#روایت_در_متن
از دیروز شروع کردم به زنگ زدنهای تصادفی که اکثرا بهم روستاهای اصفهان افتاد. یکی خیلی جالب گفت: من رای نمیدم، هیچ سالی رای ندادم. هم مستاجرم، هم ۳۴ سالمه و بیکارم، هم دوتا بچه دارم و بهم هیچ جا خونه نمیدن.
گفتم: اگه رای ندی وضعیت تغییر میکنه؟
گفت: نه، اگه رای بدم هم هیچی نمیشه.
گفتم: از کارهایی که دولت شهید رئیسی کرده اطلاع داری؟
گفت: کم و بیش.
گفتم: از دادن زمین به جوانان، قانون جوانی جمعیت، وام فرزندآوری و دادن زمین به خانوادههای سه فرزندی و چهار فرزندی.
گفت: بله، اگرم بخوام یک درصد رای بدم رایم پزشکیانه، هم مردمیه هم اینکه آنقدر حجاب حجاب نمیکنه. مشکل و درد مملکت ما که همش حجاب نیست و ...
گفتم: میدونی افراد کنار پزشکیان همه وزرا و افراد کنار روحانیاند؟
میدونی دولتش ادامه دهنده روحانیه؟ به نظرت روحانی کار کرد؟
گفت: نه، اونم کاری نکرد تازه بدتر هم بود.
گفتم: خب به نظر من برنامهها و مناظرهها رو ببین اما نظر من اینه که ادامه دهنده راه دولت رئیسی آقای جلیلیه. ایشون هم مردمی هست، هم پای حرف کشاورز و روستایی نشسته و به اکثر روستاهای دورافتاده هم رفته و از نزدیک به درد روستاییها آشناست و میدونه باید چکار کنه.
بازم خودت مختاری به رای دادن به هر کدوم خواستی رای بده
و قبول کرد الحمدالله.
ربات پویش جهت دریافت شماره:
https://ble.ir/bistcall_jalily_bot
#انتخابات
#تجربه_گفتگوی_تلفنی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
از تجربه شخصی بخوام بگم، این هست که عدهای که معروف به قشر خاکستری هستند، امروز از این رفتار محبت آمیز ما خیلی خوش شون اومد. ولی بهطور کلی بخوام بگم، انگار اکثر مردم نظرشون روی نامزد جبهه مقابل هست. یک خانوم تا ما بروشور رو پخش کردیم، با صدای بلند که چند نفر هم شنیدن گارد گرفت اومد گوشیش رو نشون داد که ببین این کسانی که طرفداری میکنین، همه چی رو فیلتر کردن. باید پول بدیم فیلترشکن بخریم. آروم گفتم بیا با هم صحبت کنیم اما رفت و اصلا صبر نکرد. ولی بچهاش داشت بازی میکرد. یک مدت که گذشت، شروع کردیم هندوانه پخش کردن. دیدم آروم شده، رفتم سمتش با لبخند و خنده گفتم خانوم قشنگ من، چند دقیقه اجازه هست؟ نگاهم کرد، شروع کردم حرف زدن و از راه همدلی وارد شدم و چه قدر جواب داد این همدلی کردن. شروع کرد گفت بچههای مردم رو کشتن، سال ۸۸ تقلب کردن توی شهرستانها، من میخوام به پزشکیان رأی بدم و همه چیز فیلتر شده و کلی باید پول فیلترشکن بدم و... زدم توی خط شوخی و گفتم چرا پول؟ رایگانش هم هست.
بعد که بیشتر باهاش حرف زدم، بهم اعتماد کرد. یهو گفت تو به کی میخوای رأی بدی؟ و بعد فکر کرد به حرفهایی که بهش زدم. گفتم تو یه مادری منم یه مادرم. به خاطر آیندهی بچههامون باید رأی بدیم، به اصلح هم رأی بدیم. دوباره پرسید تو به کی میخوای رأی بدی؟ که سادات جمعمون هندوانه آورد. سری قبل نگرفته بود هندونه رو، اما این بار برداشت تا آخر هم خورد و مجدد باهم حرف زدیم. میگفت آقای رئیسی رو دوست داشته و ازش راضی بوده. گفتم خب کسی رو انتخاب کن که حداقل اگر مثل ایشون نیست، راه شون رو بره. گفت از روحانی بدم میاد! گفتم خب پس چرا میخوای دوباره برگردی به اون سالها با رای اشتباهت؟! میرفت توی فکر و باز سوال میپرسید. خلاصه صحبتها خوب بود و به جایی ختم شد که گفت حتما رای خواهد داد. و گفت بیشتر تحقیق میکنم، بیشتر فکر میکنم، دو دل شدم نکنه من آیندهی بچهم رو نابود کنم... بعد گفت بازم میتونم ببینمت؟ به شوخی گفتم نه باید وقت قبلی بگیری بعد. کلی خندید.
#انتخابات
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
امروز به آقایی از خلخال زنگ زدم، اولش گفت سر کار هستم، نمیتونم حرف بزنم، پرسیدم شما تو انتخابات دور اول شرکت کردید؟ گفت آره ولی چه فایده رئیس جمهورمون انتخاب شد ولی نذاشتن بیاد، گفتم چطور؟ رئیس جمهور محبوبتون کی بوده؟ گفت همونی که انتخاب شد و ردش کردن. گفتم حاج آقا، آقای پزشکیان حدود ۱۰ میلیون و آقای جلیلی حدود ۹ میلیون رای داشتن، قانون کشور اینه که دور دوم بره.
بعد توضیح دادم که نباید به کسی رای بدیم که شبیه روحانی باشه باید به کسی رای بدیم که راه شهید رئیسی رو ادامه بده، کابینهی آقای پزشکیان همون کابینهی آقای روحانی هست و دقیقا همون ۸ سالِ قبل تکرار میشه... گفت ببین قبلا یه آقایی اومده بود مردم رو برای انتخابات توجیه کنه، همین حرفهای شما رو میزد ولی من به اینا کار ندارم، پزشکیان ترکه من به اون رای دادم، بهش گفتم پس فردا که شما زیر بار اجاره له شدید این آقای ترک میاد کمکتون کنه؟ گفت میدونم اشتباه میکنم ولی من اینو قبول دارم، یه کم حرفاش رو تایید کردم و گفتم ما خودمون تو خلخال فامیل داریم و اهل اونجا رو میشناسیم... یه کم نرم شد، براش از خودکفایی و تولید واکسن و موشک توسط نخبههامون گفتم، فرصتهای شغلی که به این واسطه ایجاد میشه، اینکه تفکر روحانی به اینها اعتقاد نداره، چشمش به آمریکاست و به خودکفایی اعتقادی نداره. بعدش گفت باشه خانم اون سری خانمم به جلیلی رای داد، من پزشکیان، این سری منم به جلیلی رای میدم.
ربات پویش جهت دریافت شماره:
https://ble.ir/bistcall_jalily_bot
#انتخابات
#تجربه_گفتگوی_تلفنی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
وانتها پشت هم، سرِ زمین میایستادند و کارگرانی که عمدتا زن بودند از پشت وانت پیاده میشدند. پشت هر وانت یازده_دوازده زن نشسته بودند، دو نفر هم شاید جلو و کنار راننده.
سر هر گلستان دو_سه وانت ایستاده بود. دامنهی کوه را که نگاه کردم پر بود از ردیفهای بوتهی محمدی! بوتههایی که انبوهِ گلهایِ صورتی رنگش بر بستر برگهای سبز، مثل چراغهای درخت کریسمس در دل شب میدرخشیدند! نفس که میکشیدم بوی گل و چمن بود که مدهوشم میکرد. چه چهِ بلبل و جیرجیرِ، جیرجیرکها همراه با نجوای نوازشگونهی نسیم بر قامت سپیدارها، آرامش بخش ترین سمفونی دنیا را مینواخت.
هنوز خورشید از پشت کوهها خودش را بالا نکشیده بود. گنجشکها، همصدا، از این درخت به آن درخت میپریدند. کمکم، صدای زنهای گلچین فضای گلستان را پر کرد. کمی صبر کردم، هنوز اول صبح بود و با انرژی تمام گلهای چیده شده از سر بوته را داخل کیسههایی که مثل دامن بر کمر گره زده بودند میریختند. قبلا هم اینجا امده بودم، میدانستم کمی که بگذرد و خورشید به بالای قله صعود کند، آفتابِ تیز کوهستان، نفسشان را میبرد. به کلمن داخل صندوق عقب ماشین فکر کردم و به لقمههای نان و حلوای کنارش. با پایم لیوانهای کنار فلاکس را کمی عقب دادم. منتطر بودم خسته شوند و به سایههای سپیدار و آلبالو پناه ببرند! نصفِ گلستان چیده شده بود. میدانستم باقی را برای خنکای هوا میگذارند. از ماشین پیاده شدم. قدم اول را با دلهره گذاشتم، کلوخهایِ شخم خوردهی زمینِ زیر پایم با صدایی خورد شدند.
رسیدم و سلام کردم. روستایی و مهربان بودند؛ میانشان زنان و دختران بلوچی که برای کار آمده بودند دیده میشد! شروع کردم به گلچینی و گفتم: میشه کمکتون بدم؟ گل چیدن رو دوست دارم. زنی که به نظر میرسید سنش از بقیه بیشتر است گفت: دستت پر از خار میشه خاله. بیا بهت گل بدم ببر! با خنده گفتم: چیدنش رو دوست دارم. خودشان دستکش و کلاه و تمام امکاناتشان جور بود. همینطور که گلها را میچیدم پرسیدند اهل کجایی؟ گفتم: بافتی هستم اما کرمان زندگی میکنم. از اینکه ازدواج کردم یا نه پرسیدند، از تعداد فرزندانم، تحصیلاتم، شغلم و... حالا نوبت من بود! ازشان پرسیدم لالهزار مدرسه دارد؟
هرکدامشان جوابی دادند. یکی گفت بچهها را باید بفرستند شهر. یکی از نگرانیهایش، یکی گفت: نکنه میخوای بیای اینجا زندگی کنی؟ بحث رسید به پزشک، به سردی زمستان و نبود امکانات...
درد دلها را که کردند پرسیدم صبحانه خوردید؟ گفتند: صاحبکار صبحانه نمیدهد. دعوتشان کردم به نشستن، همسرم حصیر را پای ردیفِ سپیدار، پهن کرده بود. فلاکس و کلمنها را بیرون آورده بود و سبد لقمهها پای درختِ کوچک آلبالو چشمک میزد.
زنها را مهمان سفرهمان کردم. دو سه مرد کارگر هم آن سوی حصیر کنار همسرم نشستند. چای ریختیم و صبحانه خوردیم! صبحانه که تمام شد گفتند برای چه آمدهاید؟ گردشگرید؟ گردشگرها به سایت و کنار سد میروند اینجا نمیآیند. نمیدانستم چه بگویم، چطور شروع کنم اصلا! کلی وقت هدر داده بودم و فقط درد دل کرده بودم و درد دل شنیده بودم. صادقانه جواب دادم: نگران انتخابات بودیم با همسرم اومدیم اینجا تا شاید بتونیم مردم رو قانع کنیم رای بدن. سکوت شد! رختشور خانهی دلم راه افتاد!
زن گفت: اینقدر گرفتار گلچینی هستیم که اصلا به رای دادن نمیرسیم. از گلچینی و حقوق کم و ارزان خریدن گل و گران فروختن گلاب شروع کردیم تا رسیدیم به سیستم حدف واسطه و راه اندازی کارگاههای خانگی و صنعتیِ گل و گلاب. به بیمه کارگرها. رسیدیم به ضرورت رای دادن، به اینکه انتخاب نکنیم کسی میآید که دردمان را نمیفهمد، که کار بلد نیست، که دلش نمیسوزد. رسیدیم به کار درست!
بعداز صحبتها، وقتی که داشتیم فرشها را جمع میکردیم، از پای بوتههای گل صدایشان میآمد که رقیه را مامور نوشتن رایشان کردند. سواد نداشتند و دنبال امینی برای نوشتن رای میگشتند. غنچههای گلستان دلم یکییکی باز میشدند، خندهی رضایت بر لبهایم بود، دلم میخواست فاصلهی ردیف سپیدارها تا ماشین را به یاد بچگی ها و ذوقهایش بپر بپر کنم. باصدای رقیه از خیال شیرین بپر بپر بیرون آمدم! تا برگشتم دستهایم پر از گل محمدی شد...
🖊طاهره سلطانی نژاد
#انتخابات
#مادرانه_کرمان
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
از مرحلهی اول انتخابات چند تا تماس تلفنی با دوست و آشنا گرفته بودم چند تا تماسم با بیستکال. ولی دلم پر میکشید یه کار قوی تر بکنم. باید کاری میکردم. دل تو دلم نبود. هر طرف رو نگاه میکردم اسباب بازی بچهها افتاده بود. کلافه بودم. با خودم فکر کردم امروز حتما تو تبلیغ چهره به چهره شرکت کنم. دیگه دلم نمیخواست تو خونه بشینم. دوستانم داشتن میرفتن پیشوا. اول گفتم یه جوری میرم. ولی راه خیلی دور بود. با بچه سخت میشد. بعد گفتم میرم میدان انقلاب. یه دفعه گفتم کاش میشد با بچههای مادرانه یه جای تو همین اطراف بریم. بدون تامل گوشی رو برداشتم به عطیه جان زنگ زدم. خدا خیرش بده زود جواب داد. گفتم عزیرم امروز بریم یه جایی کار حضوری کنیم؟! گفت ما داریم میریم. خیلیی خوشحال شدم. سریع پرسیدم کجا و چه ساعتی؟ ۵ و نیم. چقد خوب. زمانم دارم. همسرم رسید. نهار رو براشون آوردم. با لبخندی ریز گفتم من میرم جایی! همسرم گفت کجا به سلامتی؟ به شوخی گفت میری ستاد. خندیدم گفتم ستاد نه! پارک. یهو یه کاری به ذهنم رسید. میدونستم میگه من ۵ صبح بیدار شدم خستهام بچه رو بذار خودت برو. گفتم کاش شما هم بیای بریم واقعا نیازه یه مرد باشه. بچهها هم تو پارک بازی میکنند. هیچی نگفت. باورم نمیشد. یعنی موافق بود؟! از هیچی نگفتنش فهمیدم همراهم میاد. پیش خودم گفتم ببین وقتی کار برای رضای خدا باشه خودش جور میکنه.
سکانس دوم. سریع به ستاد زنگ زدم تقاضای پوستر دادم. گفت تراکت و پوستر و گل میفرستم فقط ممکنه پول اسنپ رو بدید؟! گفتم بله. قبل ساعت ۶ رسیدیم پارک. پسرم با اسکوتر مشغول شد. همسرمم با پسر کوچکم رفتن زمین بازی. گوشی م زنگ خورد. آقایی پشت خط گفت من رسیدم بیاید نزدیک ایستگاه اتوبوس. رفتم سمتشون. هزینه رو که داشتم کارت به کارت میکردم گفتگو رو با راننده شروع کردم. گفتم إنشالله تو انتخابات شرکت میکنید؟گفت بله حتما. گفتم خدا کنه به اصلح رای بدن. گفت بله پزشکیان خیلی با سواده. جلیلی اصلا بهش نمیرسه. لابهلای حرفهام وارد همراه بانکم شدم اونم هی خطا میداد. منم توضیح دادم دقیقا من برعکس فکر میکنم. خلاصه چند دقیقهای با هم همکلام شدیم. عطیه جان رسید وسایل رو گرفت و برد. گفتگو رو تموم کردم. به عطیه نگاه کردم خندیدم گفتم اولین مشتری!
سکانس سوم. با عطیه شروع کردیم. گلها رو برداشتیم. بسم الله گفتیم. رب الشرح لی صدری و یسرلی امری رو باهم گفتیم و رفتیم. هردومون اضطراب داشتیم. تو دلمون گفتیم یاالله خودت کمک کن. اولین صندلی پارک که رسیدیم گل رو دادیم. گفتند موضوعیتش چیه؟! گفتم برای انتخابات. إنشالله جمعه شرکت کنیم و مشتی بزنیم تو دهان استکبار. بیشتر حالت طنز گفتم. مشتری اول که نه، اما دومی خوب بود. گپ و گفت صمیمانه در گرفت. سومی و چهارمی و... خوب داشت پیش میرفت. برای شروع بحث، گل واقعا تاثیر داشت. تا اینجا کسی با عناد حرف نزد. دلمون کمی آروم شد. تو زمین چمن یه خانم جوان مانتویی ایستاده بود. به عطیه اشاره کردم بریم سمتشون. با روی خوش سلام کردیم. گل رو دادیم. گفتیم برای انتخابات. إنشالله شرکت کنیم. گفت بله حتما. یکم با تردید گفتم به اصلح رای بدیم إنشالله. گفت بله من به آقای جلیلی رای میدم. خیلی مطالعه میکنم. پزشکیان رو میشناسم سطح ش خیلی پایین هست. گفت و گفت... من و عطیه تعجب کرده بودیم از بصیرتش. گفت نگاه به حجابم نکن. منم محجبه بودم. همسرم مذهبی بود. ولی خوب نبود ازش جدا شدم. گفت امیدوارم مردم حواسشون رو جمع کنند. گفتم والا یه مقدار نگرانی داریم از انتخاب همشهریهای ایشون. گفت بله متاسفانه خیلی نارحت کنندهس. عطیه جان گفتند ما چند تا مادریم یه دورهمیهایی داریم. خانم جوان خیلی خوشش اومد از این فعالیتها. شماره رد و بدل کردند. عطیه جان دو تا رزق بهشون دادند منم تراکت آقای جلیلی رو دادم. چشمهاش برق زد. اشک تو چشمهاش حلقه زد. گفت پسرم امروز دعای الهی عظم البلا رو میخوند. این رزقی که دادید چقدر دلم رو شاد کرد. انگار دلش گرفته بود، با حرف زدن با ما و اون رزق کوچک دلش گرم شد. به شوخی گفتم میای باهم بریم تبلیغ؟! گفت نه نمیتونم باید حواسم به پسرم باشه. دست دادیم و همدیگرو بوسیدیم. چقد این دیدار لذت بخش بود.
رفتیم سراغ بقیه ی مردم. در کل تجربهی خوبی بود. به جز یکی دو مورد اکثرا مردم پذیرای حرف حق بودند. شب که برگشتیم عطیه جان پیام داد که اون خانم یه قاب زیبا از عکس آقای جلیلی در کنار آقای رئیسی با گلی که ما داده بودیم بهشون درست کرده بود و عکس انداخته بود و برای عطیه جان فرستاده بود.چه عکس قشنگی... با دیدن این عکس تمام استرسهای امروزمون فراموش مون شد.
🖊حمیده مهدوی
#انتخابات
#مادرانه_شمالغرب
#محله_پونک_جنتآباد
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
دیروز رفتم حرم امام رضا جانمان، یه زیارت مختصر و حدیث کساء، توسل کردم و دست دخترک ۶ سالهام رو گرفتم و راه افتادم.
دروغ چرا اولش استرس داشتم. از امام رضا خواستم خودشون به دلم بندازند سراغ کی برم و بیشتر روی یک قشر تمرکز کردم: دختران جوان با ظاهری کمی متفاوت که حدس میزدم در معرض هجوم رسانهای باشند.
از زیارت قبول و عصرتون به خیر شروع میکردم و میرسیدم به این جمله که خانمی جمعه انتخابات شرکت میکنید دیگه...
برخوردهای جالبی دیدم از زائرهای مختلف با لهجههای شیرین و متفاوت که بعضاً نمیشد تشخيص داد برای کدام استان هستند.
همانطور که حدس میزدم قشر حاضر در حرم خوشبختانه اکثریت هوادار آقای جلیلی بودند ولی خب بودند عزیزانی که اصلاً تمایلی به صحبت نداشتند و التماس دعا میگفتم و رفع مزاحمت میکردم، یا کسانی که قصد عدم شرکت یا رأی به نامزد مقابل را داشتند.
وقتی بهشون میگفتم بزرگترین دلیلتون برای رأی به آقای پزشکیان و عدم رأی به آقای جلیلی چیه، واقعاً هیچ پاسخی نداشتند و شروع میکردند از مشکلات گفتن و اینکه همه مثل هم هستند در نهایت فرقی ندارند. منم خوب گوش میدادم و میگفتم خب خداییش دولت شهید رئیسی هیچ فرقی با هشت سال روحانی نداشت؟ اینجا بود که ترمز مقاومت رو میکشیدند و میگفتند خب چرا فرق که زیاد داشت...
در کل تجربه خوبی بود و به لطف امام رضا امروز و فردا هم به حرم میرم و تبلیغ چهره به چهره خواهم کرد.
اینارو نوشتم که إنشاالله همگی ترس و استرس رو بذاریم کنار و از هر راهی که به ذهنمون میرسه، فرقی نمیکنه تلفنی یا حضوری این دو روز باقیمانده رو دریابیم که اگر فردا روزی از مون پرسیدند برای نظام جمهوری اسلامی ایران و زمینهسازی ظهور چه کردی، پیش وجدان خودمان شرمنده نباشیم.
🖊ر.اسفندیاری
#انتخابات
#مادرانه_محله_امام_خمینی
#مکـمل_حمـاسـهی_بـدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
امروز طبق قرار دوشنبهها در مسجد پاتوق کتاب داشتیم. از یکی از دوستان مادرانهای که در فن بیان تبحر داشت دعوت کردم که در کنارم باشند و در کنار امانت کتاب، برای مخاطبینی که در مسجد هستند درباره انتخابات صحبت کنند. بعد از اتمام جلسهی تدبر در قرآن، دوست عزیزم از خواهران حاضر در مسجد خواستند که چند دقیقهای به حرفهاشون گوش کنند. ایشون سعی کردند بدون تعصب و با دلیل، تفاوت دیدگاه دو کاندید رو بیان کنند و علت تاکید بر اصلح بودن آقای جلیلی رو، تجربه و تخصص چندین ساله در دولت سایه و داشتن برنامههای راهبردی برای مسائل مختلف کشور میدونستند و از ماجرای اخراج سفرای فاقد کارآمدی، توجه به موقعیت هپکو، اهمیت سفرهای استانی دکتر جلیلی و توجه به منابع طبیعی و موقعیت ارضی و کشاورزی و منابع انسانی استانها و برنامههای دکتر جلیلی برای استخراج نفت و جلوگیری از هدر رفت سرمایه ملی و همچین نقش دکتر جلیلی در صادرات تراکتورها به ونزوئلا و دهها مورد دیگر صحبت کردند.
ایشون از مادرها خواستند تو این چند روز باقی مونده، اگر به روستاها و یا شهرستانها میرند حتما برای کسانی که میشناسند علت اصلح بودن آقای جلیلی رو توضیح بدند. و از برنامههایی که آقای جلیلی برای روستاییان و مسائل مربوط به کشاورزی و دامداری دارند صحبت کنند. ایشون «نرمافزار هوش مصنوعی دکتر سعید جلیلی» رو هم به خانمها معرفی کردند و گفتند هر سوالی از برنامههای دکتر جلیلی دارید بنویسید و بعد از چند ثانیه جوابتونو دریافت میکنید و این برای خانمها خیلی جالب بود و اکثرا از این همه برنامه و طرحی که آقای جلیلی داره بی خبر بودند و این باعث تعجبشون شده بود. بیشتر خانمهایی که امروز در مسجد بودند، اقوام زیادی در روستاها و حاشیه شهر داشتند و با مطالب خوب و پربار دوست عزیزم قبول کردند برای حفظ این انقلاب و به عقب برنگشتن اوضاع زندگی مردم این کار رو خودشون هم انجام بدن. عدهای از خانمها هم قبول کردند که برای روشنگری چهره به چهره به پارک مادر و کودک برن. خداروشکر امروز هم پاتوق کتاب پر بار و پر برکت بود و از این موقعیتی که مادرانه برامون فراهم کرده تونستیم نهایت استفاده رو داشته باشیم.
من و دوستان مادرانهای تو این چند روز باقی مونده سعی میکنیم نهایت تلاشمون رو بکنیم چون معتقدیم ما مادرها میتونیم سرنوشت این انقلاب رو رقم بزنیم. إنشالله که تلاشهامون مورد قبول حضرت بقیه الله قرار بگیره.
🖊وجیهه توسلیان
#انتخابات
#مادرانه_مشهد
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#روایت_در_متن
شنبه که نتایج انتخابات رو شنیدم، حال درونیم خیلی بهم ریخت، ضربان قلبم به شدت بالا رفت و استرس تمام وجودمو گرفت که نکنه این هفته با کمکاری خودم و دوستانم مدیون خون شهید عزیزمون شهید رئیسی بشیم. برای همین سریع جلسه گرفتیم وبرنامهریزی کردیم که کجاها بریم برای تبلیغ. امشب من و یکی از مامانها سمت مسجد محله رفتیم، محل رفت و آمد ملائکه مملو از جمعیت بود. بعد از نماز یه بسم الله گفتیم و رفتیم سراغ خانمهای جوان یا خانمهایی که پوشش شون معمولی بود.
یکیشون که سفت و سخت گفت رای نمیدم بخاطر حزب بازی، بخاطر اینکه ۴۰سال هیچ اتفاقی تو مملکتمون نیفتاد، هرچی هم دلیل میاوردی قبول نمیکرد چون گوش شنوایی نداشت، حتی گفت مملکتمون هم به دست تجزیه طلبا بیفته برام مهم نیست!
رفتیم سراغ خانم دیگه. ایشون هم از مشکلات زندگیشون گفتن از اینکه انقدر درگیر گرفتاریهای زندگیشون هستن که انتخابات جایی تو زندگیشون نداره، از تفاوت آقای پزشکیان و جلیلی گفتیم از اینکه منتخب اصلاح طلبها هیچ برنامهای نداره و اینکه آقای جلیلی برای تمام مشکلات برنامه دارن. اما توجیه نشدن و گفتن رای ما هیچ تاثیری نداره. در لحظهی خداحافظی گفتم بهشون اگه تاثیری نداره پس چرا دولتهای مختلف با نگاهها وعملکردهای متفاوت اومدند تو این چند سال سرکار؟
ولی حرف دیگهای برای جواب نداشتن.
با چند نفر دیگه هم گفتگو کردم که راحتتر قبول کردن به رای دادن به آقای جلیلی. یه بنده خدایی هم گفت من شوهرم ارتشی هست، چرا باید مستاجر باشیم چرا نمیتونیم جهیزیه دخترم را فراهم کنیم، برای اینکه کسی به فکر ما نیست رای نمیدیم.
دو نفر دیگه غیر از مادرانه هم توی مسجد داشتن تبلیغ انتخابات میکردن، باهاشون طرح دوستی دادیم. بسیار فعال بودن طوری که بیرون از مسجد همراهشون شدم و جالب بود نوع تبلیغشون. توی پیادهروها جلوی مردم رو میگرفتن و با لبخند میگفتن عیدتون مبارک همون موقع هم دستشون رو باز میکردن و شکلات توی دستشون رو تعارف میکردن، واکنشها خیلی خوب بود. بعد از تعارف شکلات، میگفتن حالا که کامتون شیرین شد بهمون بگید به کی رای دادید، یکی از مخاطبها که کمی شل حجاب بود گفت معلومه آقای جلیلی، چون برنامه داره، اونایی که هرطور دلشون میخواد توی خیابون راه برن به پزشکیان رای میدن، آخر صحبتم گریهش گرفت. گفت من از پیش دکتر میام و این شکلات رو که از طرف خداست را به فال نیک میگیرم. سراغ دو نفر دیگه هم که چادری معمولی بودن یعنی یکم موهاشون بیرون بود رفتیم گفتن طبیعتا نمیخوایم به دوران روحانی برگردیم و رایمون جلیلی هست.
یکی از مامانهای محله هم عصر توی پارک محله رفتن برای تبلیغ. سراغ یک خانم مسن رفتن که مخالف رای دان بودن بخاطر وضعیت بد معیشت. دوستمون خوب گوش شنوا بودن برای این خانم. در همون حین گوش دادن به صحبتهای مخاطب، خانمی میاد کنار صندلیشون میشینه و به حرفهاشون گوش میده، که همون موقع یه سناریویی طراحی میکنن رفیقمون و میگن خب ما که رایمون تاثیری نداره اما نمیدونم چرا این خانم میخوان به آقای جلیلی رای بدن، و اون خانم هم که رایشون جبههی انقلاب بوده، شروع به تعریف کارای آقای جلیلی میکنن وخداروشکر خانم مسن ۸۰ درصد قانع میشن برای رای دادن.
سراع یک نفر دیگه میرن که خانم بخاطر مشکلات پسرشون حوصلهی انتخابات رو نداره و دوستمون زیاد باهاشون گفتگو نمیکنن. بعدش سمت خانم شل حجابی میرن که رایشون آقای جلیلی بوده بخاطر داشتن برنامه. مسجد هم که خواهرمون بعد پارک رفتن خانمهای مسن پرسیدن حالا بگین باید به کی رای بدیم.
🖊نجمه قاسمی
#انتخابات
#مادرانه_اصفهان
#محله_هشت_بهشت
#مکمل_حماسهی_بدرقه
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#حسین_آرام_جانم
#محفل_خاطرات_حسینی
یکشنبه ١٧ تیر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ صبح تا سهشنبه ١٩ تیر ساعت ۱۰ صبح
🍃🍃🍃
محرم رسید و سیدالشهدا (علیهالسلام) برای عزادارانش آغوش گشوده است. برایمان از لحظاتی بگویید که در طول زندگی آغوش حسین (علیهالسلام) را حس کردهاید.
🍃 از خاطرات ناب محرم و هیأت و عزاداری.
🍃 خاطرات ناب روضههای خانگی.
🍃 خاطرات ناب توسل به سیدالشهدا.
🍃 خاطرات ناب کودکی و نوجوانی از هیأت و مراسم روضه.
ما را هم در ضیافت حسینیتان شریک کنید، باشد که بر صراط محبت و اطاعتش محشور شویم.
بحثهای گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#عزاداری_سنتی
یکشنبه ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ صبح تا سهشنبه ۲۶ تیر ساعت ۱۰ صبح
🍃🍃🍃
✅ شهر یا روستای شما در ماه محرم چه حال و هوایی دارد؟ برایمان از مراسم سنتی عزاداری در این روزها بگویید. آیا ایدهای برای حفظ و یا احیای این سنتها دارید؟
بحثهای گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#نشست_مجازی
مدار مادران انقلابی (مادرانه) برگزار میکند.
نشست مجازی با موضوع:
دولت سایه؛ چیستی و چرایی
گفتگو با آقای محمدصادق شهبازی
فعال حوزه عدالت خواهی
مسئول حسینیه هنر
چهارشنبه ٢٧ تير ۱۴۰۳ _ ساعت ١۵
در نرمافزار قرار:
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر شما عزیزان هستیم.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#موسیقی_نوجوان
#میزون_کردن_کوک_زندگی
یکشنبه ۳۱ تیر ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح
تا سهشنبه ۲ مرداد ساعت ۱۰ صبح ۱۴۰۳
✓ اثرات جسمی، ذهنی و روانی موسیقی بر مخاطب به ویژه نوجوانان چیست؟
✓ از نوع و عنوان موسیقیهایی که الان در بین نوجوانها رایج است اطلاعی دارید؟ ذائقهی نوجوانتان را دربارهی موسیقی میدانید؟ منابع دسترسی دلبندتان به موسیقی چیست؟
✓ احکام شرعی و اخلاقی آثار موسیقی را چگونه برای نوجوانتان بازگو میکنید که دافعه نداشته باشد و بپذیرد؟ خود شما چقدر با این احکام آشنایی دارید و منابع امینتان در دسترسی به این احکام چیست؟
✓ آیا باید و میتوان نوجوان را از شنیدن موسیقی نهی کرد؟ اگر بله چگونه؟ اگر متوجه شوید دلبندتان موسیقی را گوش میکند که با احکام فقهی مغایرت دارد، واکنش شما نسبت به نوجوان تان چیست؟
✓ در مواجهه با نوجوانی که بیش از حد موسیقی گوش میکند چه راهکاری ارائه میدهید؟
بحث های گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#کتاب_ماه_مادرانه
#امعلاء
سلام دوستان.
إنشاالله قرار هست مرداد و شهریور در کنار هم، کتاب «اُمِّ علاء» رو بخونیم و در مورد نکتهها و مسائل جالب کتاب، با اقوام و آشنایان و دوستان صحبت کنیم.
این کتاب، ماجرای زندگی بانویی است که از دل رنجهای مختلف به سعادت رسیده است. بانو فخرالسادات طباطبایی که هفت نفر از اعضای خانوادهاش به شهادت رسیدهاند، مادری است که هجده فرزندش را در خانهای شصت متری و وقفی بزرگ کرده. خانهای که هر وقت پنجرهاش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیهالسلام گره میخورد و نسیم رأفت امیرالمومنین وارد خانه و زندگیشان میشد.
برای خرید کتاب #امعلاء از نرمافزار فراکتاب، میتونید از کد تخفیف madarane هم استفاده کنید.
www.faraketab.ir/b/221793
امیدواریم زودتر از فرصت استفاده کنید برای تهیهی کتاب، تا این دو ماه هم همراهِ هم باشیم و از مطالعه و به اشتراک گذاشتن و عملی کردن دانستههای جدید لذت ببریم.
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#نشست_مجازی
مدار مادران انقلابی (مادرانه) برگزار میکند.
نشست مجازی با موضوع:
تاثیر متقابل زندگی سگها و انسانها
گفتگو با آقای دکتر محمود نادرخانی
فعال محیط زیستی
مطالبه گر اجتماعی استان البرز
برگزار کننده دورههای تربیت مربی حیوانات
چهارشنبه ٣ مرداد ۱۴۰۳ - ساعت ۱۶ الی ۱۸
در نرمافزار قرار:
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر شما عزیزان هستیم.
✓ در صورت تمایل به همکاری و مطالبه گری در این حیطه، به شناسهی زیر پیام دهید:
@f_soumi
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
این ماه در پویش مادرانه میخواهیم هرکداممان چشمههایی بسازیم و رودی شویم تا خود را به دریای اربعین برسانیم.
به عشق اباعبدالله (ع) خانههایمان را موکب کوچکی کرده و همراه با دوستان، اقوام یا همسایهها، دور هم جمع میشویم و لقمههای سادهای آماده و در روضهها، مراسم عزاداری یا حتی پارک و مسجد محلمان پخش میکنیم تا بواسطهی نور امام حسین (ع) دلهایمان به هم نزدیکتر شده و همگی با هم سوار کشتی نجات شویم إنشاالله.
ما را در این پویش همراهی کنید و روایتها را از طریق شناسهی زیر به اشتراک بگذارید.
@haniekrm
#پویش_مادرانه
#لقمههای_حسینی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#نشست_مجازی مدار مادران انقلابی (مادرانه) برگزار میکند. نشست مجازی با موضوع: تاثیر متقابل زندگی سگ
نشست تاثیر متقابل سگها و انسانها، مرداد 403_۲۰۲۴_۰۷_۲۷_۲۲_۳۸_۴۴_۴۲۰.mp3
31.37M
#صوت
نشست مجازی با موضوع:
تاثیر متقابل زندگی سگها و انسانها
گفتگو با آقای دکتر محمود نادرخانی
فعال محیط زیستی
مطالبه گر اجتماعی استان البرز
برگزار کننده دورههای تربیت مربی حیوانات
چهارشنبه ٣ مرداد ۱۴۰۳ - ساعت ۱۶ الی ۱۸
✓ در صورت تمایل به همکاری و مطالبه گری در این حیطه، به شناسهی زیر پیام دهید:
@f_soumi
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#نشاط_مادری_با_ورزش
#فراغ_دلت_هست_و_نیروی_تن
یکشنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح
تا سهشنبه ۹ مرداد ساعت ۱۰ صبح ۱۴۰۳
✓ آیا برای تامین نشاط مادری تا به حال سراغ ورزش رفتهاید؟ در این صورت آیا به هدف خود رسیدهاید؟ تجربهی مثبت یا منفی خود را با ما به اشتراک بگذارید.
✓ چگونه میتوان مادری با فرزند خردسال را با ورزش جمع کرد؟ عطایش را به لقایش ببخشیم یا راهکاری هست؟
✓ ضرورت نشاط با ورزش در زندگی شما چه قدر است؟ آیا این کار کیفیت مادری را تغییر می دهد؟
✓ آیا مطالبه یا راه حل اجتماعی برای پیگیری امر تامین نشاط مادری با ورزش به ذهنتان رسیده است یا ایدهای برای آن دارید؟
بحثهای گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
اینجا؛
هیأتی مادرانه است،
هیأت ما و فرزندانمان.
اینجا؛
هیأت امتداد است.
امتداد راه بهترین مادران تاریخ.
اینجا اجتماع مادران تمدنساز است.
جمع مادران نزدیک قله،
قلهی معنویت و حقانیت.
منتظر حضورتان هستیم.
زمان: شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ ـ ساعت ۱۵ تا ۱۸
مکان: مسجد خرمشهر باغ موزه دفاع مقدس
تهران ـ بزرگراه شهید حقانی ـ خیابان سرو.
دسترسی: مترو شهید حقانی، خارج از محدوده طرح، امکان پارک خودرو.
سخنرانی مادرانه، مداحی و سینه زنی، برنامه ویژه کودکان و نوجوانان، فراهم بودن حسینیه کودک، انتقال تجربیات اربعین خانوادگی، حضور با برکت مادر شهید، اهدای سنگ عتبات به مادران ۵ فرزندی و بیشتر.
لطفاً جهت مشارکت در پذیرایی (لقمه نان و پنیر) با شناسهی زیر هماهنگ بفرمایید:
@moh255
شماره کارت کمک به برپایی مراسم:
6037697635964593
موحدینیا
لطفاً حتما با ثبتنام در لينک زير تشريف بياورید.
B2n.ir/j42550
صاحب عزای اباعبدالله، مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهاست؛
مادران شهر را خبر کنید...
اجتماع مادران تمدن ساز
کاری از مجموعههای مادرانه تهران بزرگ
#هیأت_امتداد_مادر_و_کودک
#سه_سالههای_غزه
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary