eitaa logo
مادَرانـہ تـَر...
465 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
443 ویدیو
145 فایل
🌿 اینجا روایت‌های مادرانهٔ ما را می‌خوانید؛ ما نه شرقی هستیم و نه غربی؛ ما الگوی سوم جهان هستیم؛ برخاسته از گفتمان انقلاب اسلامی ایران زیرِ سایهٔ حضرت ماه، فاطمه‌معصومه‌ایم... «ستاد خواهران جبهه فرهنگی استان قم» ادمین👈 @Madarane_Tar
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظر روایت حضورتان در پویش مقلوبه هستیم... @chazabeh ادمین👈
گزارش تصویری زنده و زنانی که امروز از طلا، نقره و پول برای مردم غزه دریغ نکردند، این است روایت مادرانه های ما برای مادران غزه... برای قدسِ عزیزتر از جان🇵🇸❤️ @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
بچهٔ پنجمش را باردار است. می گوید آمدن به اینجا برایش آسان نبوده ولی دعوت شده است! می پرسم: «دعوت؟ یعنی چی؟» چشم هایش تر می شود و می گوید: «تا ساعت یک قرار نبود بیاییم، یکی از دوستامون برای پخت مقلوبه ثبت نام کرده بود که براش مشکلی پیش اومد و نتونست بیاد. از ما خواست به جای اون بیاییم.» با دستش اشاره می کند به دوستش که روبرویش نشسته‌ و می گوید: «با دوستم‌ مقلوبه پختیم و اومدیم.» سرم را بر می گردانم به سمت دوستش و سلام می کنم‌‌. جوابم را می دهد و می گوید: «ما اولین باره که اومدیم. اصلا تا ساعت یک خبر نداشتیم همچین برنامه ای هست، حالا که اومدیم فهمیدیم امام زمان مارو دعوت کرده...» @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
پریسا ۸ ساله و زهرا ۹ ساله، از بچه های گروه سرودند. کنارشان می نشینم و هم صحبتشان می شوم. می پرسم: «بچه ها امروز اینجا چه خبره برای چی اومدید؟» زهرا می گوید: «اومدیم سرود بخونیم برای فلسطین» پریسا با شور کودکانه می گوید: «من اومدم دعا کنم بچه های غزه وضعشون خوب بشه» بعد از کمی هم صحبتی، ازشان خداحافظی می کنم. همین که بلند می شوم تا بروم، زهرا می گوید: «خاله من یه چیزی بگم؟» با لبخند سرم را به رسم تایید تکان می دهم. با بغضی کودکانه می گوید: «خاله من همیشه دعا می کنم بچه های فلسطین پیروز بشن» @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
اسمش احمد است و پنج سال دارد. مادرش می گوید لباس رزم تنش کرده ام که همه بدانند ما آماده ی نبرد با اسرائیلیم... @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
اسم پسرش را که پرسیدم با رویی گشاده گفت: «اسمش حسینه» گفتم مقلوبه پختی؟ گفت: «نه, هر روز اینجا برای جزخوانی میومدم، امروز دیدم شلوغه گفتن برای مردم غزه برنامه دارن اومدم داخل» نگاهش کردم. با لبخند پرسیدم: «از حسی که اینجا داری بهم میگی؟» سرش را انداخت پایین، بغضش را نگه داشت تا نترکد. بعد از یک مکث کوتاه صورتش را چرخاند طرفم: «خیلی برای بچه های فلسطین ناراحتم...» کانال مادَرانـہ تـَر👈 @madaranetar
از خادم های مراسم است. از همان مخلص های بی ریا که هیچ جا، نام و نشانی ازشان نیست. می گوید چند ساعت قبل از مراسم آمده است برای کمک. برادرزاده اش که اسمش حسین است را هم آورده. حالا که آخرهای مراسم است و برادرزاده اش خسته شده، آغوشش را برای خستگی های حسین، پناه می کند و یک جایی ته سالن می نشیند تا به خادمی اش ادامه دهد... @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
مادرش می گوید: «امروز از صبح می گفته غذا بپزیم ببریم مثل اسرائیل وارونش کنیم» می گویم: «خسته نشه یه وقت، آخه خیلی وقته پرچمو نگه داشته» مادرش با افتخار نگاهش می کند: «خودش حاضر نیست پرچم رو بزاره زمین...» @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
هر دوتایشان فاطمه اند. یکی روزه اولی و با زبان روزه آمده است برای فلسطین... و‌ دیگری از تبار سادات، چفیه پوشیده در نبردِ با اسرائیل... @madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر