گزارش تصویری زنده #پویش_مقلوبانه
و زنانی که امروز از طلا، نقره و پول برای مردم غزه دریغ نکردند، این است روایت مادرانه های ما برای مادران غزه...
برای قدسِ عزیزتر از جان🇵🇸❤️
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
بچهٔ پنجمش را باردار است. می گوید آمدن به اینجا برایش آسان نبوده ولی دعوت شده است!
می پرسم: «دعوت؟ یعنی چی؟»
چشم هایش تر می شود و می گوید: «تا ساعت یک قرار نبود بیاییم، یکی از دوستامون برای پخت مقلوبه ثبت نام کرده بود که براش مشکلی پیش اومد و نتونست بیاد. از ما خواست به جای اون بیاییم.»
با دستش اشاره می کند به دوستش که روبرویش نشسته و می گوید: «با دوستم مقلوبه پختیم و اومدیم.»
سرم را بر می گردانم به سمت دوستش و سلام می کنم. جوابم را می دهد و می گوید: «ما اولین باره که اومدیم. اصلا تا ساعت یک خبر نداشتیم همچین برنامه ای هست، حالا که اومدیم فهمیدیم امام زمان مارو دعوت کرده...»
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
پریسا ۸ ساله و زهرا ۹ ساله، از بچه های گروه سرودند. کنارشان می نشینم و هم صحبتشان می شوم. می پرسم: «بچه ها امروز اینجا چه خبره برای چی اومدید؟»
زهرا می گوید: «اومدیم سرود بخونیم برای فلسطین»
پریسا با شور کودکانه می گوید: «من اومدم دعا کنم بچه های غزه وضعشون خوب بشه»
بعد از کمی هم صحبتی، ازشان خداحافظی می کنم. همین که بلند می شوم تا بروم، زهرا می گوید: «خاله من یه چیزی بگم؟»
با لبخند سرم را به رسم تایید تکان می دهم. با بغضی کودکانه می گوید: «خاله من همیشه دعا می کنم بچه های فلسطین پیروز بشن»
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
اسمش احمد است و پنج سال دارد.
مادرش می گوید لباس رزم تنش کرده ام که همه بدانند ما آماده ی نبرد با اسرائیلیم...
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
اسم پسرش را که پرسیدم با رویی گشاده گفت: «اسمش حسینه»
گفتم مقلوبه پختی؟ گفت: «نه, هر روز اینجا برای جزخوانی میومدم، امروز دیدم شلوغه گفتن برای مردم غزه برنامه دارن اومدم داخل»
نگاهش کردم. با لبخند پرسیدم: «از حسی که اینجا داری بهم میگی؟»
سرش را انداخت پایین، بغضش را نگه داشت تا نترکد. بعد از یک مکث کوتاه صورتش را چرخاند طرفم: «خیلی برای بچه های فلسطین ناراحتم...»
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
کانال مادَرانـہ تـَر👈 @madaranetar
#روایت
از خادم های مراسم است. از همان مخلص های بی ریا که هیچ جا، نام و نشانی ازشان نیست. می گوید چند ساعت قبل از مراسم آمده است برای کمک. برادرزاده اش که اسمش حسین است را هم آورده. حالا که آخرهای مراسم است و برادرزاده اش خسته شده، آغوشش را برای خستگی های حسین، پناه می کند و یک جایی ته سالن می نشیند تا به خادمی اش ادامه دهد...
#خادم_القدس
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
مادرش می گوید: «امروز از صبح می گفته غذا بپزیم ببریم مثل اسرائیل وارونش کنیم»
می گویم: «خسته نشه یه وقت، آخه خیلی وقته پرچمو نگه داشته»
مادرش با افتخار نگاهش می کند: «خودش حاضر نیست پرچم رو بزاره زمین...»
#علمدار
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر
#روایت
هر دوتایشان فاطمه اند. یکی روزه اولی و با زبان روزه آمده است برای فلسطین...
و دیگری از تبار سادات، چفیه پوشیده در نبردِ با اسرائیل...
#دختران_مقاومت
#پویش_مقلوبه
#مادَرانـہ_تـَر
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر