قلبش نشسته، نمی گذارد هر چیز قلابی آن را اشغال کند و بی هیچ پرسشی، اجازه ورود بگیرد. 📚کتاب روش تربیت کودک 🔹آیت الله صفایی حائری "مامان باید شاد باشه "
مهربانو 🔥باطن زندگیت رو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکن... ☄بقیه چالش‌ها و ضعف‌های زندگی‌شون رو جزء اسرارشون میدونن و اسرار رو فاش‌ نمیکنن. ⚡اگه اینکار رو کنی، میشی بازنده ی این بازی... بازی ای که توش اسرار زندگیت رو با ویترین زندگی دیگران مقایسه کردی "مامان باید شاد باشه "
متن دعای هفتم صحیفه سجادیه دعا یادت نره مامان جون🤲 "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
🧕🏻 🏴مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
#چیست_آن ۱۸۴ مامان جون😊 هر شب یه چیستان میزاریم واستون❓❓ به یاد روزهای مدرسه...🎒 🧐چیستان شماره
جواب چیستان صد و هشتاد و چهارم: چیستان چی بود؟ ⁉️ اون چیه که خدای مهربون به خانوما نداده ⁉️ جوابش چیه: مقام نبوت چند تا از جوابها رو با هم بخونیم:🤣😂🤣 سبیل ریش سربازی سلام چیستان امشب فکر کنم زن باشه که خدا به خانوما زن نداده دخترم میگه ریش حالا کدوممون درسته .........هیچ کدام 😭😂😂😂😂😂😂😂 "مامان باید پاسخگو باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸۵ مامان جون😊 هر شب یه چیستان میزاریم واستون❓❓ به یاد روزهای مدرسه...🎒 🧐چیستان شماره صد و هشتاد و پنجم: ⁉️ اون چیه که تا نزنیش، صداش در نمیاد ⁉️ جوابت رو بفرست به 🆔: @madarane96 "مامان باید شاد باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐀🐿 همسایه ها ✍ نویسنده: افسانه موسوی گرمارودی 👇🏻👇🏻👇🏻
همسایه ها.mp3
2.22M
🎀قصه های خاله پونه ⏰ 5:47 دقیقه @yekiboodyekinabood "مامان باید قصه‌گو باشه "
🧕🏻 🏴مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
مامان جون، اهل رمان خوندن هستی؟📚 #فرنگیس رو خوندی؟ میای با هم این رمان عالی رو بخونیم؟🤓 هر شب یه تک
قسمت بیست و یکم رحیم و ابراهیم گفتند صدام دارد خاک ما را می‌گیرد. نیروهای ارتش نتوانسته‌اند دوام بیاورند و ما باید برویم کمک. به مادرم گفتم: «خب، ابراهیم و رحیم حق دارند. چه ‌کار کنیم؟ بنشینیم تا بیایند توی خانه‌هامان؟ بیایند یکی‌یکی نابودمان کنند؟» مادرم که دید من هم پشتیبان آن دو تا هستم، گفت: «حداقل یکی‌شان برود. به من رحم کنید!» رحیم و ابراهیم آن‌قدر ناراحت و خشمگین بودند که احدی نمی‌توانست جلوشان را بگیرد. با خودم گفتم: «خدایا، چه شده؟ این چه بلایی است که دارد سرمان می‌آید؟» همۀ مردم گیج شده بودند. مادرم با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «اگر بلایی سرشان بیاید، چی؟!» بلند شدم و گفتم: «خدا بزرگ است، دالگه. به خدا من هم حاضرم بروم.» پدرم بلند شد و رو به رحیم و ابراهیم گفت: «چیزی یادتان نرود. من می‌روم ببینم بقیه دارند چه ‌کار می‌کنند.» همین حرفش به همۀ بحث‌ها و حرف‌ها خاتمه داد. آن شب توی روستا غوغا بود. همه دلهره داشتیم. هر شب همان موقع، ده آرام و ساکت بود. همان وقت‌ها، من مشغول نگاه کردن به ستاره‌ها یا ظرف شستن بودم و مردها هم توی خانه‌ها با هم بازی‌های شبانه می‌کردند. اما آن شب، ده پر بود از سروصدا. مردها که هشت نفر می‌شدند: رحیم و ابراهیم برادرهایم، پسردایی‌ام عباس حیدرپور، پسرخاله‌هایم علی‌شاه و پاشا بهرامی، پسرخالۀ دیگرم شاه‌حسین جوان‌میری و پسردایی‌هایم مراد و اردشیر گله‌داری، تفنگ‌هاشان را دست گرفته بودند. از صورت و چشم‌هاشان خشم می‌بارید. توی کردها رسم بود هر خانواده‌ای برای خودش تفنگی داشته باشد. هر کس تفنگی داشت، آورد. هر کس هم نداشت، ‌رفت از سپاه تفنگ بگیرد. هشت نفر از فامیل آمادۀ رفتن بودند. از کسی دستور نگرفته بودند، اما آن‌قدر گلوله و تفنگ همراه داشتند که انگار از پادگان برگشته‌اند. عباس پسردایی‌ام رو به دایی‌ام محمدخان گفت: «ما می‌رویم. اگر احتیاج بود، شما هم بیایید.» دایی‌ام گفت: «روله، خدا پشت و پناهتان.» عباس توی همان تاریکی رو به مردم کرد و گفت: «مگر مادرم مرا شل پیچیده باشد (یعنی مگر غیرت نداشته باشیم و بی‌عرضه باشیم) که دشمن این‌قدر راحت خاک و ناموس و آبروی ما را زیر پا بگذارد. ما می‌رویم تا بجنگیم. آی مردم، اگر برنگشتیم، حلالمان کنید. وقتی مردی این حرف را می‌زد، یعنی اینکه تا آخرین نفس می‌جنگد. یا می‌میرد، یا آبرویش را حفظ می‌کند. ابراهیم و رحیم هم مدام به مردم سفارش می‌کردند و می‌گفتند: «مواظب ده باشید. بروید از نیروهای سپاه تفنگ بگیرید. دشمن از چند جهت دارد حمله می‌کند. شب راحت نخوابید.» دو برادرم، شال کمرشان را محکم کردند. پسردایی‌ام عباس، دست گردن دایی‌ام انداخته بود. هشت نفر از مردها‌مان داشتند می‌رفتند. انگار قلبم را فشار می‌دادند. این چه بلایی بود داشت سرمان می‌آمد؟ همه نگران و ناراحت بودیم. به خاطر اینکه مادرم ناراحتی نکند، سعی کردم خودم را بی‌خیال نشان دهم. ولی طاقت نمی‌آوردم و مدام می‌رفتم بیخ گوش ابراهیم و رحیم می‌گفتم: «تو را به خدا مواظب خودتان باشید.» رحیم گفت: «تو هم مواظب باوگ و دالگه‌مان (پدر و مادرمان) باش. حالا تو مرد خانه‌ای!» فانوس‌ها را روشن کرده بودیم و دور جوان‌ها حلقه زده بودیم. یکی قرآن آورد و مردها از زیر قرآن رد شدند. شب بود و صدای صلوات مردم توی ده پیچید. زن‌ها گریه می‌کردند. جوان‌هایی که می‌رفتند، برای همه عزیز بودند. میان صلوات مردم ده، مردها به راه افتادند تا به طرف قصرشیرین و سرپل‌ذهاب بروند. دستمال به سر بسته بودند و تفنگ‌ها توی دستشان بود. وقتی راه افتادند، صدای گریۀ زن‌ها بلندتر شد. تا گورسفید همراهشان رفتم. بعد ایستادم تا مردهای تفنگ به دوش، روی جاده رفتند. سوار ماشین شدند و به طرف قصرشیرین حرکت کردند. پس از رفتن برادرهایم به جنگ، مادرم بی‌قراری می‌کرد و اشک می‌ریخت. نمی‌دانستم غصۀ کدامشان را بخورم. همه گیج بودیم. از آن پس، هر لحظه نگران بودیم و احوال رفتگانمان را از نیروهایی که از آن سمت می‌آمدند، می‌گرفتیم. آرام‌آرام جنگ داشت به سمت ما هم کشیده می‌شد. از دور می‌دیدیم که چهل تا چهل تا گلولۀ سنگین دور و اطراف آبادی‌ها زمین می‌خورد. وقتی توپی زمین می‌خورد، تمام دشت می‌لرزید و صدا می‌داد. دم غروب، بنا به رسمی که داشتیم، زن‌ها رو به خورشید می‌ایستادند و آبا و اجداد صدام را نفرین می‌کردند. من هم روی بلندی می‌رفتم و رو به غروب آفتاب، با صدای بلند می‌گفتم: «صدام، خدا برایت نسازد که این ‌جوری خون به ‌پا کردی.» "مامان باید شهید پرور باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 ڪلید آرامش جایی در پس افڪار توئه❗️ 💜 هر شب ڪه چراغ ها رو خاموش میڪنی با فکر کردن به رویاهات ڪلید آرامش رو روشن ڪن 🌸🍃 🌛شبت بخیر خانومی "مامان باید شاد باشه "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وعده ما تا جمعه ظهور🌼 هر روز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر "مامان باید شاد باشه"
🌷سـلام مهربانو صبح زیبـات بخیر و شادی 🌸شروع صبحت پرنشاط 🌷زندگیت پرطراوت 🌷قلبت پر از عـشق 🌸تنت سـلامـت 🌷فکرت پر از یاد خـدا 🌸شروع صبحت پُر برکت "مامان باید شاد باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۲فروردین، روز همه پرسی و رای ملت ایران به جمهوری اسلامی گرامی‌باد✨ 🔹امام خمینی(ره): جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. "مامان باید شاد باشه "
🌼 چه چیزی به بچه‌هایمان یاد دهیم؟ پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) : "عَلِّموا أبناءَكُمُ السِّباحَةَ وَالرَّميَ وَالمَرأةَ المِغزَلَ" به پسرانتان و و به دختران یاد دهید. 📚شعب الإيمان، ج۶،ص۴۰۱،ح۸۶۶۴ @madaranee96