eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
105 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب دخترها بابایی اند👌
👆👆لیست مطالب در هشت پیام متوالی با دسته بندی موضوعی بالای صفحه کانال سنجاق شده است. 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👌اگر لیست مطالب برای شما سنجاق نشده هیچ مشکلی نیست، را جستجو کنید. 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆کانال کوچک ما هیچ گونه درآمد مادی نداره ولی تا دلتون بخواد از این رزق های معنوی داره😍😍، ممنونم🙏🙏 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا کمی حرف دل مادرانه 😉 امروز در کتابچه اعمال و ادعیه ماه مبارک رمضان رسیدم به این صفحه👆 با یادگاری‌های بچه ها😉، حتی یادم نمیاد کار کدومشون هست یا کِی این اتفاق افتاده، فقط می‌دونم برای امسال نیست. این کتابچه را بیشتر از ۱۵ سال هست دارم. یک لحظه به ذهنم خطور کرد که ۱۵ سال دیگه اگر زنده باشم و ماه مبارک، ادعیه را از روی همین کتابچه بخونم چقدر دلم برای کودکی بچه ها تنگ میشه😢 یک شعر فی البداهه اومد تو ذهنم گفتم زود یادداشتش کنم که فراموشم نشه.😉 دفتر یادداشتم هم که همیشه نزدیکم هست ( همون دفتری که در راجع بهش مفصل نوشتم.) اولین صفحه سفید را آوردم باز همراه بود با خط خطی های پسر کوچیکه😂 که البته اینها قدیمی نیست، کار همین روزهاست. وقتی بهش میگم مامان برو دفتر خودت را بیار نقاشی بکش، میگه: نقاشی نمی‌کشم که دارم برنامه هام را مینویسم😂 شعر هم این بود، البته : روزی دلم برای این خط خطی ها، تنگ می شود آن روز که در آغوش من، برای تو فضا تنگ می شود آن روز که دیگر خبری زِ هیاهوی تو نیست قلبم برای لمس این همه کودکی خَدَنگ می شود. پ.ن : خدنگ: درختی بسیار سخت کنایه از اینکه قلبم دردناک و دلتنگ می شود. البته من هیچ سررشته ای در شعر گفتن ندارم فقط شعر خواندن را دوست دارم.🤦‍♀😂 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
2⃣1⃣ روز دوازدهم ماه مبارک رمضان 🌙ثواب روزه و عبادات روز دوازدهم ماه مبارک رمضان تقدیم به شهید مدافع حرم « سید مصطفی صادقی » تولد: ۱۸ دی ۱۳۵۹، اسلامشهر/ شهادت: ۱۱ رمضان مصادف با ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، حماء سوریه تقدیم به روح مطهر ایشان همراه با قرائت فاتحه و ذکر صلوات: ✨الّلهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆عکس لحظه خداحافظی شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی از دو دختر شش ساله و سه ساله اش 😭😭 ➖دست‌نوشته این شهید بزرگوار که بر سنگ مزارشان نیز حک شده است: نرخ رفتن به سوریه چند است قدر دل کندن از دو فرزند است😭😭 ➖فرازی از وصیت نامه این شهید خطاب به همسرشان: «تقاضا دارم و خواهش می‌کنم دخترانم را زینبی تربیت کن و در زندگی صبور باش و متوکل به خدا. هیئت‌ها و مراسم مذهبی را به هیچ عنوان ترک نکن. این وصیت من است که فرزندان در هیئت حضرت اباعبدالله(ع) پرورش یابند تا از هر گزندی مصون باشند. تا هفت سالگی اصلاً به ایشان سخت نگیر و حرص نخور و رهایشان کن و پس از آن کم‌کم با اصول تربیت اسلامی به آنها رفتار کن. فراموش نکن هیچ‌گاه مخصوصاً جلوی فرزندان با پدر و مادرت و پدر و مادرم با ترشی صحبت نکن و سعی کن دست‌بوس‌شان باشی تا الگوی دخترانم شوی» ➖فرازی از وصیت نامه ایشان خطاب به یکی از خواهرانشان: «خواهرم آمنه‌سادات، حلام کن از این حقیر خیری ندیدی لطفاً در اداره زندگی و تربیت فرزندانم همسرم را یاری کن و ضمناً وصیت می‌کنم با توجه به اینکه شما و حاج ابراهیم تحصیلکرده هستید در ازدیاد نسل اسلام کوتاهی نکنید که در آن دنیا پاسخگویی سخت است و برکت زندگی این دنیا و حیات طیبه متصل به عقبی در ازدیاد نسل اسلام است.» البته این شهید بزرگوار وصیت نامه بسیار مفصل و پرباری دارند، توصیه میکنم به طور کامل بخوانید. 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆پیام یکی از مادران عزیز کانال 👌وقتی من توصیه میکنم مطالب کانال را از اول بخونم ، حتما خبری هست 😉😂 ایشون هم شاهد👌 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆پیام یکی از مادران عزیز کانال 👌 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۱۶ ➖فردا شب افطار مهمانی داریم. از امروز صبح کارها را شروع کردیم. پسر بزرگه که مدرسه بود، کوچیکه هم مشغول بازی بود. ➖ اومدم خرده برنج را برای آش پاک کنم که پسر کوچیکه هم با چشمان ذوق زده اومد و مستقیم دو دستی رفت تو سینی😂کمی برنج را چنگ زد و گفت: مامان من برم ماشینام را بیارم برن تو برنجااا قایم بشن🤦‍♀ دیدم نه!! قضیه داره کشدار میشه 😂 گفتم: دوست داری از این بازیها انجام بدی؟ گفت: خیلی گفتم با این برنجها نمیشه اینها برای مهمونی هست 👌 ولی الان ظرف سبوس را میارم ، توی سبوسها ماشین بازی کن👌 گفت: آره خیلی خوبه خیلی بهتره ➖برنج را گذاشتم کنار رفتم زیرانداز پهن کردم توی آشپزخونه، سینی و سبوس را گذاشتم اون هم رفت ماشینهاش آورد و شروع کرد. ( من چند سال قبل چند کیلو سبوس گندم از یک خانم روستایی خریدم که خودشون زمین گندم داشتند به قیمت ۲۰۰۰ تومان،از اون چند کیلو حدود دو کیلو را گذاشتم برای بازی بچه ها، بقیه را در پخت نان و ... استفاده کردم. اول از نیم کیلو شروع کردم. هر وقت احساس کنم مقدارش کم شده کمی بهش اضافه میکنم. ولی چون برای این بازی معمولا سفره و مشمای بزرگ پهن میکنیم بعدش راحت همه را جمع میکنم برای دفعات بعد، هنوز اون دو کیلو کاملا قابل استفاده هست. سبوس گندم یکی از بهترین مواد برای بازیهای دستورزی هست چون علاوه بر تأثیر خود دستورزی که قبلا در موردش زیاد در کانال صحبت کردیم، سبوس گندم خواص آرامش بخش داره و باعث تخلیه استرس و اضطراب های کودکان میشه. منظور از دستورزی هم فقط بازی با دست نیست. بچه ها روی سر و صورت و پا و... بریزند و بازی کنند. البته خدا را شکر امروز چون داداش بزرگه مدرسه بود در مرحله ماشین بازی در سبوس متوقف شد و به اون مراحل غلت زدن در سبوس که مورد علاقه ی پسر بزرگه هست نرسیدیم.🤦‍♀😂 ) ✅ وقتی اومد سراغ برنجها و خواست ماشینها را بیاره یعنی چی؟ یعنی این بازی را دوست دارم آیا من مطابق با ارزشهای خودم میتونم اجازه این بازی را بهش بدم؟نه، این برنج برای خوردن بود و حتی چون برای مهمان بود من از نظر خودم نمیتونم اجازه ماشین بازی بهش بدم و بعد بگم برنج را میشورم. آیا این بازی نیاز واقعیش هست؟ بله پس براش جایگزین معادل گذاشتم.👌👌 ➖پسر جان نشست پای بازی با سبوسها، منم پاک کردن خرده برنج ها که سریع تمام شد. حالا از لحاظ زمانی طوری تنظیم کرده بودم که بریم خریدهای مهمانی را انجام بدیم و بعد از خریدها برسیم به مدرسه پسر بزرگه سر ساعت تعطیلی. گفتم: مامان پاشو بریم خرید بعد هم دنبال داداش. گفت: من نمیام هنوز سبوس بازی نکردم دیر میشه و خریدها زیاده، اونوقت دیر به مدرسه داداش میرسیم هم که در حد درک ایشون نیست و فقط لجبازی و قشقرق به دنبال داره. گفتم: خیلی سبوس بازی دوست داری؟ (👌درک احساس) گفت: خیلی گفتم چقدر دیگه دوست داری بازی کنی؟ (👌 اختیار) سه دقیقه خوبه یا پنج دقیقه ؟(👌 حق انتخاب در حیطه ای که مادر تشخیص میده) گفت: پنج دقیقه گفتم خوب پس ساعت گوشی را کوک میکنم برای پنج دقیقه بعد و رفتم و قبل از پنج دقیقه گفت: بازیم تمام شد بریم ✅✅ میدونید چه اتفاقی افتاد!!؟؟ هم احساسش و نیازش به این بازی درک شد، هم مستقلاً تصمیم گرفت و هم اجبار و تهدید( تو را وِل میکنم میرم، تنها میمونی و...) را در کار نبود. پس دلیل دیگری برای شروع یک لجبازی و قشقرق حسابی باقی نمیمونه‌.‌👌👌 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak